نقد انیمه ‌‌Yasuke

انیمه یاسوکه شروعی قدرتمند، میانه‌ای ضعیف و پایانی متوسط رو به خوب دارد. فیلم‌نامه در ابتدا حول شخصیت اصلی به خوبی عمل می‌کند اما با پیشرفت داستان جذابیت خود را از دست می‌دهد. یاسوکه را نمایشی درباره اولین سامورایی سیاه تاریخ می‌دانند. ایده‌ای که به نظر می‌رسد این انیمه مخصوص بزرگسالان نتفلیکس به آن پایبند است و در ابتدا به خوبی به آن می‌پردازد اما در ادامه‌ی این مجموعه ۶ اپیزودی، انیمه شخصیت اصلی خود را به نفع عناصر فانتزی اثر کمرنگ می‌کند و همین موضوع از قدرت اثر می‌کاهد.

آخرین ساخته لسین توماس، یکی از کارگردانان قدیمی انیمیشن که آثار متفاوتی از جمله The Legend of Korra «افسانه کورا» و Black Dynamite «دینامیت سیاه» را در کارنامه دارد، براساس داستان یاسوکه، بزرگ‌ترین فرمانده ژاپن در زمان اودا نوبوناگا، نوشته شده است. او اولین سامورایی سیاه‌پوست تاریخ است که در قرن شانزدهم زندگی می‌کرد. یاسوکه از نظر زمانی به اواخر دوره سامورایی‌ها برمی‌گردد و سوابق بیان می‌کنند که او اندکی پس از شکست نیروهای نوبوناگا دستگیر شد و سرنوشت نهایی او برای همیشه نامشخص ماند.

در ادامه جزئیاتی از انیمه یاسوکه فاش می‌شود.

یاسوکه در نبرد با دشمنان در انیمه یاسوکه

در نمایشی که نتفلیکس برای شخصیت یاسوکه برگزیده، او موفق می‌شود سرانجام از شر اشرار فرار کند و ادامه زندگی خود را به‌عنوان یک قایقران صلح طلب که رویاهای گذشته خود را همواره حاضر می‌بیند بگذراند. اگر بخواهیم از منظر بیوگرافی واقعی زندگی یاسوکه به بررسی انیمه بپردازیم باید اشاره کنیم تعدادی از فلاش بک‌ها در اپیزودهای ابتدایی به شرح وقایع اصلی زمان زندگی یاسوکه به‌عنوان یک سامورایی می پردازند اما اکثریت قریب به اتفاق این نمایش‌ها به یک طرح اصلی وابسته‌اند که سال‌ها پس از پایان داستان دنیای واقعی یاسوکه اتفاق می‌افتد. حال اشکالی که پیرنگ اصلی اثر با آن روبه‌روست نوعی اختلاط داستانی و عدم انسجام روایی صحیح است که در اثر ترکیب واقعیت با تخیل، با گذشت هر قسمت بیشتر خودش را نشان می‌دهد.

در راستای تمرکز داستان روی درام دور از واقعیت خود، نقطه قوت اصلی انیمه را می‌توان تاکید روی جزئیات قابل تامل زندگی یاسوکه دانست

در راستای تمرکز داستان روی درام دور از واقعیت خود، نقطه قوت اصلی انیمه را می‌توان تاکید روی جزئیات قابل تامل زندگی یاسوکه دانست. جزئیاتی که در طول اثر به خوبی دراماتیزه شده و صرف‌نظر از دو قسمت میانی ما را با ابعاد مختلف این شخصیت آشنا می‌کند. یاسوکه از همان ابتدا به‌عنوان سربازی معرفی می‌شود که با اعمال رئیس خود، نوبوناگا مشکل دارد اما نوبوناگا به او اعتماد کامل داشته و از او می‌خواهد ضربه نهایی در هاراکیری را به او وارد کند. در این‌جا نکته مهمی که باید به‌ آن توجه کرد ضعیف شدن نوبوناگا به‌دلیل نزاع داخلی و قدرت یاسوکه به خاطر اعتماد راسخ‌اش به دفاع از کشور، باعث ایجاد نوعی تضاد می‌شود و کارگردان سعی کرده قدرت درونی یاسوکه را ازطریق مهارت در شمشیربازی، جلوه‌ای بیرونی بخشد. در همان صحنه اول وقتی یاسوکه بر سر پادشاه خود فریاد می‌کشد می‌توان این قدرت و شجاعت را به وضوح دید.

کاراکترهای فرعی انیمه یاسوکه

وقتی انیمه در زمان حال می‌گذرد شاهد روابط اندک یاسوکه با افراد اطرافش هستیم که یکی از این افراد پسربچه‌ای به نام ایچیرو است که کودکی شجاع بوده و زیر نظر یاسوکه تعلیم می‌بیند. حضور ایچیرو در ابتدای داستان زمینه‌سازی برای ارائه مضمون اصلی اثر، یعنی حفاظت از بچه‌ها به‌عنوان نسل آینده است. چه در زمانی‌که یاسوکه با بی‌حوصلگی ایچیرو را برای قهران شدن راهنمایی می‌کند و چه زمانی‌که خود در وسط صحنه به کمک ساکی می‌شتابد این مضمون برجسته می‌شود. منزوی بودن یاسوکه در زمان حال ازطریق فلاش بک‌ به گذشته و نمایش شجاعت‌های او شکلی تقابلی به خود می‌گیرد. گذشته یاسوکه پرده از این حقیقت برمی‌دارد که زندگی برای قهرمان اصلی و مردم عادی در دورانی که کشور تحت محاصره همه جانبه دشمن قرار دارد تا چه اندازه دشوار است اما شجاعت‌ها و دلیری‌‌های این قهرمان، پیروزی‌های خوبی برای ارتش ژاپن به ارمغان می‌آورد.

پیروزی‌ای که در زمان حال به مثابه موتور محرک قهرمان عمل کرده و قهرمان خفته را به کنش وامی‌دارد. او با وجود تمام دلسردی‌ها تصمیم می‌گیرد از ساکی، دختر بچه کوچک صاحب قدرت، که تمام دعواهای سریال بر سر اوست محافظت کند. ساکی درگیر یک بیماری است و مادرش قصد دارد تا او را به دکتر ببرد. در این مسیر یاسوکه مادر و ساکی را همراهی می‌کند اما در بین راه دشمنان دختر که از طرف دایمیو، مامور دستگیرکردن دختر شده‌اند به آن‌ها حمله می‌کنند. در این صحنه برای اولین‌بار شاهد نمایش قدرت یاسوکه در زمان حال هستیم و ساکی نیز برای اولین‌بار قدرت جادویی خود را نشان می‌دهد. چیزی که در لابه‌لای این نمایش قدرت‌ها به مضمون اثر تزریق می‌شود اتحادی است که بین یاسوکه و ساکی برای طی کردن کامل مسیر شکل می‌گیرد و این اتحاد با مرگ مادر دختر، کارکرد قوی‌تری در داستان پیدا می‌کند. از مادر گردنبندی به جا می‌ماند و این گردنبند به یاسوکه می‌رسد. گردنبندی که در اثر به‌عنوان یک موتیف عمل می‌کند و حضورش مساوی با قدرت، شجاعت و از خودگذشتگی است. همچنین زمانی‌که یاسوکه به آن نگاه می‌کند کل گذشته‌اش را زنده پیش روی خود می‌بیند.

یاسوکه در ارتش ژاپن

حضور دشمنان در سریال به‌صورت سلسله مراتبی است و ما با یک نظام ساماندهی شده چند لایه مواجه‌ایم و کار سختی که قهرمان در پیش دارد نجات دختر بچه است. در پایان صحنه‌ای که به کشته‌شدن مادر دختر می‌انجامد معلوم می‌شود دشمنان ساکی به‌دنبال مک گافین (شی مفهومی و ابژه‌ای که همه به‌دنبال آن می‌گردند) دختر هستند تا به وسیله‌ی آن قدرت خود را افزایش دهند. رئیس تمام این افراد شخصی به نام دایمیو است که در غاری زندگی می‌کند و می‌تواند به شکل‌های مختلفی تبدیل شود. یاسوکه که مامور محافظت از ساکی است در این‌جا تفاوت آشکاری با کاراکتر مربی در فیلم‌های فانتزی بی‌شمار از این دست را ندارد و رابطه‌ بین او و دختر همان رابطه کلیشه‌ای مربی خسته و کارآموز معصوم را تداعی می‌کند. مسئله مهم در ارتباط با رابطه بین ساکی و یاسوکه تقابل قدر‌ت‌هاست. ساکی دارای قدرت فوق‌العاده ذهنی و یاسوکه دارای قدرت فوق‌العاده بدنی است. انیمه قصد دارد اثبات کند با وجود اهمیت قدرت فیزیکی و بدنی، تفوق همواره با قدرت ذهن است و به وسیله آن می‌توان هر دشمنی را از خود راند. حتی اگر آن دشمن تمام ماه و فلک را به خدمت گرفته باشد.

یاسوکه یک درام تاریخی نیست که رشد و صعود قهرمان خود را از بدو تولد نشان دهد بنابراین با آگاهی بر این موضوع ما شجاعت‌ها ورشادت‌های قهرمان را در مقامی که اکنون است شاهد هستیم

یاسوکه یک درام تاریخی نیست که رشد و صعود قهرمان خود را از بدو تولد نشان دهد بنابراین با آگاهی بر این موضوع ما شجاعت‌ها ورشادت‌های قهرمان را در مقامی که اکنون است شاهد هستیم. یاسوکه از همان بدو پیوستن‌اش به ارتش نوبوناگا قدرتمند است و یک شخصیت سفیدپوست را نجات می‌دهد و ما متوجه می‌شویم نام اصلی او اوزه بیو است و از طرف پادشاه به او لقب یاسوکه را داده‌اند. این لقب را به افرادی می‌دهند که زمانی خدمتکار بوده و حالا به عضویت ارتش ژاپن درآمده‌اند. پادشاه در اولین برخورد خود با یاسوکه او را به خاطر سیاه‌پوست بودنش سرزنش می‌کند. مسئله‌ای که بیشتر در جهت اعلام موضع سازنده نسبت به تبعیض‌نژادی است. پادشاه بعد از اینکه با یاسوکه بیشتر آشنا می‌شود و اسم او را می‌پرسد به توانایی‌های او اشراف بیشتری پیدا می‌کند. در این‌جا انیمه با محور قراردادن شجاعت‌های یاسوکه در جنگ‌های مختلف در گذشته، مخاطب را در زمان حال در باب اینکه او می‌تواند پشتیبان خوبی برای ساکی باشد اقناع می‌کند.

افسر زن ژاپنی در انیمه یاسوکه

انیمه فضای ترس غالب بر اثر را به خوبی بازنمایی می‌کند اما يكي از آسيب‌هایی که متوجه کلیت اثر است عناصر فانتزی است. عناصری که به جز سردرگمی چیز زیادی به داستان اضافه نمی‌کنند. عناصر و شخصیت‌های گوناگون مثل زنی که می‌تواند تبدیل به خرس شود یا زن روسی که داستان‌شان نیمه کاره رها شده و با حضور اندک‌شان کمک شایانی به پیشبرد داستان نمی‌کنند. این اشخاص جادوهای متفاوتی دارند که قرار است ساکی را گیر بیاندازند اما هیچ‌گاه ارتباط‌شان با قطب اصلی آنتاگونیست یعنی دایمیو مشخص نمی‌شود. البته به خودی خود وجود چنین جادوگران و شخصیت‌هایی در فضای داستان اشکالی به وجود نمی‌آورد اما حضور این عناصر در یاسوکه غیرمنطقی به نظر می‌رسند. حال سؤال اصلی که با حضور چنین کاراکترهایی در سریال به وجود می‌آید این است که چرا سامورایی‌ها با کاتاناها می‌جنگند درحالی‌که چنین عناصر فانتزی قدرتمندی را به خدمت گرفته‌اند که می‌توانند آن‌ها را در یک لحظه نابود کنند؟

انیمه یاسوکه نسبت به شخصیت‌های زن سریال که بسیاری از آن‌ها دارای قدرت خارق‌العاده‌ای هستند بی‌توجه مانده، این بی‌توجهی در درجه اول از ضعف شخصیت‌پردازی و بعد حضور شخصیت‌های متعدد بی‌خاصیت نشئت می‌گیرد. به خاطر همین مسئله است که مردان سریال پرداخت بهتری داشته و موفق به نجات ساکی می‌شوند در حالی‌که از زنان در این نبرد پرخون خبری نیست. به‌طور مثال در صحنه‌ای که مربوط‌به مذاکره نیروهای نوبوناگا با کاتاناها است، بعد از اینکه فرمانده کاتانا، یاسوکه را فرامی‌خواند درحالی‌که یک زن در هیئت همراه‌با او رهسپار شده اندکی بعد غیب می‌شود و دیگر خبری از او نیست. یا مشخص نمی‌شود آن زنی که یاسوکه بارها به خاطرش می‌آورد و او را به قتل رسانده چه کسی است.

نبرد یاسوکه با غول آهنی

بااین‌حال سریال شخصیت‌های فرعی خوبی نیز دارد. مثل ربات قوی هیکلی که روحیات کمیک دارد و به شیرینی هر صحنه‌ای که در آن حضور دارد می‌افزاید و در انتها به خاطر کشته‌شدن دوستش خودش را منهدم می‌کند. کاراکتر فرعی دیگری که از شخصیت‌پردازی نسبتا خوبی برخوردار است کشیش پیر است. یک کشیش عالی رتبه اروپایی که شخصیت و طراحی او آشکارا شیطانی است (او دارای بندهای برنجی وقف شده توسط کلیسا است) این شخصیت به شکل تمسخرآمیزی تصویر شده و علت اصلی حضورش را می‌توان در سواستفاده برخی افراد زمانی‌که در چنین منصبی هستند دانست.

در نیمه اول سریال شوخ طبعی و شیمی عالی بین چندین شخصیت وجود دارد و هنگامی که Yasuke روی شخصیت اصلی خود تمرکز می‌کند، به اندازه کافی فرصت امتحان برای شخصیت‌های دیگر در قسمت‌های بعدی فراهم نمی‌شود. دو اپیزود آخر Yasuke در طی دو جنگ کوشیده است که هزاران عنصر جادویی تصادفی را در جنگ با یکدیگر از بین ببرد تا به این ترتیب به اوج هیجان در قسمت‌های پایانی دست یابد. در کل انیمه یاسوکه موفق شده مضمون خود را برجسته کند و تا حد توان سرگرم‌کننده باشد، هر چند که در طول این مسیر با اشکالاتی نیز همراه است.

تانی کال

زومجی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *