خانه سینما و تلویزیون بیوگرافی زندگی‌نامه‌ آنجلینا جولی؛ ورود آقایان اکیدا ممنوع!

زندگی‌نامه‌ آنجلینا جولی؛ ورود آقایان اکیدا ممنوع!

1

بسوزد پدر مشکلات لاینحل جامعه. به جان شما انگار همین دیروز بود که حماقت بر سرمان زد و گفتیم دور هم کمی گل بگوییم و فانتزی زده بودیم که گل هم بشنویم. خواستیم به زندگی ریش سفید‌هایی بپردازیم که روزگارشان برای رسیدن به موفقیت سیاه شد. از قضا هر کجای این گورستان هنر را گشتیم، نبود آقا! هرکجا را نگاه کردیم، هنر خانوادگی بود، شغل خانوادگی بود، ریاست خانوادگی بود و زبانم لال حتی سیاست هم خانوادگی بود. ادعای فرهنگ و هنر هم که در حد چهار جمله دیالوگ است و بس. فرضا وارد بانک که می‌شوید از معاون که می‌پرسید چگونه حساب جدید باز کنم، می‌گوید دو باجه بقل‌تر از دَدی بپرس. سراغ دَدی که می‌رویم آدرس سوگولی بابا را به آدم می‌دهند. آخرش هم که به باجناق ماجرا می‌رسید متوجه می‌شوید که فرم‌های باز کردن حساب تمام شده و رفته پی کارش و همه به خورد فک و فامیل‌ها داده شده است که البته نوش جانشان. خلاصه هنر ذات حیات را تشکیل نمی‌دهد و چه هنرمندان که حتی به چشم هم نمی‌آیند؛ همین بازی سازان مستقل و مظلوم کشور خودمان نمونه‌ی گل‌درشتش! بگذریم. باز هم فرصتی دیگر و بازهم سوژه‌های جدید و میهمان جدید. سوژه این هفته‌ ما کسی است که حدالامکان شرایط بالا شامل حالش نمی‌شود و یک سری دوستان اهل حال خاطره‌ها با این شخصیت ساخته‌اند! آنجلینا جولی، میهمان سومین شماره از مجموعه مقالات نیوگرافی خواهد بود.

photo_۲۰۱۷-۰۵-۳۱_۲۳-۴۳-۰۹

آنجلینا جولی متولد چهارم ژوئن سال 1975 میلادی است؛ او که از بطن تولد اشوه‌های خرکی‌اش را نثار زمین و زمان می‌کرد، در یک شب بارانی و بدور از درختان و سیب‌های سبز و رسیده چشم بر هستی گشود. از آن جا که خانواده جولی با ذات هنر و تشکیلاتش غریبه نبودند و پیش‌تر دستی در فرهنگ و حرکات به اصطلاح خودجوش داشتند، از همان بدو تولد خیلی شیک و مجلسی نام خودشان را «جولی» گذاشتند که اگر نمی‌دانید بدانید این کلمه در زبان فرانسوی «زیبا» و «جذاب» ترجمه می‌شود. آنجلینا جولی را به لطف آن اشوه‌های خرکی و چهره‌ لب‌شتری‌اش نمی‌شناسند؛ آنجی حتی به لطف آن چهار جایزه گلدن گلوب و  مجسمه‌ اسکارش به محبوبیت نرسید. چیزی که او را تبدیل به یک لب‌شتری دوست‌داشتنی و مدِ روز پسند کرده است، فعالیت‌های ایثارگرانه‌ او هستند. دو تن از فرزندان خانوادهِ بهتر است بگوییم سابق جولی-پیت را کودکانی بی‌سرپرست تشکیل داده‌اند. زهرا و مدوکس را می‌توانید به عنوان خوش‌شانس‌ترین و بخوانید خرشانس‌ترین انسان‌هایی که کره خاکی به خود دیده بشمارید؛ کودکانی بی‌سرپرست و بی‌خانمان که حالا پسوند نامشان جولی-پیت شده است و به آنجی می‌گویند مامان! گویی ایثارگری شغل اوست و در اوقات بیکاری کمی هم رخی نشان دوربین‌های سینما می‌دهد. درست مصداق شبکه‌های ماهواره‌ای؛ بعضی‌ها ساخته‌ شده‌اند سریال پخش کنند، اما می‌بینید با یک شبکه تبلیغاتی طرفید که در میان تبلیغاتش کمی هم فیلم می‌دهد. آنجلینا هم به همین صورت، برای سینما ساخته شده است، اما حضورش در سینما مقابل فعالیت‌های ایثارگرانه و حرکات ظاهرا خودجوش اصلا به حساب نمی‌آید.

آنجلینا به واسطه‌ صندوق عقب و یک سری از تشکیلاتش در سن دوازده سالگی وارد حوزه مدلینگ و از این دسته ادا اطوارها شد. آنجلینا از همان کیس‌هایی به شمار می‌رود که آن‌ را یک دوره با شلوار و پیراهن گل‌گلی و ترجیحا راه‌ راه در خیابان‌های لس‌انجلس می‌یافتید. دوازده سالش نشد که به یک‌باره قلم خداوندی خوب چرخید و آنجلینا شد اصل جنس. زبانم لال از بس این بانو راه دل می‌دانست، چند روز از دوازده سالگی او نگذشت که وی را در میان کلیپ‌های خوانندگان و تبلیغات تلوزیونی یافتند. حالا مگر می‌شود او را جمع کرد؟ جو که بگیرد پیش خود می‌گویید یک سر برویم سینما چس مثقال اشوه‌خرکی بیاییم، شاید هم بازیگر شدیم! و خب شوخی شوخی هم جدی شد و بانو برای اولین بار در فیلم هکرها ظاهر گردید. آنجلینا بازیگر خوبی هم بود و کمی که گذشت، به دور از لب‌های شتری و سایر تشکیلاتش، توانایی‌های جدیدی از خود به نمایش گذاشت. نمک سینما را که خرد نمک‌گیر شد. از قلع و قمع ساختن به اصطلاح هنرورهای درپیت گرفته تا تیپ سازی داخل اماکن گوناگون با برد پیت، همگی از زیر شمه بازیگری ایشان چند باری گذری عبور کرده‌اند. همچنین با رجوع به سوابق وی، متوجه شدیم که علاقه وافری به انواع «پیت»ها دارند و بعید نیست تا چندی دیگر به سبب این اشتیاق، ایشان و این واژه را، در کنار «بول» ببینیم!

angelina-jolie

آن دوستی که در پشت صحنه مشاهده می‌کنید نیتش خیر است، بد برداشت نکنید! بلاخره آرزو بر جوانان عیب نیست؛ گرچه این آقا به ظاهرش می‌خورد سن پدر ما را داشته باشد.

به همین صورت که بانو جولی سوار بر قطار زندگی پا روی سرعت گذاشته و سرعت‌گیر هم سرش نمی‌شد، ناگهان قطار سرنوشت به ایستگاه عشق و عاشقی رسید. از بخت بد روزگار، راه آهن در مسیری پر توقف قرار گرفته بود و زرت و زرت به ایستگاه عاشقی می‌رسید. به همین سبب آنجلینا برای اولین بار در سال 1996 با جانی لی میلر ازدواج کرد و هر چقدر که بر تشکیلاتش فشار آورد، نهایت در سال 1999 خوشی بر دلش زد و از وی جدا شد. یک سال بعد و در ایستگاه بعدی، او با بیلی باب تورنتون آشنا شد و در همان حین که سلام و علیک می‌کردند، بیلی خان انگشتر را درآورده و مصداق دوئل‌های غرب وحشی انگشر به رخ وی کشید. آن دوره طبق آمارهای رسمی تعداد مردان به شدت کمتر از بانوان بود و از این رو و با یک جمع و تفریق ساده که البته همه‌اش در سی ثانیه تمام شد، آنجلینا از ترس نترشیدن به وی پاسخ مثبت داد. سه سال بعد و طی حرکتی سمبلیک، وی از بیلی ماجرا هم جدا شد تا سرانجام در قطار زندگی خودش را برای هتریک آماده کرده و از طرفی به کار و زندگی‌اش برسد. پس از هنر نمایی در فیلم آقا و خانم اسمیت، رابطه‌ای نسبتا متفاوت میان او و بردپیت شکل گرفت. رابطه‌ای که منجر به تولد اولین فرزند او شد؛ سال‌ها از این ماجرا گذشت و پس از تولد دو فرزند دیگر، آنجلینا تازه به خاطر آورد که ای دل غافل؛ هنوز ازدواج نکرده‌ایم! در حین این که فرزندان مبارک ونگ‌زنان چوب در آستین برد پیت می‌کردند (توجه داشته باشید که منظورمان دقیقا آستین است)، وی تصمیم گرفت که یک بار برای همیشه رابطه خود با پیت را رسمی کند و این کار را هم کرد. چیزی قریب به 5 سال از ازدواج آن‌ها نگذشت که آنجلینا طبق رسم و رسومات همیشگی، تصمیم به جدایی گرفت. همانا بزرگ‌ترین توقف زندگی انسان‌ها ایستگاه عاشقی نیست، بلکه ایست قلبی است. اصلا اگر قطار راه عاشقی می‌دانست که مسیر راه‌ آهن در پیش نمی‌گرفت و فراموش نکنید که قطارها گاهی‌ اوقات مسافرین خودشان را هم ایستگاه می‌کنند.

landscape-1453240803-elle-angelina-jolie-and-children-associated-press

آنجلینا جولی در کنار فرزندانش. در این بین (به ترتیب از راست) مدوکس و زهرا کودکان واقعی آنجلینا نیستند و به سرپرستی پذیرفته شده‌اند.

چند نقطهِ حساس!

اما بگذارید در این شماره از سری مقالات نیوگرافی دست روی نقطه حساسی بگذاریم. منظورمان نقاط حساس میهمان نیوگرافی نیست، نقاط حساس زندگی این بشر مدنظر است. آنجلینا جولی در دوران کودکی خود علاقه بسیار زیادی به مدیریت تدفین و دفن مردگان داشت! این جاندار شصت کیلویی، از همان دوران کودکی میانه خوبی با پدر خانواده نداشته و به همین دلیل نام خانودگی خود را مستقل ساخته‌ است. جانوری که بخش‌هایی از بدنش را خالکوبی‌های عجیبی تشکیل داده است؛ به خدا از دستتان ناراحت می‌شوم اگر فکر کرده باشید که اینجانب کلکسیون عکس‌های بانو را در کُنج هارد سیستم ذخیره کرده‌‌ام و اصلا هم در جریان آن چهار عکس جدیدی که همین امروز ظهر بر روی اونستاگرام قرار گرفت نیستم. دروغ‌گو هم خودتی! در همین حین که زبان خود را گاز گرفته و چانه مبارکتان را می‌خوارانید، بدانید که آنجلینا جولی موجودی چپ دست است و هم‌اکنون به عنوان سفیر سازمان ملل برای رسیدگی به امور پناهندگان انتخاب شده و به عبارتی ساده‌تر، گرین‌کارتش راحت‌تر از ما و شما صادر می‌شود.

شاید در میان تمامی تیکه‌ها و سوژه‌های این شماره از نیوگرافی، بد نیست اشاره‌ای به یک نکته مهم و حیاتی داشته باشیم. چه باور کنید و چه نه، امثال آنجلیناها و بسیاری از هنرورهای زن و مرد حوزه سینما به دلیل یک سری از تشکیلات و لب‌های شتری و لپ‌های ورقلمبیده در میان مردم به محبوبیت نرسیدند. کمی که بیشتر در ذات امثال جولی-پیت‌ها بگردید به چیزی خواهید رسید که ما به آن می‌گوییم هنر. شاید بهتر باشد که در قبرستان هنر و خلاقیت امروز، کمی هم به فکر آینده‌ای منحصر به فرد بوده و خلاصه خودمان سلبریتی دنیای خودمان باشیم. شاید لازم نباشد که موفقیت را در حوزه‌های علمیه جستجو کنید؛ موفقیت همان جایی است که دل فقیری را شاد کرده، لبخند به لب اطرافیانتان آورده و در نهایت انسانیت را تدریس کرده باشید. کلیشه‌های زندگی‌تان را به عنوان بزرگ‌ترین باس‌فایت حیات قلمداد کرده و یک تنه به جنگ با طبیعت بروید. زندگی همان فیلمی است که یقین داریم روزگاری مرور کردنش تبدیل به بهترین فعالیت روزمره‌تان خواهد شد. از پشت صحنه اعلام می‌کنند که یک نفر بیاید این نگارنده را جمع کند؛ اشکمان را آخر مطلبی درآورد! انشالله تلویزیون روزگارتان همیشه رنگی، اما روی‌تان تا ابد سفید؛ روز و شبتان خوش‌مزه.

گیم شات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *