نقد فیلم The Levelling – توازن

دیکسن لیچ را جشنواره تورنتو در سال ۲۰۱۶ به طور رسمی کشف کرد. او با فیلمش توانست نظرات بسیاری از منتقدان را جلب کند. لیچ بعد از ساخت سه فیلم کوتاه پا به عرصه فیلم بلند گذاشت که پس از تماشای The Levelling «توازن» درمی‌یابیم که اولین گام را محکم برداشته است. فیلم سراسر بر اساس فضاسازی جلو می‌رود و اگر بخواهیم به جهان فکری لیچ نزدیک شویم نگاهمان را باید بیشتر به پلان‌هایی سرشار از سکوت در دل یک مزرعه معطوف کنیم و چشم‌مان به خوبی در دل قاب‌ها بچرخد تا حس و حال فیلم را درک کنیم. هرچند که شاید فیلم در میانه‌ی آن از نظر فیلمنامه کمی به درجا زدن بیفتد اما با پایانی که برای ما در نظر گرفته است فکر می‌کنم بتوانیم ضعف‌هایش را ببخشیم. اگر مایلید به تماشای یک فیلم از سینمای هنری بنشینید، The Levelling به یک بار دیدنش قطعا می‌ارزد.

در ادامه بهتر است ابتدا فیلم را ببینید و سپس خواندن نقد را ادامه دهید

غالبا در نماهای لانگ شات شاهد چیرگی فضای مزرعه، حیوانات و به طور کلی طبیعت اطراف، بر آدم‌های قصه هستیم

در شروع فیلم صرفا پاره‌ای از تصاویر جشن به ما نشان داده می‌شود که گویی قرار نیست شادی را به وضوح در دل این مزرعه ببینیم. ما فقط حسی از آشفتگی و مستی آدم‌ها را درک می‌کنیم که به نظر می‌رسد همین حس برای ادامه‌ی درام کفایت می‌کند. کلور دختر اوبری، پس از تماسی که با او می‌گیرند بعد از مدتی طولانی به مزرعه باز می‌گردد. ما همان اندازه اطلاعات از گذشته داریم که کلور دارد و این کمک می‌کند تا همراه شخصیت اصلی به جستجوی اتفاقات رخ داده برای مزرعه بپردازیم. لیچ از دوربین روی دست برای القای حس اضطراب کلور و به هم ریختگی محوطه مزرعه استفاده می‌کند و در چند پلان جغرافیای تغییر یافته مکان بعد از سیل را به ما نشان می‌دهد. همانطور که در مقدمه گفته شد اهمیت فضا در این فیلم بسیار به چشم می‌آيد.

شما را ارجاع می‌دهم به بسیاری از قاب‌های فیلم که شخصیت‌ها بخش کوچکی از قاب را پر کرده‌اند و غالبا در نماهای لانگ شات شاهد چیرگی فضای مزرعه، حیوانات و به طور کلی طبیعت اطراف بر آدم‌های قصه هستیم. این قرار داد لیچ ضمن فضا‌سازی قصه، ما را دعوت به تماشای تنازع انسان با طبیعت اطرافش می‌کند که به نوعی قادر به کنترلش نیست. سیل، حادثه‌ای است که در زمان گذشته رخ داده است و فیلمساز قصه را به لحاظ زمانی بسیار جلوتر از این حادثه روایت می‌کند تا ما شاهد خرابی‌ها و خساراتی باشیم که یک حادثه طبیعی بر سر دارایی‌های این خانواده آورده است. مزرعه‌ای که رفته رفته رو به نابودی است و هیچ یک از اعضای خانواده قادر به اداره کردن آن نیستند. استفاده از رنگ بندی‌های سرد نیز در خدمت چنین فضایی قرار است. این نکات همه در سایه‌‌ی قصه ساده و اصلی فیلم شکل می‌گیرند تا ما را رهسپار یافتن یک حلقه‌ی گم شده یا چاره‌ای برای غلبه بر این نزاع کنند.

کارگردان ما را دعوت به تماشای تنازع انسان با طبیعت اطرافش می‌کند که به نوعی قادر به کنترلش نیست

پدری تنها که پسرش را به ظاهر بر اثر خودکشی از دست داده است و مزرعه‌ای رو به ورشکستگی دارد، بعد از مدت‌ها با دخترش روبرو می‌شود که تنها کسی است که برای او باقی مانده است. ما ضمن دنبال کردن چگونگی مردن هری از زبان دیگران، سرنخ دیگری را هم دنبال می‌کنیم که چیزی نیست جز گذشته و آینده رابطه‌ی این دختر و پدر. سرنخی که به عقیده من اهمیتش بیشتر از هری است و هرجا که فیلمساز به آن می‌پردازد فیلم معنایش کامل‌تر می‌شود. از اولین ملاقات کلور و اوبری، لیچ در قاب‌بندی حس این دو را به ما نشان می‌دهد.

از دختر اندازه نمای مدیوم کلوز می‌گیرد اما در مقابل پدر را از منظر شانه‌ی دختر (نمای اورشولدر) نشان می‌دهد که دریابیم کلور هنوز در دنیای اوبری جایگاهی دارد اما برعکس آن، کلور بعد از سال‌ها دوری با پدرش بیگانه است و در قاب‌هایی جدا او را می‌بینیم. این تمهیدی است که لیچ در قاب‌بندی‌های پدر و دختر در نظر گرفته است و حتی مدام با فاصله‌ی قرار گرفتن این دو شخصیت کنار هم در سکانس‌های رسیدگی به گاو‌ها بازی می‌کند تا دوری و در ادامه نزدیکی تدریجی این دو را به لحاظ تصویری بهتر درک کنیم. کلور مدتی است به دانشگاه رفته و با فضای دامداری و مزرعه داری بیگانه است. حتی وقتی مطمئن شده که پدرش مزرعه را به او نخواهد داد بر تصمیمش مصمم‌تر شده است. این را بگذاریم در تقابل با اینکه اگر کلور بخواهد به پدرش نزدیکتر شود باید جای هری را پر کند.

در پلانی که کلور روی تخت او می‌خوابد این جا‌به‌جایی را به لحاظ تصویری نیز می‌بینیم. اما نقطه‌ی اوج این مورد وقتی است که کلور تصمیم می‌گیرد حیوان نر را بکشد تا به پدرش ثابت کند که می‌تواند در اداره مزرعه کمک حال او باشد. کلور که مانند هری اعتقادش بر عدم آزار حیوانات است و حتی گیاهخوار نیز است، برای اثبات مهرش به پدر پای بر ارزشش می‌گذارد و مانند هری او هم مجبور به کشتن یک حیوان می‌شود. این یکی از نقاط طلایی فیلم است که به خوبی در فیلمنامه هم پرداخت شده است. اما می‌توان گفت مسیر نزدیک شدن کلور به پدرش شاید قدری خسته کننده هم به نظر برسد. به خصوص در میانه‌ی فیلم شاهد پلان‌هایی هستیم که تاکید زیادی بر این موضوع دارند. مسیر دیگری که شاید برای مخاطب زیاد از حد گنگ باشد و حتی گاهی از اهمیت آن کاسته شود، جستجوی دلیل مرگ هری است. چرا که در پایان به نقطه‌ای از رابطه پدر و دختر می‌رسیم که دلیل مرگ هری کمکی به این اتفاق نمی‌کند. در پلانی که کلور خون‌های ریخته شده بر دیوار را پاک می‌کند موضع خود را کاملا مشخص کرده است و بهتر بود این ماجرا نیز رفته رفته پاک می‌شد و تمام تمرکز بر رابطه‌ی اصلی گذاشته می‌شد.

این پاراگراف پایان فیلم را اسپویل می‌کند

لیچ از دوربین روی دست برای القای حس اضطراب کلور و به هم ریختگی محوطه مزرعه استفاده می‌کند

اما در پایان چه داریم؟ پایان فیلم از آن دست پایان‌هایی است که معمولا مخاطبش را با حس و حال خوب بدرقه می‌کند و می‌توان کم و کاستی‌های دیگرش را نادیده گرفت. ضمن اینکه مدام در فرم قصه تاکید بر رابطه این پدر و دختر و به طور کلی آدم‌های ساکن آن جغرافیا می‌شود، در لایه زیرین این مسیر، تسلیم شدن گریز ناپذیر این آدم‌ها در برابر طبعیت نیز در فضای فیلم به تصویر کشیده می‌شود. پلان‌هایی که از زمین دود بلند می‌شود، جرثقیلی که اکثرا در بک گراند قاب‌ها حضور دارد و جسته و گریخته شاهد تخریب مزرعه به وسیله‌ی آن هستیم، زمینه‌ سازی‌هایی برای رسیدن به این فضا می‌شود. حتی پلان‌های پرسه زنی کلور در طبیعتِ اطراف مزرعه و نقطه‌ای که سگش را گم می‌کند و در گودال آب می‌افتد هم در راستای همین تسلیم شدن می‌تواند باشد. اما نیت فیلمساز فراتر از نمایش یک شکست و تسخیر شدن است.

او فقدان عاطفه‌ای را میان یک پدر و دختر جستجو می‌کند تا در پایان به ما تسکین دهد. اینکه پس از نابودی مزرعه، پدر و دختر دوباره یکدیگر را پیدا می‌کنند و به اهمیت وجود یکدیگر پی می‌برند، حلقه‌ی مفقوده‌ای است که لیچ در تمام طول فیلم به دنبال آن است. در پایان بندی، پلان‌هایی از طویله خالی از گاو و بارانی که گویی همه چیز را پاک می‌کند می‌بینیم تا نوید یک رابطه تازه را در عین نابودی زندگی قبلی بدهند. لحظه تقابل و در آغوش کشیدنشان نیز شاهد هستیم که دختر هم در اندازه نمای اور شولدر پدر حضور می‌یابد و دیگر جهان این دو یکی شده است. پدر به دارایی‌هایش شلیک می‌کند و از آنها می‌گذرد تا در اد‌امه دخترش را پیدا کند. این همان پایان التیام بخشی است که مخاطبش را راضی نگه می‌دارد و به نظر می‌رسد لیچ به آن چیزی که می‌خواسته رسیده است. امیدوارم از تماشای فیلم لذت ببرید.

تانی کال

زومجی

  • The French Dispatch

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی سیرشا رونان، فرانسیس مک‌دو…
  • The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War در هالیوود امروز کم پیش می‌آید که فیلم بلاک‌باستری اورجینالی بدو…
  • Black Widow

    نقد فیلم Black Widow

    نقد فیلم Black Widow دنیای سینمایی مارول پس از تعطیلی اجباری یک ساله‌اش در پی شیوعِ کرونا،…
  • Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday پرنسس آنایِ (با بازی آدری هپبورن) فیلم تعطیلات رمی، پرنسسی از کشور …
  • Infinite

    نقد فیلم Infinite

    نقد فیلم Infinite آنتوان فوکوآ تهیه‌کننده کارگردان و بازیگر آمریکایی است که از سال ۱۹۹۹ در…
  • A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II بزرگ‌ترین راز دنیای یک مکان ساکت (A Quiet Place) این نیست ک…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *