تل تیل! کمپانی محبوبی که زمانی برای بردن دلمان فقط یک اشاره لازم داشت. زمانی بازی های این کمپانی با عنوان بهترین ادونچر های مدرن شناخته می شدند. بازی هایی که در کنار داستان فک بر اندازشان معما هایی داشتند که برای حل شدن پوستتان را می کند. بازی های تل تیل همیشه می ترکاندند و هیچ کس و هیچ چیز جلودارشان نبود. این روند در The Walking Dead به حد اعلای خود رسید. تا جایی که آن ها تا پای دریافت (نامزدی که جای خود دارد) جایزه ی بازی سال نیز رفتند و با افتخار آن را به خانه بردند. آن هم درست درمقابل بازی هایی که میلیون ها دلار خرج ساختشان شده بود. بازی هایی مانند Mass Effect و Journey و Dishonored همه انگشت به دهان عملکرد Telltale بودند. هیچ کس انتظار این سطح از موفقیت را نداشت. پنج اپیزود این اثر همانند پنج گلوله ی محکم وارد بازار شدند و نقد و ها و نمرات را جارو کردند و وارد تالار بهترین ها شدند. آخرین اپیزود از مردگان متحرک در میان چهار گنج دیگر مانند ستاره ای درخشید و مجموعه را به گونه ای که لیاقت آن را داشت به پایان رساند. از آن پس The Wlking Dead تل تیل به جایگاهی در بازی های ویدئویی رسید که کمتر بازی ای شانس رقابت با آن را داشت. شخصیت های این بازی آنچنان در میان گیمر ها محبوب شدند که بعید می دانم کسی سفر شگفت انگیر کلمنتاین و لی را به پایان رسانده باشد و بتواند این زوج را فراموش کند. ای کاش می توانستم بنویسم موفقیت های تل تیل ادامه یافتند و این کمپانی توانست آثاری با کیفیت بهتر خلق کند. ای کاش می توانستم بنویسم این کمپانی بعد از عرضه ی فصل اول The Walking Dead دیگر فعالیت نکرد و خاطرات ما را هم خراب نکرد و گذاشت با همان کارکتر های دوست داشتنی ای که در ذهن های وامانده مان ساخته بودیم خوش باشیم! اما دریغ…
این کمپانی پس از TWD به سراغ عنوانی به نام The Wolf Among Us رفت که البته در کیفیت بالای آن نیز هیچ شکی نیست. اما درست پس از ساخت این بازی بود که شیرینی پول بیشتر به دهان تل تیلی ها مزه کرد. از همان زمان بود که این کمپانی دو پروژه در سال را کلید زد و خیلی زود این میزان را به سه عدد رساند. گفتنی نیست که کیفیت آثار آن هم مانند نموداری نزولی از عرش به فرش رسیدند. عده‌ی بسیاری از تل تیل انتظار داشتند مجددا بازی سال بسازد. اما با عرضه ی بی امان آثار متعدد، این کمپانی کم کم این رویا را از سر همه پراند! مدتی بعد تل تیل دیگر آن کمپانی محبوب و مرز شکن نبود. شاید یکی از مهمترین مواردی که در کنار عرضه ی عناوین متعدد در زمان کم، موجب جایگزین شدن محبوبیت تل تیل با نفرت شد، سیاست استفاده ی این کمپانی از دنیا های آثار موفق سینما، ادبیات و ویدئوگیم بود. این مسئله از زمانی آزار دهنده شد که تل تیل رسما شورش را در آورد. ساختن بازی ادونچر از The Walking Dead عملی منطقی بود. از Game of Thrones هم همینطور. اما ادونچر ساختن از Minecraft و یا Borderlands دیگر از آن شوخی های غیر قابل هضم بود. آن زمانیکه ماینکرفت در اوج دوران خود بود اگر به طرفدارانش می گفتید دو سه سال دیگر یک بازی ادونچر از این سری ساخته می شود یا به شما می خندیدند و یا دیوانه خطابتان می کردند. همانطور که طرفداران Plants vs Zombies حتی تصور هم نمی کردند که این بازی دوست داشتنی جمع و جور روزگاری به یک «سری بازی شوتر سوم شخص» تبدیل شود، طرفداران ماینکرفت هم چنین انتظاری نداشتند. خب باید گفت به همت عمو EA و تل تیل عزیز، این دو معجزه در دنیای واقعی عملی شدند. چه می توان گفت. زندگی بالا و پایین دارد. اما برای تل تیل انگار همه اش سرپایینی است!
مدتی گذشت و تل تیل طعمه هایی جدیدی پیدا کرد. متاسفانه/خوشبختانه Batman، شوالیه ی تاریکی یکی از آن ها بود. تل تیل با سبک «زیادی آشنا»ی خود یک بازی ویدئویی درباره ی این شخصیت محبوب کمیکی ساخت و از حق هم که نگذریم تقریبا توانست راضی مان کند که ناسزا نگوییم. البته این بازی نیز با شاهکار شدن فاصله ی بسیار زیادی داشت اما طراحی خوبش سبب شد تا از بیشتر طرفداران شدیدا متعصب خفاش، نمره ی قبولی بگیرد. با این وجود، تل تیل که احتمالا از چنین موفقیتی در حد مرگ کیف کرده بود، بدون فوت حتی یک ثانیه، فرآیند ساخت بازی جدید را آغاز نمود. هم اکنون با فاصله ای تقریبا ناچیز، فصل دوم از بازی های بتمن به دستمان رسیده است. مدت زیادی نمی گذرد از زمانی که نقد آخرین اپیزود از فصل قبلی را نگارش کردیم. اکنون نیز به بررسی قسمت جدید خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید تا ببینیم تل تیل این بار چه چیزی برایمان فراهم آورده.

هشدار: خطر لو رفتن داستان

Batman: The Enemy Within

مختصر از داستان فصل قبل

آخ که اگر دست من به این نویسنده ی های تل تیل برسد چه فجایعی که رخ نمی دهد! این نویسنده های عزیز یک عادت خیلی بد دارند و آن این است که دنیا های از پیش ساخته شده را برای داستان های جدیدشان انتخاب می کنند و در جریان داستان جدید، هر کاری دلشان می خواهد با آن ها می کنند. آن ها در اکثر مواقع نه به درستی قوانین و ویژگی های دنیای مرجع را رعایت می کنند و نه توجهی به علایق طرفداران قدیمی آن دنیا دارند. آن ها چشم هایشان را می بندند و صرفا داستان خودشان را می نویسند و این نمودی جامع از خیانت های تل تیل است.
داستان فصل قبلی از مجموعه ی بازی های بتمن تل تیل نیز قربانی همین موارد شد. نویسندگان عزیز بدون در نظر گرفتن قوانین و مقررات خاص دنیای کمیک های بتمن، بی پروا هر غلطی که دلشان خواست کردند و همه چیز را به هم ریختند. آن ها تصمیم گرفتند با یکی از حساس ترین نقطه های شکل دهنده ی شخصیت بتمن یعنی پدر و مادر او «شوخی» کنند. آن ها پیش زمینه ی والدین بروس وین را تغییر دادند و آن ها را به بزگ ترین خلافکاران شهر گاثم تبدیل کردند. کاری که کل شخصیت بتمن و ارزش هایش را در حاله ای از ابهام فرو برد و با خاک یکسان کرد! آخر یک مسلمان آنجا نبود که بگوید نویسنده ی عزیز! تو در برابر دنیایی که درون آن قصه ات را می نویسی مسئولی! باید قوانینش را رعایت کنی! کمیک نویسان دنیای بتمن هم که خود در آن حق آب و گل دارند هم به خودشان اجازه نداده اند با توماس وین و مارتا وین شوخی کنند. آن ها تابحال هر مسخره بازی ای که به ذهنتان می رسد و نمی رسد را سر این شخصیت و دشمن همیشگی اش جوکر در آورده اند. اما جرئت می خواهد شوخی کردن با خاندان وین. البته نویسنده ی عزیز تل تیلی همه ی این مسائل و قوانین را به راحتی به جهات مختلف «دایورت» کرده و گستاخانه راه خودش را پیش گرفته است. لب کلام این که در بازی قبلی متوجه می شویم پدر و مادر بد بخت بروس وین خودشان از گنده خلاف های روزگار بوده اند و ما خبر نداشتیم. این مسئله و افشای آن باعث می شود بروس وین و شرکتش در وضعیت نامطلوبی قرار بگیرند. از طرفی فردی به نام «پنگوئن» در بد ترین موقع ممکن به میان داستان آمده و همه چیز را به هم میریزد. او جای بروس را در شرکت وین می گیرد و موفق می شود مردم را نسبت به بروس بدبین کند. در این شرایط بتمن هم روز های خوبی را سپری نمی کند. گروهی از خلافکاران که خود را Children of Arkham نامیده اند به جان شهر بی دفاع گاثم افتاده و تا می توانند هرج و مرج و خرابی به بار می آورند. آن ها تحت فرماندهی شخصی به نام Lady Arkham فعالیت می کنند و توانسته اند دردسر هایی زیادی برای بتمن و نیروی پلیس گاثم درست کنند. این اتفاقات با زمان انتخابات شهردار جدید گاثم نیز مصادف می شود و با حضور فردی به نام هاروی دنت، (یا همان Two Face خودمان) فضای بازی متحول می شود. Two Face در سری تل تیل، پیش از آن که به هیولایی که اکنون هست بدل شود یکی از دوستان صمیمی بروس وین بود. کسی که از قضی یکی از مهمترین نامزد ها برای دریافت سمت شهرداری گاثم بود. رابطه ی بروس و هاروی زمانی خراب می شود که سلینا کایل (Catwoman) پا به قصه می گذارد. سلینا در ابتدا در نقش معشوقه ی هاروی وارد می شود اما دیر یا زود مشخص می شود این گربه ی اغواگر صرفا مشغول بازی دادن هاروی است.

با ظهور فردی به نام اوزوالد کابلپات، همه چیز به هم می ریزد. او سعی دارد جایگاه بروس را تصاحب کرده و شرکت او را بدزدد.

از طرفی بنا بر دلایلی تقریبا غیر قابل توضیح (!) میان جناب بروس وین و خانم سلینا کایل رابطه ای عاشقانه شکل می‌گیرد. (البته این تا حد زیادی به خودتان بستگی دارد که به خانم گربه چقدر رو بدهید.) سلینا بروس و هاروی را به دو رقیب عشقی تبدیل می‌کند و آن‌ها را ناچار می‌کند برای آنچه می‌خواهند رو در روی یکدیگر قرار بگیرند. در حالی که اوضاع اصلا بر وفق مراد نیست، ماجرای سرنگ ها و داروی مخصوصی که افراد را وادار به نشان دادن خشونت‌های وحشتناک می‌کند نیز جو را به تشنج بیشتر می کشاند. دارویی که توسط افراد کابلپات یا همان پنگوئن تولید می شود و زمانی که به شخصی تزریق می شود، فرد مورد نظر برای چند ثانیه همه ی رودربایستی ها را کنار می گذارد و کاری که دلش می خواهد را انجام می دهد. با تزریق همین دارو به یک افسر پلیس، کابلپات او را مجبور کرده بود یکی از شاهدان مهم را در حین گرفتن اعتراف به قتل برساند. کابلپات حتی با این دارو موفق می شود بروس وین را نیز به مرز جون رسانده و مجبورش کند برای چند لحظه همه ی رودربایستی ها را کنار بگذارد. او این عمل را در رویدادی عمومی و مملو از جمعیت انجام می دهد. درست در روزی که بروس قرار است سمت قبلی خود را به صورت رسمی به او واگذار کند این شیطان خبیث از این حربه استفاده می کند. سرنگی به بروس وین تزریق می شود که او را برای چند لحظه وادار می کند کاری را که تمایل به آن دارد انجام دهد. او در همین لحظه نگاهی به چهره ی کابلپات می کند و تمام نفرت هایی که از اون داشته جلوی چشمانش جمع می شوند. حتما می توانید جملات بعدی را پیش بینی کنید! او درست در جلوی خبر نگاران و دیگر مردم شهر کابلپات را طوری کتک می زند که تا عمر دارد یادش بماند! همین بهانه ای به دست این شیطان می دهد تا بتواند بروس را به زندان بیندازد. بروس در آخرین اپیزود از بازی سر از زندان Arkham در آورده و همه چیز و همه کس را بر علیه خود می بیند. اینجاست که بازی جرقه ای جدید را وارد روند داستان می کند. بروس آنجا با فردی به نام John Doe آشنا می شود. کسی که ازویژگی های ظاهری اش کاملا می توان فهمید دقیقا همان جوکر خودمان است. او در این بازه ی زمانی هنوز به آن هیولایی که همه با نام جوکر می شناسیمش تبدیل نشده. او صرفا یک بیمار روانی ساده است که در تیمارستان های آرکهام پرسه می زند. John بروس را از آزار و اذیت دیگر هم سلولی هایش نجات می دهد و همین آغازی می شود برای دوستی خطرناک آن ها. در ادامه جان بروس را در فراری دادن از زندان یاری می کند. بروس از زندان بیرون رفته و جوکر آنجا می ماند. (سازندگان او را برای فصل دوم ذخیره می کنند.) بروس وین مجددا موفق می شود به شکل بتمن در آمده و کابلپات و رئیسش یعنی Lady Arkham را به سزای اعمالشان برساند. او در همین حین از هویت Lady Arkham نیز با خبر می شود. او کسی نیست جز خبرنگار محبوب شهر گاثم یعنی Wiki Wale. البته این نوع از طراحی آنتاگونیست ضمن این که بسیار کلیشه ای و غیر حرفه ای است، نشان از بی وفایی و ناپایبندی تل تیل به قوانین کمیک ها و داستان های بتمن دارد. هر چه باشد کسانی که جرئت کرده اند با پدر و مادر بروس وین شوخی کنند به خود اجازه ی آنتاگونیست ساختن از ویکی ویل را هم می دهند. لازم به ذکر نیست که یکی از بزرگترین نقد های وارده به فصل قبل نیز پرداخت همین شخصیت بد بود که تابحال در داستان های بتمن اینچنین ضعیف و احمقانه از آب در نیامده بود.
آدم های بد به سزای اعمالشان می رسند و فصل اول بازی در همین نقطه به پایان می رسد.

Lady Arkham، آنتاگونیست نه چندان قابل و توانایی که تبدیل به مهمترین نقطه ضعف فصل قبل شد.

نقد و بررسی جامع نخستین فصل از بازی Batman: A Telltale Series

معما و آشوب، به میزان لازم

در فصل جدید بروس وین توانسته تا حد زیادی شرکتش را احیا کند و ضرر هایی که به خاطر هرج و مرج های کابلپات گریبان گیر شرکت شده بود را جبران نماید. آمار جرم و جنایت از زمان سرنگون شدن Children of Arkham به شدت افت کرده و تقریبا به صفر رسیده است. در همین شرایط بتمن هم که این روز ها نسبتا کم کار شده است، فرصت دارد به دنبال خلافکاران کم اهمیت تر و بی آزار تر شهر گاثم برود. او با قصد شکار یکی از همین خلافکار ها به میهمانی ای می رود تا اندکی اطلاعات به دست آورد. اما ظاهرا پیش از بروس وین کس دیگری قصد شکار این خلافکار بخت برگشته را دارد. بروس وین در آن میهمانی با شخصی آشنا می شود که خود را Riddler نامیده و قصد دارد خلافکار مذکور را آزمایش کند. این گروگان گیری با دخالت بتمن و نیرو های پلیس گاثم ختم به خیر می شود. (تقریبا!) بتمن در واپسین لحظات به تعقیب ریدلر می پردازد و تلاش می کند او را دستگیر کند. ریدلر به ناگهان با استفاده از عصای عجیب و غریبش از مهلکه می گریزد اما موفق می شود جعبه ای را که به نماد عجیب و غریب علامت سوال مانندش مزین شده است را پیش بتمن جای بگذارد. بتمن که متوجه می شود دیگر برای تعقیب کردن ریدلر دیر شده است به سراغ جعبه رفته و آن را اندکی بررسی می کند. پس از این که از بی خطر بودن جعبه اطمینان حاصل می کند برای باز کردن و حل معمای درون آن تلاش می کند اما موفقیتی حاصل نمی شود. در همین شرایط بتمن با شخصیت جدیدی آشنا می شود. Amanda Walker رئیس تشکیلاتی است که خود را The Agency می نامند و مدعی می شوند قصد دارند پرونده ی ریدلر را به دست بگیرند. سازمانی که ناگهان از وسط ناکجا آباد پیدایش می شود و قصد دارد در کار بتمن و نیروی پلیس گاثم دخالت کند. حتما با این شرایط می توانید رفتار بتمن و گوردون را با سازمان جدید پیش بینی کنید.  در این شرایط شما دو انتخاب دارید. این که طبق میل جیمز گوردون (که حالا به عنوان دوستی صمیمی و یک متحد درجه یک با شما همکاری می کند) رفتار کنید و با Agency به هیچ عنوان همکاری نکنید و یا این که با آنها همکاری کرده و از جریان معمای ریدلر نیز خبردارشان کنید. به هر گونه ای که با آن ها برخورد کنید، به زودی مشخص می شود ریدلر نقشه های عجیب و غریب دیگری نیز در سر دارد. بروس وین جعبه ی عجیب او را به Batcave می برد تا در آنجا سر از سِر نهفته در درون آن در آورد. او وظیفه ی رمز گشایی از معمای ریدلر را به متحد همیشگی اش یعنی لوشس فاکس (lucious Fox) می سپارد. کسی که در تمام این سال ها تجهیزات و ابزار آلات مخصوص بتمن را طراحی می کرد. بازیبازان حتی در این لحظه با دختر لوشس نیز آشنا می شوند. Tiffany نام فرزند لوشس فاکس است که او هم همانند پدرش شدیدا به علم و دانش و ساخت وسایل مختلف علاقه دارد. او می تواند به جایگزینی عالی و بی نقص برای لوشس تبدیل شود به همین خاطر لوشس و بروس تصمیم دارند تا به زودی او را نیز از پشت پرده ی کلمه ی Batman با خبر کنند!

بتمن در واپسین لحظات به تعقیب ریدلر می پردازد و تلاش می کند او را دستگیر کند. ریدلر به ناگهان با استفاده از عصای عجیب و غریبش از مهلکه می گریزد اما موفق می شود جعبه ای که به نماد عجیب و علامت سوال مانندش مزین شده است را پیش بتمن جای بگذارد.

وظیفه ی حل معمای ریدلر به لوشس سپرده می شود و او پس از مدتی موفق می شود معمای آن را حل کند. لوشس چند ثانیه پس از حل شدن معمای مذکور با بروس تماسی تلفنی بر قرار می کند. او خبر می دهد که معما حل شده است اما رفتار عجیبش نشان می دهد که این خبر چندان خوش آیند نیست. آخرین دیالوگ او خطاب به بروس این چنین است: «به تیفانی بگو دوستش دارم.» و دیگر جز صدای انفجار چیزی شنیده نمی شود. لوشس معمای ریدلر را حل کرد ولی این به مرگ خودش منجر شد. مرگ لوشس ضربه بزرگی به بروس و بتمن وارد کرد. او هم دوستی وفادار و شریف بود و هم داشمندی توانا و عالم. مرگ او باعث می شود بروس حتی احترام و اعتماد تیفانی را نیز از دست بدهد. پس از این که او متوجه می شود پدرش به خاطر جعبه ی عجیب و غریب ریدلر کشته شده است، بروس وین را مقصر این اتفاقات دانسته و او را محکوم می کند. حالا بروس هر دو متحد مهمش را از دست داده است.

از طرفی درست زمانی که نباید، سر و کله ی John Doe برای مرتبه ی دوم پیدا می شود. او قولی که بروس وین هنگام فرار از زنان به او داده بود را یاد آور می شود و از بروس تقاضای همکاری دارد. بروس متوجه می شود او اطلاعات مهمی درباره ی ریدلر دارد و همین موجب می شود او همکاری اش را با John ادامه دهد. او هم اکنون در موقعیت حساسی قرار گرفته. از طرفی دیوانگی های پیاپی ریدلر امنیت شهر را تهدید می کند و از طرف دیگر مرگ لوشس و از دست دادن اعتماد تیفانی ضربه بزرگی به بتمن زده است. او حتی به John نیز اعتماد ندارد و همین اوضاع را پیچیده تر می کند. هم اکنون شما باید بروس وین را یاری کنید تا از مخمصه ای که در آن گیر افتاده نجات یابد.

سلفی حقارت!

بتمن و دوست قدیمی

کمیسر گوردون یکی از دوست داشتنی ترین شخصیت های کمیک های بتمن است و شک دارم کسی از طرفداران بتمن باشد که او را از ته دل دوست نداشته باشد. او همیشه در همه ی داستان ها، فیلم ها، کمیک ها و بازی ها، متحدی عالی برای بتمن بوده و حتی نخستین پلیسی بوده که به این ابرقهرمان سیاهپوش اعتماد کرد. در فصل قبلی از سری بازی های تل تیل، این شخصیت به خوبی پرداخته شده بود و همکاری خوبی میان او و بتمن رخ داد. در بازی جدید او یکی از بزرگ ترین متحدان بتمن است و در همه ی شرایط با او همکاری می کند. بتمن نیز از این قضیه خشنود است و گوردون را دوست خود می داند. قضایای ریدلر و ورود شخصی به نام Waller و سازمان The Agency، باعث می شود رابطه ی گوردون و بتمن اندکی به چالش کشیده شود. گوردون از ریخت و قیافه ی ماموران Agency و مخصوصا رئیسشان هیچ خوشش نمی آید. او از شما می خواهد تا موضوعات مهم را با آن ها در میان نگذارید و مسائل را با همکاری یکدیگر حل کنید. ممکن است شما به خاطر دوستی تان با گوردون این خواسته را بپذیرید. اما باید در نظر داشته باشید که ماموران The Agency می تواندد کمک های بزرگی به حل این پرونده بکنند. افراد آن ها به مراتب زبده تر و با تجربه تر از ماموران معمولی پلیس گاثم هستند. این مورد به خصوص وقتی حاد تر می شود که در فصل قبلی در نقش بروس وین، بودجه ی خود را صرف تعلیم و تریبت ماموران GCPD نکرده باشید. اگر به یاد داشته باشید در پایان فصل گذشته، بازی انتخابی به شما می داد مبنی بر این که بودجه ی خود را صرف ارتقای امنیت تیمارستان Arkham کنید و یا این که ماموران GCPD را به گونه ای آموزش دهید که کارآمد تر و حرفه ای تر عمل کنند. اگر شما بودجه تان را صرف استحکام و امنیت تیمارستان کرده باشید اکنون با مامورانی نسبتا کم تجربه و غیر حرفه ای روبرو هستید. به هیمن خاطر است که The Agency و رئیسش به خودشان اجازه می دهند تا عملکرد پلیس را زیر سوال برده و آن ها را برای کار کردن روی پرونده ی ریدلر نامناسب و کم تجربه بدانند. این به شما بستگی دارد که در نقش بتمن از خواسته های چه کسی پیروی کنید. حرف رفیق قدیمیتان را گوش دهید و با او متحد بمانید و یا این که به غریبه ای تازه از راه رسیده اعتماد کرده و از او کمک بگیرید.
در این بازه حتی ریدلر هم رابطه ی بتمن و گوردون را هدف می گیرد. او با افشا سازی شیوه ی مرگ لوشس فاکس و برملا کردن این موضوع که بتمن آن جعبه ی اسرار آمیز را به دست او رسانده و موجب مرگش شده، مجددا رابطه ی گوردون و بتمن را به چالش می کشد. بتمن متوجه می شود که گوردون تا حد کمی نسبت به او بی اعتماد شده. البته اعمال شما و انتخاب هایتان نیز در این قضیه بی تاثیر نیستند.
شکرآب شدن رابطه ی دوستان مخصوصا دوستانی همانند بتمن و کمیسر گوردون همواره جذابیت زیادی داشته. اگر جریانات بازی Batman: Arkham Knight را به یاد داشته باشید حرفم را تصدیق می کنید. در آن بازی نیز گوردون و بتمن از هم فاصله گرفتند و حتی تا جایی پیش رفتند که گوردون مشتی به صورت رفیق قدیمی اش زد و از او خواست که فاصله اش را با خانواده ی او حفظ کند. باید منتظر ماند و دید در اپیزود های آینده، تل تیل قصد دارد با این شکاف چه کار کند و آیا باز هم قصد دارد رفقای قدیمی را به جان یکدیگر بیندازد یا خیر.

در بازی جدید میان بتمن و گوردون نیز شکاف هایی بوجود می آید. شکرآب شدن رابطه ی دوستان، مخصوصا دوستانی همانند بتمن و کمیسر گوردون همواره جذابیت زیادی داشته. اگر جریانات بازی Batman: Arkham Knight را به یاد داشته باشید حرفم را تصدیق می کنید.

تخته گاز در جاده‌ی قصه

داستان در اثر جدید تل تیل ریتمی نسبتا سریع دارد. درست است که آغاز بازی های تل تیل همواره با ریتمی آرام و خسته کننده همراه است و فصل قبلی همین بازی نیز از این قاعده مستثنی نبود. اما بازی جدید به هیچ وجه روند آرامی ندارد. از همان دقایق ابتدایی با حضور ریدلر ریتمی نبستا سریع در داستان بوجود می آید. او به میان داستان آمده و هرج و مرج درست می کند و برای این کار منتظر هیچ اتفاقی نمی نشیند. از طرفی رخ دادن زود هنگام اتفاقات دیگر به درگیر کننده بودن داستان کمک می کنند. جریان معما و سپس مرگ بسیار ناگهانی لوشس همگی به تنهایی کافی اند تا مغز بازیباز را منفجر کنند. حال دخالت جوکر و رقابت او با ریدلر را هم به این ماجرا اضافه کنید. داستان بازی بدون هیچ گونه چاله و دست انداز روایت می شود. لحظه خسته کننده ای ندارد و کاملا بازیباز را با خود همراه می کند. این طرز آغاز کردن اپیزود اول واقعا از تل تیل بعید است.
شاید یکی از دلایلی که در این فصل تا این اندازه درگیر ماجرا می شویم تاثیرات فصل گذشته باشد. همانطور که بیاد دارید فصل گذشته در عین حال که داستانی راضی کننده و استاندارد ارائه می داد، توانست کاشت هایی بسیار عالی برای فصل بعد داشته باشد. همانطور که در بررسی فصل قبلی این بازی نیز اشاره کردیم، سوالات بی جواب بسیاری برای این فصل باقی مانده بود که نویسنده ی تل تیل توانست به خوبی از آن ها استفاده کند. همین مسئله باعث شده کنجکاوی ما در این زمینه بسیار بیشتر شود. نویسنده با دانستن این موضوع، به هیچ وجه وقت را تلف نمی کند و در اپیزود جدید برخی از این سوالات را پاسخ داده و برخی را با اشاراتی خاص به عقب می اندازد تا عطش ما را بیشتر کند! از این رو عملکرد تیم نویسنده در این زمینه قابل تقدیر است.
البته هنوز نمی توان گفت داستان بازی توانایی تبدیل شدن به یک شاهکار را دارا است. اما شیوه ای که تل تیل برای آغاز داستانش پیش گرفته نوید این را می دهد که تا پایان با قصه ای شاهکار و درخور شخصیت شوالیه ی سیاه مواجه شویم.

سوالات بی جواب بسیاری برای این فصل باقی مانده بود که نویسنده توانست به خوبی از آن ها استفاده کند. همین مسئله باعث شده داستان بازی حتی در اپیزود آغازین بسیار درگیر کننده و سریع باشد.

ساختار گیم پلی

تل تیل در بازی جدید نیز فرمول همیشگی خود را حفظ کرده است. اما در این بازی استثنائا می توان تغییرات اندکی را مشاهده کرد.
همچنان اصی ترین بخش گیم پلی انتخاب های متعدد است که باید آن ها را با هوشیاری کامل انجام دهید. هر حرکت بروس وین یا بتمن می تواند در آینده تاثیرات مهمی داشته باشد که باید آن ها را در نظر بگیرید. معمولا انتخاب هایی که در فصل اول انجام می شوند در ادامه ی داستان تاثیرات مهمی دارند و این مورد در بازی های تل تیل سابقه داشته است. البته تل تیل ثابت کرده که حدود ۸۰ درصد این انتخاب ها یا اصلا هیچ تاثیری ندارند و یا این که تاثیرشان بسیار جزئی و اندک است. با این حال انتخاب هایی که در این اپیزود انجام می دهید تقریبا مهم به نظر می رسند. البته «به نظر رسیدن» هیچ گاه نمی تواند ملاک قضاوت باشد! باید منتظر ماند و دید آیا تل تیل این بار به انتخاب ها و تاثیر گذاری شان وفادار خواهد ماند یا این که قرار است باز هم فرمول های قدیمی اش را تحویلمان بدهد.
همچنان کویک تایم ایونت ها بخش مهمی از گیم پلی بازی را تشکیل می دهند. مواردی که در تمامی بازی های تل تیل به چشم می خوردند و هم اکنون نیز شاهد حضورشان هستیم. این مکانیک های نه چندان محبوب معمولا در فصل های اکشن اجرا می شوند. بازی های تل تیل معمولا به فصل های اکشن نفس گیر و جذاب معروف اند و این مکانیک ها نیز کمک می کنند بازیباز در این بخش ها تعاملاتی با بازی داشته باشد. البته تغییرات ناچیزی هم در بازی جدید شامل حال QTE ها شده است. برای مثال از پای در آوردن هر دشمن و برخی ضربات بتمن همواره دو حالت برای اجرا دارند. شما می توانید از میان این دو حالت یکی را برگزیده و بازی را به جریان در آورید. بازی پیش از اجرای ضربه ها به حالت صحنه ی آهسته رفته و به شما این حق را می دهد تا شیوه ی حمله بتمن را انتخاب کنید. برای مثال شما انتخاب می کنید که دشمن پیش رویتان را با مشت از سر راه بردارید و یا این که سرش را به میز بکوبید. ای کاش می توانستم بگویم این ویژگی تاثیراتی نیز در داستان بازی دارد و مثلا ممکن است با انتخاب نادرست شیوه ی حمله، به هدف مورد نظرتان نرسید. اما در این اپیزود چیزی در این باره مشاهده نشد. شاید این ایده در آینده عملی شود.

QTE ها بخش بسیار مهمی از گیم پلی بازی را تشکیل می دهند. همانطور که می بینید بتمن برای هر یک از حملاتش دو گزینه ی مجزا دارد.

در بازی جدید همچنان مراحل گشتن در محیط ها و پیدا کردن اشیاء قابل تعامل دیده می شود. این مورد چیزی است که در بازی های تل تیل به یک استاندارد تبدیل شده است. البته در بازی قبلی این استودیو یعنی فصل سوم از سری The Walking Dead این استاندارد به کمرنگ ترین حالت خود رسید اما خوشبختانه در بتمن جدید به روال سابق بازگشته است. شما به دفعات زیاد در محیط های مختلف رها می شوید تا معما های مختلف را حل کنید و یا این که اشیاء قابل تعامل را پیدا کنید.
حتی می توان یکی دیگر از ویژگی های مطلوب بازی قبل را نیز در اثر جدید پیدا کرد و آن چیزی نیست جز بررسی صحنه ی جرم و ربط دادن سرنخ ها به یکدیگر برای پی بردن به اتفاقات رخ داده. در طی این مراحل شما صحنه ی جرمی را بررسی می کنید و سرنخ های مختلف را می یابید. سپس باید سرنخ هایی که به یکدیگر مرتبط هستند را به هم وصل کنید تا از داستان واقعی آن صحنه ی جرم اطلاع یابید. ربط دادن سر نخ ها کار جالبی است که البته چندان هم چالش برانگیز نیست اما به هر حال از مراحل جالب و خلاقانه ای است که در بازی قبلی یافت می شد و در بازی جدید نیز گویا به صورت پر تعداد تر بازگشته است.

به لطف پیوستن جناب ریلدر به تیم ویلن های حاضر در بازی، معما ها نیز به گیم پلی بازی اضافه شده اند. معما هایی که همانند معما های دیگر بازی های تل تیل، آبکی و ساده نیستند و می توان آن ها را معمای واقعی نام داد.

آخرین چیزی که باید درباره ی گیم پلی بازی گفت آن است که به لطف پیوستن جناب ریلدر به تیم ویلن های حاضر در بازی، معما ها نیز به گیم پلی بازی اضافه شده اند. معما هایی که همانند دیگر معما ها در بازی های تل تیل آبکی و ساده نیستند و می توان آن ها را معمای واقعی نام داد. البته سازندگان با قرار دادن این معما ها حرکت اشتباه دیگری مرتکب شده اند و آن راهنمایی های بیش از حد برای حل آن ها است. این گونه به نظر می رسد که دغدغه ی سازندگان عزیز آن بوده که ای وای! نکند بازیباز ها نتواند این معما ها را حل کند! نمی دانم این همه تلاش و تقلا برای راهنمایی کردن سر چند معمای ناقابل و آسان دیگر جه لزومی دارد. تل تیلی ها آنقدر لی لی به لا لای بازیبازان گذاشته اند که حالا سر چند معمای نه چندان چالش بر انگیز مجبورند این چنین خودشان را خفه کنند.

گرافیک در بازی جدید تغییر چندانی نکرده است و سبک گرافیکی بازی همانی است که در بازی قبلی مشاهده شد. سطح فنی نیز تفاوت قابل ملاحظه ای با بازی قبلی ندارد. شاید تنها تفاوت مهم با فصل قبل، بهینه سازی بهتر این نسخه باشد.

گرافیک و صدا

گرافیک در بازی جدید تغییر چندانی نکرده است و سبک گرافیکی بازی همانی است که در بازی قبلی مشاهده شد. سطح فنی نیز تفاوت قابل ملاحظه ای با بازی قبلی ندارد. تنها پیشرفت قابل اشاره آن است که به نظر می رسد نسخه ای جدید از نظر بهینه سازی و Performance عملکرد بسیار بهتری دارد و دیگر لازم نیست برای اجرای آن خودتان و سیستمتان را به زحمت بیندازید. بازی در همه ی صحنه ها ۶۰ فریم منظم و مفید را در اختیار من گذاشت و مشکل فنی خاص و یا باگی هم در آن مشاهده نکردم.
در بخش صدا باید از گویندگی بازی تقدیر کنم. تل تیل هر چقدر هم که در سایر زمینه ها کمپانی پول پرست و منفوری است، لااقل در زمینه ی گوینده خساست به خرج نمی دهد و ازبزرگان استفاده می کند. شنیدن صدای تروی بیکر برای بار دوم در نقش بتمن، خاطره انگیز و دلنشین است. البته حتی تروی بیکر هم نمی تواند در صحبت به جای بتمن به کوین کانروی بزرگ برسد. اما شاید پس از او بهترین گزینه برای صدا پیشگی بتمن باشد.
بخش موسیقی بازی همچنان به Roger Craig-Smith سپرده شده است که تعریف چندانی ندارد. اگر چه او آهنگساز با استعدادی است. اما نواختن موسیقی بتمن از آن کار هایی است که باید به متخصصش سپرده شود. نه آهنگسازی که موزیک Game of Thrones و Guardians of the Galaxy را هم برای تل تیل نواخته. کم لطفی های تل تیل در بخش موسیقی همچنان ادامه دارد و واقعا نمی دانم چه زمانی قرار است در بازی های این کمپانی موسیقی خوب و درجه یک بشنویم.

ریدلر/تل تیل چه چیز هایی در سر دارد؟ بی شک اگر نخستین اپیزود را تجربه کنید، برای تجربه ی ادامه ی داستان بازی لحظه ها را می شمارید.

چکیده

در پایان باید گفت اولین اپیزود از بازی جدید تل تیل با وجود همه ی مشکلاتش آغازی خوب و قابل قبول برای این فصل است. ریتم عالی داستان و استفاده ی خوب از کاشت های داستانی فصل قبل باعث شده اند به شدت با قصه ی جدید درگیر شویم. پس باید منتظر ماند و دید تل تیل در آینده با این فصل چه ها خواهد کرد.

گیمفا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *