در این مطلب نگاهی به ۹ نامزد احتمالی بهترین فیلم خارجی زبان در اسکار 2017 خواهیم داشت.

افسانه‌ها می‌گویند که اکثر امریکایی‌ها از فیلم‌های زیرنویس‌دار بدشان می‌آید و در نتیجه به فیلم‌های خارجی‌زبان همچون چیزی بد نگاه می‌کنند و نسخه‌ی دیگری از همین افسانه‌ها می‌گویند که ایرانی‌ها هم اگرچه پوست‌شان در برابر زیرنویس جماعت کلفت شده است، اما در برابر فیلم‌هایی که کاراکترهایش به شکل عجیب و غریبی (بخوانید غیرانگلیسی) حرف می‌زنند، گارد می‌گیرند و ناز می‌کنند که گوش ما به زبان پاکستانی و یونانی و مناطق دورافتاده‌ی قطب جنوب عادت ندارد و در نتیجه به همان فیلم‌های امریکایی‌شان می‌چسبند. اما کمتر فیلم‌باز قهاری را می‌توانید پیدا کنید که در این دسته قرار بگیرد. پشت کردن به فیلم‌های غیرانگلیسی، یعنی پشت کردن به برخی از بهترین، متفاوت‌ترین و شگفت‌انگیزترین فیلم‌های دنیا. پس، دقیقا به خاطر همین است که برای این خانم‌ها و آقایان فیلم‌بازِ قهار همیشه شاخه‌ی بهترین فیلم‌های خارجی‌زبان اسکار، جزو بهترین بخش‌های اسکار است.

کمیته‌ی بررسی نامزدهای اسکار 2017 هم مدتی پیش ۹‌ عدد از نامزدهای نیمه‌نهایی بهترین فیلم‌های خارجی‌زبان اسکار امسال را منتشر کرد. ۹ فیلمی که در پایان فقط ۵تا از آنها فرصت قرار گرفتن در لیست نهایی این مراسم را پیدا می‌کنند. اما قبل از اینکه سراغ این ۹ فیلم برویم، بگذارید از غایبان جدی این لیست بگویم. از تریلر روانشناختی «او» (Elle) به کارگردانی پاول ورهوفن با بازی ایزابل هاپرت که هر دو برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم خارجی‌زبان و بهترین بازیگر زن گلدن گلوب 2017 شدند گرفته تا «خولیتا» (Julieta)، فیلم جدید پدرو آلمادوار. پابلو لارین با «نرودا» (Neruda) نادیده گرفته شد که گائل گارسیا برنال را به عنوان بازیگر اصلی‌اش دارد و درام خانوادگی رومانیایی «سیرانوادا» (Sieranevada) هم جزو مدعیانی بود که از حضور در فهرست نیمه‌نهایی باز ماند. حیف! اما از اینها که بگذریم به ۹ نامزد حال حاضر و این سوال می‌رسیم که چه چیزی باید درباره‌ی آنها بدانیم:

تانا (استرالیا)

Tanna

«تانا» داستان عاشقانه‌ی رومئو و ژولیت‌واری است که در یکی از آخرین جامعه‌های واقعا قبیله‌ای دنیا اتفاق می‌افتد. این فیلم بلند داستانی به‌طور کامل در کشوری به اسم «وانوآتو» و در روستایی به اسم «یاکل» جریان دارد. مردم این کشور که در یکی از دورافتاده‌ترین نقاط جنوب اقیانوس آرام قرار گرفته است، در عمق جنگل‌های بارانی کوهستانی و در نزدیکی آتش‌فشان‌های فعال زندگی می‌کنند و همان‌طور که از آدم‌های ماقبل‌تاریخی انتظار داریم، خودشان را با برگ درخت می‌پوشانند و با رد کردن دیگر دین‌ها و نظام‌های سیاسی مدرن و خارجی، فقط براساس قوانین و باورهای سنتی خودشان زندگی می‌کنند. قبل از پیدا شدن سروکله‌ی تیم سازندگان «تانا» در محل زندگی‌شان، افراد این قبیله تاکنون فیلم یا دوربینی ندیده بودند، اما با آغوش باز فیلمسازان را برای هفت ماه در جمع‌شان قبول می‌کنند تا در این مدت آنها به شنیدن داستان‌ها و تماشای مراسم‌هایشان بنشینند. با اینکه هیچکدام از افراد قبیله هرگز قبل از «تانا»، در هیچ فیلمی بازی نکرده بودند، اما به‌طرز غافلگیرکننده‌ای موفق شدند تا در فیلم حضور پیدا کرده و یکی از داستان‌های واقعی قبیله‌شان را جلوی دوربین اجرا کنند. آن هم با چنان مهارتی که انگار از شکم مادرشان دی‌کاپریو و مرل استریپ به دنیا آمده‌اند! فیلم برنده‌ی جایزه‌ی بهترین کارگردانی از طرف صنف کارگردانان استرالیا شده و جایزه‌ی بهترین فیلم تماشاگران از همایشِ هفته‌ی منتقدان بین‌المللی و بهترین فیلمبرداری را از همین همایش کسب کرده است. کنت توران از لس‌آنجلس‌تایمز درباره‌ی فیلم می‌نویسد: «شگفت‌انگیزترین ویژگی فیلم تمام بازیگرانش است. مخصوصا آن دو نفری که نقش عاشقان جوان داستان را بازی می‌کنند. بازیگرانی با چشمان و چهره‌ای تاثیرگذار. شاید به خاطر اینکه این داستان به‌طور مستقیم از درون سنتشان بیرون آمده است و آنها ما را کاملا به درون این دنیای متفاوت اما همزمان آشنا منتقل می‌کنند».

زمین مین (دانمارک)

Land of Mine

داستان «زمین مین» یا «زیر شن» که در دانمارک با این اسم شناخته می‌شود، در روزهای پایانی منتهی به شکست و تسلیم آلمان در جنگ جهانی دوم می‌گذرد و به گروهی از زندانیان جوان آلمانی می‌پردازد که توسط مقامات دانمارکی به سواحل غربی اروپا معروف به دیوار آتلانتیک فرستاده می‌شوند تا بیش از ۲ میلیون مینی که توسط آلمانی‌ها در زیر شن‌های ساحل مخفی شده‌اند را خنثی کنند. مسئله این است که خبری از تجهیزاتی برای انجام این کار نیست و زندانیان باید با دست خالی و سینه‌خیز رفتن روی شن‌ها این کار خطرناک را انجام بدهند. این زندانیان اما اکثرا پسربچه‌های نوجوانی هستند که در روزهای پایانی جنگ توسط هیتلر به خدمت گرفته شده بودند و حالا تحت فرمان گروهبانی دانمارکی هستند که به‌طرز قابل‌درکی از آلمانی‌ها متنفر است و کشته شدن آنها بر اثر انفجار مین، برای او هیچ اهمیتی ندارد. خب، همان‌طور که از این خلاصه‌ی داستانی مشخص است، انگار مارتین زاندولیت نقش کلیشه‌ای آلمانی‌های پست‌فطرت در فیلم‌های جنگ جهانی را عوض کرده و آنها را در نقش کسانی که باید نسبت بهشان همدردی کنیم قرار داده است. کنت توران از لس‌آنجلس تایمز در نقدش از فیلم می‌آورد: «هیچ چیزی به اندازه‌ی تهدید منفجر شدن یک بمب، فیلم را در یک نقطه متمرکز نمی‌کند. از “خرابکاری” آلفرد هیچکاک تا “گنجه‌ی درد” برنده‌‌‌ی اسکار، دستگاه‌های انفجاری که هر لحظه ممکن است بترکنند، ذاتا دراماتیک هستند. “زمین مین” استفاده‌ی خوبی از این مکانیکِ داستانگویی می‌کند، اما تمام ویژگی‌های فیلم به این خلاصه نمی‌شود… “زمین مین” یک فیلم جنگ جهانی دوم حماسی کلاسیک اما با چندتا غافلگیری ناراحت‌کننده است».

تونی اردمن (آلمان)

Toni Erdmann

این فیلم تحسین‌شده‌ی آلمانی به کارگردانی خانم مارن آده، درباره‌ی مردی به اسم وینفرید است که خیلی وقت است دخترش اینس را نمی‌بیند و با او رابطه‌ی نزدیکی ندارد. اینس در جایی دیگر مشغول کار است. وینفرید به عنوان استاد موسیقی که به‌طور ناگهانی بدون دانش‌آموز شده است، بعد از مرگ سگ پیرش تصمیم می‌گیرد تا با ملاقات سرزده از دخترش، او را غافلگیر کند. اما این فکر چندان خوبی نیست. چون اینس در حال کار بر روی یک پروژه‌ی بسیار مهم است و حضور ناگهانی پدر و علاقه‌ی او به اذیت کردن دخترش با شوخی‌های مضحک و مسخره کردن نحوه‌ی زندگی‌، جلسات طولانی و گزارش‌های کاری‌اش، باعث می‌شود تا این پدر و دختر در وضعیت بدی قرار بگیرند. «تونی اردمن» برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه‌نویسی، بهترین بازیگر مرد و زن از بیست و نهمین مراسم جوایز فیلم اروپا شده است. پیتر تراویس از رولینگ استون که خیلی فیلم را دوست داشته می‌نویسد: «اگر به دنبال بهترین و جذاب‌ترین فیلم خارجی زبان سال هستید، پس داستان پدر و دختری مارن آده‌ی آلمانی خود جنس است. فیلمی که به‌طور همزمان شما را در حال خندیدن و بغض کردن رها می‌کند».

مردی به اسم اُو (سوئد)

A Man Called Ove

«مردی به اسم اُو» از کتاب بین‌المللی و پرفروش فردریک بکمن اقتباس شده است. داستان درباره‌ی مرد عصبانی و از خود راضی‌ای به اسم اُو (رولف لاسگارد) است که ممکن است همه‌ی ما تجربه همسایگی با کسی شبیه به او را داشته باشیم. یک بازنشسته‌ی منزوی که زود عصبانی می‌شود. مخصوصا اگر کسی به قوانینش احترام نگذارد. قوانینی که به جز خودش کسی به آنها اهمیت نمی‌دهد، اما تمام روز را مشغول تلاش برای مجبور کردن بقیه برای رعایت آنهاست. وقتی هم که به دیگران گیر نمی‌دهد، از آرامگاه همسرش دیدن می‌کند. اُو در یک کلام در مقابل زندگی تسلیم شده است. در همین حین سروکله‌ی یک خانواده‌ی جوان که از قضا حسابی شلوغ و پرانرژی هستند در همسایگی اُو پیدا می‌شود. برای شروع آنها در جریان انتقال اسباب و اثاثیه، صندوق پستِ اُو را غر می‌کنند. از اینجاست که به‌طرز غیرمنتظره‌ای دوستی جالبی بین اُو و این خانواده شکل می‌گیرد و این‌طوری از گذشته‌ی این پیرمرد عبوس و تمام خوشحالی‌ها و ناراحتی‌هایش اطلاع پیدا می‌کنیم. منتقد واشنگتن پست که فیلم را خیلی دوست دارد می‌نویسد: «ما قبلا نمونه‌ی این درس‌های تلخ را دیده‌ایم: اُو کسی است که بالاخره باید متوجه شود که نمی‌تواند به تنهایی از پس زندگی‌اش بربیاید و اینکه زندگی هنوز ارزش زندگی کردن را دارد. با این حال پیچ و تاب‌های تکان‌دهنده‌ی داستان عاشقانه و کمدی جذاب فیلم، جلوی آن را از تبدیل شدن به یک خط داستانی کلیشه‌ای دیگر می‌گیرند و به چیزی بیشتر تبدیل می‌کنند».

این فقط پایان دنیاست (کانادا)

It’s Only the End of the World

فیلم جدید زاویه دولان که براساس یک نمایشنامه اقتباس شده، درباره‌ی نویسنده‌ای به اسم لوییس است که بعد از ۱۲ سال غیب شدن به شهر خانگی‌اش برمی‌گردد تا مرگ زودهنگامش را به خانواده‌اش خبر بدهد. خیلی زود برخورد خانواده با لوییس به باز شدن زخم‌های قدیمی می‌انجامد و تا جایی پیش می‌رود که یک ناهار خانوادگی به جنگ پایان دنیا تبدیل می‌شود. لوییس برای پیدا کردن کمی همدردی بازگشته است، اما عدم توانایی آدم‌ها برای گوش دادن به او، کاری می‌کند تا او از کرده‌اش پشیمان شود. اگر زنده یا مرده بودن لوییس برای خانواده‌اش اهمیت نداشته باشد چه؟ «این فقط پایان دنیاست» به اندازه‌ی بقیه‌ی فیلم‌های این فهرست با تحسین یک صدای منتقدان روبه‌رو نشده است. منتقد سایت گاردین که از فیلم راضی است می‌آورد: «”این فقط پایان دنیاست” در رابطه با موضوع “خانواده” فیلم بدبینی است؛ خانواده در این فیلم نه به عنوان نهادی حمایت‌کننده و پرورش‌دهنده، بلکه به عنوان چیزی غیرقابل‌تحمل به تصویر کشیده می‌شود. فیلم از این احتمال می‌گوید که شاید ما بتوانیم از طریق صحبت کردن، دردهایمان را آرام کنیم و از لحاظ درماتیک هم صحبت کردن غیرقابل‌اجتناب است، اما در نهایت این گمانه‌زنی‌ها هم به جایی ختم نمی‌شود». منتقد تلگراف هم می‌آورد: «تجربه‌ی دیدن این فیلم به‌طرز بی‌وقفه‌ای آزاردهنده است و راستش باید همین‌طوری هم باشد. بالاخره فیلم درباره‌‌ی غریبه بودن در خانواده‌ی خودت است».

تصمیم پادشاه (نروژ)

The King’s Choice

در بحبوحه‌ی تهاجم نیروهای نازی برای تسخیر نروژ، پادشاه هاکون هفتم این کشور با انتخاب سختی روبه‌رو می‌شود: انتخاب بین ادامه دادن به مبارزه با آلمانی‌ها یا تسلیم کشور به آنها. فعلا نقدهای زیادی درباره‌ی این فیلم نوشته نشده است، اما منتقد سایت ورایتی که فیلم را دیده می‌نویسد: «”تصمیم پادشاه” یک درام جنگ جهانی دوم است و به محض اینکه شما این را شنیدید یا خب، به محض اینکه خودم آن را شنیدم، واکنشم یک چیزی در این مایه‌ها بود: واقعا؟ دوباره؟ با این حال نامزد فهرست اولیه‌ی بهترین فیلم خارجی‌زبان اسکار از سوی نروژ، هرچه نباشد، اورجینال است. فیلم چندتا صحنه‌ی نبرد مبهوت‌کننده و دردناک دارد، اما اکثر زمان فیلم به بازی‌های سیاسی پشت‌صحنه‌ی جنگ اختصاص دارد».

بهشت (روسیه)

Paradise

اگر دوتا فیلم جنگ جهانی دومی کافی نبود، این هم یکی دیگر! «بهشت» به سه کاراکتری می‌پردازد که مسیرشان در هیاهوی این جنگ با هم گره می‌خورد. اُلگا مهاجری روسی که عضو نیروهای مقاومت فرانسه است. جولز یک فرانسوی است که هم‌دست آلمانی‌هاست و در آخر هلنات که یک افسر درجه بالای اس‌اس آلمانی است. اُلگا به خاطر مخفی کردن بچه‌‌های یهودی دستگیر می‌شود و پرونده‌اش به دست جولز می‌رسد. در ابتدا جولز حاضر است به دلایل غیراخلاقی، رفتار نرم‌تری با اُلگا داشته باشد، اما پس از اتفاقاتی اُلگا سر از کمپ‌های کار اجباری درمی‌آورد و آنجا با هلنات روبه‌رو می‌شود. کسی که قبلا به‌طرز دیوانه‌واری عاشق اُلگا بوده است و این‌طوری رابطه‌ی بسیار خطرناک آنها آغاز می‌شود. منتقد ورایتی که فیلم را دوست دارد می‌آورد: «به ندرت واژه‌ی “بهشت” بر روی تصویر غم‌انگیزتری در مقایسه با تیتراژ آغازین فیلم جدید آندری کونچالوفسکی که به صورت سیاه و سفید ساخته شده، استفاده شده است. جایی که جیغ و فریادهای زنی روسی که به تازگی توسط نازی‌ها دستگیر شده است در راهروهای باریک و تاریک زندان انعکاس پیدا می‌کند. درام هولوکاستی قوی و درگیرکننده‌ی کونچالوفسکی بر روی تقاطعِ غیرمعمول زیبایی و ناامیدی ساخته شده است».

زندگی من به عنوان یک کدو (سوییس)

My Life as a Zucchini

این انیمیشن ایست/حرکتی از سوی بسیاری از مطبوعات آنلاین به عنوان یکی از نامزدهای احتمالی یا حتی برنده‌ی زودهنگام بهترین انیمیشن اسکار شناخته می‌شود. حالا باید صبر کرد و دید که آیا فیلم علاوه‌بر شاخه‌ی انیمیشن، به فهرست نهایی بهترین فیلم خارجی‌زبان هم راه پیدا می‌کند یا نه. بعد از مرگ ناگهانی پسری به اسم ایکار که اصرار دارد همه او را کدو صدا کنند، او با افسر پلیسی به اسم ریموند دوست می‌شود. کسی که قرار است او را به محل زندگی جدیدش یعنی یتیم‌خانه منتقل کند که با یتیم‌هایی هم سن و سال خودش پر شده است. در ابتدا کدو در پیدا کردن خودش در این مکان عجیب و تهدیدآمیز مشکل دارد، اما با کمک ریموند و دوستان جدیدش، موفق می‌شود در جستجوی خانواده‌ی جدیدِ خودش، به زندگی در یتیم‌خانه عادت کند. منتقد سایت اند ساوند که فیلم را فوق‌العاده دوست دارد می‌نویسد: «یک انیمیشن ایست/حرکتی مالیخولیایی و دردناک درباره‌ی تراژدی‌های کودکی، تنهایی و طبیعت قابل‌تغییر خانواده. “زندگی من به عنوان یک کدو” به‌طرز تاثیرگذاری کتاب قوانین سینمای کودکان را پاره می‌کند… فیلم مسیر غم‌انگیز و بی‌شتابی را انتخاب می‌کند و ناراحتی‌های کودکان را به‌طرز زیرکانه‌ای به نمایش می‌گذارد».

فروشنده (ایران)

The Salesman

«فروشنده» شاید به اندازه‌ی «جدایی» پرپیچ و خم نباشد، اما نمایش‌دهنده‌ی تمام مهارت‌های اصغر فرهادی در به تصویر کشیدن کاراکترهایی دو دل و پیچیده و قرار دادن آنها در موقعیت‌هایی است که بیننده خدا را شکر می‌کند که جای آنها نیست و همین کاری کرده تا بسیاری از ما امیدوار باشیم که فرهادی باز دوباره بتواند با این فیلم به جمع نامزدهای اسکار ۲۰۱۷ بپیوندد. «فروشنده» درباره‌ی معلمی با بازی شهاب حسینی است که به دنبال انتقام از فرد ناشناسی است که قصد تجاوز به همسرش (ترانه علیدوستی) را داشته است. محسن وزیری می‌گوید: «”فروشنده” تلاش فرهادی برای ساخت فیلمی در فضای تنش‌زا، رازآلود و نامطمئن است؛ از همان سکانس افتتاحیه که طولانی‌ترین تک‌پلان فرهادی در فیلموگرافی‌اش است گرفته تا سکانس‌های پایانی که به رسم سبک او بدون یک نت موسیقی چنان فضایی به وجود می‌آورد که چشم به پرده می‌دوزید و منتظرید انفجاری رخ دهد نشان از تجربه‌ای متفاوت می‌دهد. فیلم اما همان مضامین آثار گذشته را در خود دارد و باز هم با شخصیت‌های مرددی طرف هستیم که باید در سخت‌ترین لحظات تصمیم بگیرند، به ارزش‌های اخلاقی پایبند باشند و راهی برای رهایی بیابند».

Zoomg

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *