نقد سریال Our Planet – سیاره ما

تیم سازندگان مستند دوگانه Planet Earth برای BBC، این بار با گروهی ۶۰۰ نفره در طول ۴ سال به ۵۰ کشور جهان سفر کردند تا با به تصویر کشیدن تصاویری ناب و صادقانه از وضعیت زیست بوم‌های سیاره زمین، قلب اهالی این سیاره را هدف بگیرند. مستند Our Planet «سیاره ما» به‌راحتی می‌تواند همه مخاطبان جهان را مورد خطاب قرار دهد، چرا که دست روی وجه اشتراک آن‌ها گذاشته است: یک سیاره! از همان نام‌گذاری‌اش مشخص است که هدف اصلی آن در وهله اول، ایجاد همدلی بین تمام مخاطبانش برای برداشتن گامی مهم است.

راویِ ثابت این تیم یعنی دیوید آتنبرو همواره از ضمیر اول شخص جمع استفاده می‌کند یعنی ما! او در ابتدای هر ایپزود می‌گوید که پنجاه سال پیش توانستیم به ماه سفر کنیم اما تاکیدش به‌جای رسیدن به این موفقیت، بر آن است که توانستیم برای اولین‌بار به سیاره خودمان نگاه کنیم. امروز بعد از پنجاه سال این تیم احساس نیاز کرده است که از همه ما بخواهد بار دیگر به سیاره‌مان بنگریم. این مستند در ابتدا ما را با تنوع بی نظیر گونه‌های زیست محیطی جنگل‌ها، اقیانوس‌ها، علفزار‌ها، بیابان‌ها و سرزمین قطب آشنا می‌سازد و در ادامه نسبت به وضعیت هرکدام، هم ما را نگران می‌کند و هم راه‌حل ارائه می‌دهد. در ادامه از دو منظر شیوه‌های روایی و تکنولوژی‌های به کار رفته در پرداخت این مستند صحبت خواهیم کرد.

طبیعت براساس تعادل پایدار است. این چرخه عظیم خودش به‌تنهایی تعادل دارد. هم به شکارچیانش نیاز دارد و هم به قربانیانش. وجود هر حلقه برای بقای حلقه دیگر مورد نیاز است و تا جهان باقیست این چرخه به همین منوال می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. مشکل آنجاست که یک عامل بیرونی به نام انسان، با دخالت‌هایش همواره می‌تواند این تعادل را بر هم بزند. گاه به‌طور مستقیم این عدم تعادل را ایجاد می‌کند (مانند شکار و صید) و گاه به‌طور غیر مستقیم (مانند اقدام‌هایی که سبب گرم‌تر شدن جو این کره می‌شود). شیوه روایت در هر اپیزود بدین گونه است که تیم سازنده، ابتدا ما را متوجه وجود این تعادل و رابطه متقابل بین تمام گونه‌های یک زیست بوم می‌کند تا به ما پایداری این چرخه را به خودی خود اثبات کند. در مرحله بعد ما را نسبت به بقای این‌گونه‌ها نگران می‌کند و همه ما اهالی این سیاره را در این نگرانی هم شریک می‌کند و هم مقصر می‌شمارد.

اندازه‌ نما‌ها، تدوین، انتخاب جملات و لحن روای، صدا گذاری و تغییر نوع موسیقی در موقعیت‌های مختلف همگی در خدمت شخصیت دادن به موجودات هستند تا از این طریق همذات پنداری مخاطبان را نسبت به این موجودات برانگیزند

البته این مستند برای این ساخته نشده است که بگوید جهان رو به نابودی است و تمام. بلکه همواره در پایان به ما اثبات می‌کند که با قدری حسابگری و برنامه‌ریزی هنوز هم می‌توانیم جلوی نابودی کامل این زیست بوم‌ها را بگیریم. حتی به ما نشان می‌دهد که در گذشته توافق‌هایی را انجام داده‌ایم که امروز برای برخی گونه‌ها نجات بخش بوده است (مانند اپیزود ۶ که راوی می‌گوید ما با توافقی که کردیم نهنگ‌ها را نجات دادیم). بر این اساس این تیم راه‌حل دارد.

این تیم صرفا گناه ما را در غفلت نسبت به محیط اطرافمان می‌داند و هنوز احساس می‌کند می‌شود راهی برای نجات این سیاره پیدا کرد. تنها باید این تعادل و پایداری طبیعت به همه اثبات شود و همه ما بدانیم دقیقا با اعمالمان داریم به چه بخش‌هایی آسیب می‌زنیم.

آگاهی اولین قدم است. به‌عنوان مثال در ایپزود اول، ماهیان خال خالی، گیاهان میکروسکوپیِ انتهای اقیانوس را می‌خورند. دلفین‌ها علاوه بر اینکه از این ماهیان تغذیه می‌کنند، آن‌ها را به سطح آب می‌آورند تا حلقه بعدی یعنی مرغان دریایی هم با نفوذ به سطح آب از آن‌ها تغذیه کنند. این چرخه در تعادل است اما راوی این پرسش را مطرح می‌کند که اگر جمعیت این ماهیان خال خالی کم بشود یا به کلی از بین برود آیا حلقه‌های دیگر هم وجود خواهند داشت؟

گروهی ۶۰۰ نفره در طول ۴ سال به ۵۰ کشور جهان سفر کردند تا با به تصویر کشیدن تصاویری ناب و صادقانه از وضعیت زیست بوم‌های سیاره زمین، قلب اهالی این سیاره را هدف بگیرند

یا در اپیزود چهارم شاهد هستیم که ماهیان به‌نوعی هم از مرجان‌ها تغذیه می‌کنند و هم هنگام خطر در دل آن‌ها پنهان می‌شوند. در ادامه کوسه‌ها اگرچه این ماهیان را شکار می‌کنند اما عملا وجودشان برای بقای مرجان‌ها و به طبع برای بقای همین ماهیان لازم است. این جمعیت به خودی خود کنترل می‌شود و گونه ماهی‌ها و کوسه‌ها نه بیش از حد کم و نه بیش از حد زیاد می‌شوند. اما دو دخالت مستقیم و غیر مستقیم انسان‌ها این چرخه را نابود می‌کند.

صید بیش از اندازه ماهیان، جمعیت کوسه‌ها را تا ۹۰ درصد کاهش داده است (تاثیر مستقیم) و افزایش دمای غیر متعارف دریا، موجب سفید شدن و از بین رفتن مرجان‌ها شده است (تاثیر غیر مستقیم). وقتی آمار از بین رفتن کوسه‌ها چیزی در حدود ۹۰ درصد است یعنی این مستند براساس یک احساس خطر و نیاز جدی ساخته شده و برای همان ۱۰ درصد باقی مانده امیدوار است و تلاش می‌کند. جالب‌تر آنکه تیم سازنده اصلا به‌دنبال حذف صورت مسئله نیست. آن‌ها نمی‌گویند که راه‌حل این است که انسان‌ها ماهی نخورند، بلکه آماری تکان دهنده مبنی بر کشته شدن سالیانه یک میلیون کوسه جهت تولید سوپ باله کوسه را ارائه می‌دهند که بیانگر آن است که گویی نظارتی بر میزان صید و شکار نیست.

راوی عملا خبر از یک بی تفاوتی محض انسان‌ها نسبت به موجودات دریایی می‌دهد و انتظارش خیلی دور از دسترس نیست. او اعلام می‌کند که تنها با یک صید کنترل شده می‌توان به تعادل بین نیاز انسان‌ها و بقای این چرخه هم رسید. گویی باز هم تاکید این تیم سازنده بر بیدار کردن انسان‌ها از این غفلت عمیق است. حتی در معرفی موجودات دریایی، راوی خبر از موجوداتی می‌دهد که وجودشان برای بقای ما هم نیاز است. آتنبرو با یک لحن کنایه آمیز موجودی به نام فیتوپلانگتون‌ را معرفی می‌کند و می‌گوید ما باید برای نصف اکسیژنی که در هوا تنفس می‌کنیم از او متشکر باشیم! یا ما را متوجه نقش به سزای این موجود در تشکیل ابر و متعاقبا تولید آب شیرین می‌کند. موجودی که حتی شاید نامش را هم نشنیده باشیم اما برای بقای ما تلاش می‌کند.

شیوه روایت در هر اپیزود بدین گونه است که تیم سازنده، ابتدا ما را متوجه وجود این تعادل و رابطه متقابل بین تمام گونه‌های یک زیست بوم می‌کند تا به ما پایداری این چرخه را به خودی خود اثبات کند

تیم سازنده در این مستند برای فیلم‌برداری زیرِ دریا، دو دستاورد تازه نسبت به مستند‌های قبلی داشته‌اند. یک اینکه آن‌ها به زیر دریایی‌هایی دست یافته‌اند که بتواند دربرابر فشار‌هایی تا عمق ده کیلومتر هم دوام بیاورد و جهانی را در آن اعماق  نشان بدهد که تا به حال به نمایش گذاشته نشده است.

در آن عمق هم به تماشای تعادل میان عروس دریایی تاجدار، سخت پوستان شیشه‌ای و پلیس‌های با شاخک خاردار هستیم. دستاورد دیگر این است که دستگاه‌های تنفسی به کار رفته برای غواصان در مستند‌های پیشین، با تولید حباب‌ روبه‌رو بود و این حباب‌های بیش از اندازه، موجب گریز بسیاری از موجودات زیر دریا می‌شد که عملا امکان فیلم‌برداری از آن‌ها را دچار مشکل کرده بود. همچنین می‌توانست بعضا موجب آزار موجودات دریایی هم بشود. اما در این مستند دستگاه‌های تنفسی دیگر این مشکل را نداشتند و فیلم‌برداری زیرِ دریا در ایده‌آل ترین سطح انجام گرفته است.

مسئله مهم دیگری که در روایت این مستند بسیار به چشم می‌خورد، شخصیت دادن به موجودات است. اندازه‌ نما‌ها، تدوین، انتخاب جملات و لحن روای، صدا گذاری و تغییر نوع موسیقی در موقعیت‌های مختلف همگی در خدمت شخصیت دادن به موجودات هستند تا از این طریق همذات پنداری مخاطبان را نسبت به این موجودات برانگیزند. به‌عنوان مثال در اپیزود اول برای به تصویر کشیدن گورخری که در جستجوی آب مسافت زیادی را طی می‌کند، ابتدا چند نمای بسته از پاهای او را به تصویر می‌کشد و سپس در نماهایی باز‌تر، هیبت کامل او را نمایش می‌دهد. به‌نوعی این تکنیک همان افشای تدریجی در سینمای داستانی است که کنجکاوی ما را نسبت به شخصیت بیشتر می‌کند و او را خاص جلوه می‌دهد. از نماهای بسته به نمای هلی شات می‌رسیم که این گورخر، تنها، در زمینی بی آب و علف گام بر می‌دارد و امید خود را برای یافتن آب شیرین از دست نمی‌دهد. به جرات می‌توان گفت همه مخاطبان، تنهایی و تلاش او را با همه وجود درک می‌کنیم و انگار تنها یک گورخر عادی ندیده‌ایم، بلکه یک شخصیت دیده‌ایم. این شیوه از پرداخت باعث می‌شود بقای این گور خر برای ما مهم شود و نسبت به وضعیت او نگران شویم.

از سوی دیگر شیوه روایت همواره نگران کننده نیست، بلکه در لحظاتی موقعیت‌های کمدی هم خلق می‌شود

از سوی دیگر شیوه روایت همواره نگران کننده نیست، بلکه در لحظاتی موقعیت‌های کمدی هم خلق می‌شود. شما را ارجاع می‌دهم به صحنه عزیمت فلامینگو‌ها در اپیزود اول. راوی می‌گوید فلامینگو‌ها باید برای یافتن آب شیرین مسیری طولانی را پیاده‌روی کنند اما جوجه فلامینگو‌های تازه از تخم در آمده، نیاز به یک راهنما دارند تا بتوانند مسیر خود را پیش ببرند.

پس از اتمام جملات راوی، این صحنه کات میخورد به نمای اکستریم لانگ شات با یک موسیقی فانتزی که دقیقا از نقطه این برش آغاز می‌شود و پیاده‌روی طولانی این جوجه فلامینگو‌ها را با لحنی کمیک به تصویر می‌کشد. جالب آنکه در نقطه طلایی این قاب، یک فلامینگو به‌عنوان راهنما ایستاده است (ارجاعی به سخن راوی که پیش از آن ما را از وجود این راهنما مطلع کرده بود) و کلیت این قاب، زندگی این فلامینگو‌ها را برای ما ملموس می‌کند و به آن‌ها شخصیت می‌دهد. گاهی قصه‌های عاشقانه برایمان خلق می‌شود. مانند رقص دو مرغ عشق (پاروتیای غربی) در اپیزود سوم. فیلم‌برداری بی نظیر و شکار موقعیت‌های بکر در طبیعتِ جنگل درکنار یک موسیقی ریتمیک و کاملا سینک با حرکات این مرغ عشق، یک صحنه رقص حیرت انگیز را برایمان خلق می‌کند. صحنه عاشقانه دیگر جاییست که دو ماهی، زیر سطحی از حباب در اپیزود هفتم کاملا یکدیگر را در آغوش گرفته‌اند و این صحنه‌ها دیگر نهایت همذات پنداری و شخصیت پردازیست.

درکنار این دو موقعیت عاشقانه، یک موقعیت بسیار متاثر کننده نیز در این مستند به چشم می‌خورد که صدای بسیاری از مخاطبانش را در آورده است. در انتهای اپیزود دوم، شیر ماهی‌هایی را در ساحل شمال شرقی روسیه شاهد هستیم که به‌دلیل نبود زیستگاه مناسب، همه‌شان در این ساحل با تراکمی وحشتناک جمع شده‌اند. برخی از این شیر ماهی‌ها به ظاهر برای پیدا کردن وسعت دید بهتر جهت اطلاع دادن خطرِ شکار، از صخره‌های مجاورشان بالا می‌روند و مدتی را آن‌جا می‌گذرانند. اما درنهایت هنگامی که احساس نیاز پیدا می‌کنند که دوباره به ساحل برای بقایشان برگردند، نمی‌توانند از آن صخره‌ها به‌راحتی پایین بیایند و خود را به طرز تکان دهنده‌ای به پایین پرتاب می‌کنند. این اقدامشان این‌گونه به چشم می‌آید که گویی دست به یک خودکشی زده‌اند. هرچند که درباره علت دقیق این کارشان هنوز شک و شبهه باقیست، اما بر هیچ کس پوشیده نیست که زیستگاه آن‌ها با وجود این تراکم در حال نابودیست و سازندگان برای به تصویر کشیدن واقعیت زندگی این شیر ماهی‌ها از هیچ چیزی دریغ نکرده‌اند. سقوط تکان دهنده آن‌ها با اِسلو (Slow) کردن تصاویر (با نرخ فریم بالا) و بستن باند صوتی در صدا گذاری، به یک مرثیه تمام عیار تبدیل می‌شود.

تدوین موازی، استفاده از موسیقی پر تعلیق و همچنین لحن مرموز آتنبرو، صحنه‌های شکار را جذاب‌ کرده است

علاوه‌بر اینکه ما احساسات مختلفی را در واکنش نسبت به وضعیت این موجودات تجربه می‌کنیم، راوی با تاکید بر یک سری جملات سعی دارد از زندگی آن‌ها، درس‌هایی را هم به ما بدهد. به‌عنوان مثال در اکثر صحنه‌های شکار، راوی بر این جمله تاکید می‌کند که یک یوزپلنگ به‌تنهایی نمی‌تواند این شکار را انجام دهد یا یک نهنگ نمی‌تواند به‌تنهایی پنگوئن‌ها را شکار کند. برای قربانیان هم وضعیت به همین شکل است. یک گوزن یالدار بدون کمک گله نمی‌تواند از خطر شکار بگریزد یا تعدد کاریبو‌ها می‌تواند گرگ‌ها را به گمراهی بکشاند. این جملات در خدمت تاکید بر کار گروهی و متحد بودن گونه‌های حیوانیست. به طرز حیرت انگیزی هرگونه‌ای را که مشاهده می‌کنیم از یک همکاری گروهی ویژه‌ای برخوردار است که حیاتشان اساسا در گِرو همین اتحاد است.

درس دیگری که به ما می‌دهند، تلاش زیاد و طی کردن مسافت‌های طولانی برای سیر کردن شکم خود است. گاهی با آماری که راوی به ما می‌گوید متوجه این تلاش می‌شویم و گاهی در تدوین. به‌عنوان مثال راوی درباره نهنگ‌های گوژپشت می‌گوید آن‌ها مسافتی بیش از ۸ هزار کیلومتر را برای شکار کریل‌ها طی می‌کنند. از سوی دیگر در ایپزود هفتم ما به معنای واقعی گرسنگی و کلافگی یک پلنگ خالدار را حس می‌کنیم. با کنار‌ هم قرار دادن پلان‌هایی از تلاش چند باره پلنگ برای شکار کاپیبورا و یک درگیری پایا پای و خسته کننده آن هم به مدت ۲۰ دقیقه با یک کیمن، کاملا نشان از تلاش طاقت فرسای او برای سیرکردن شکم خود تنها در یک وعده است.

در تهیه این مستند غالبا از دوربین سبُک و جمع و جور Cineflex‌ با لنز ۱۰۰۰-۵۰ زوم (غالبا در صحنه‌های شکار) که به gyro-stabilized مجهز است، استفاده کرده‌اند

در فیلم‌برداری از صحنه‌های شکار نیز این تیم به دستاورد تازه‌ای رسیده است. آن‌ها به‌جای اینکه همواره مجبور باشند با استفاده از هلی کوپتر و درواقع نمای هلی شات، صحنه‌های شکار را دنبال کنند، توانسته‌اند دوربین خود را به یک جیپ ببندند و در فاصله‌ای صد متری بدون اینکه دوربین لحظه‌ای جا بماند و بدون کوچک‌ترین لرزش، یک صحنه شکار را به تصویر بکشند.

در تهیه این مستند غالبا از دوربین سبُک و جمع و جور Cineflex‌ با لنز ۱۰۰۰-۵۰ زوم (غالبا در صحنه‌های شکار) که به gyro-stabilized مجهز است، استفاده کرده‌اند که به‌راحتی می‌توان آن را به هلیکوپتر یا سپر جیپ متصل کرد و از هیچ تعقیب و گریزی جا نماند. تدوین موازی، استفاده از موسیقی پر تعلیق و همچنین لحن مرموز آتنبرو، صحنه‌های شکار را جذاب‌تر هم کرده است.

این مستند تنها برای این ساخته نشده است که بگوید زیست بوم‌های جهان رو به نابودی است، بلکه همواره در پایان به ما اثبات می‌کند که با قدری حسابگری و برنامه‌ریزی، هنوز هم می‌توانیم جلوی نابودی کامل این زیست بوم‌ها را بگیریم

در تصویر برداری‌های شبانه، از دوربین مجهز به حسگر Infrared برای به دست آوردن نور مناسب استفاده کرده‌اند. برخلاف گذشته دیگر نیازی به استفاده از نور مصنوعی در تصویر برداری‌های شبانه نبوده است چرا که نور مصنوعی، هم موجب گریز حیوانات می‌شود و هم کیفیت تصویر خوبی را به ما ارائه نمی‌کند. قابلیت دیگر حسگر Infrared، تشخیص کوچک‌ترین حرکت است.

در بسیاری از لحظات این مستند، به‌خصوص در مناطق قطبی یا در جنگل، دوربین‌های مجهز به این حسگر که در مناطق مختلف کار گذاشته شده بودند، بدون نیاز به یک فیلمبردار، قابلیت آن را داشتند که با تشخیص حرکت از هر موجود زنده، فعال شوند و آن صحنه را ثبت کنند. این اتفاق در اپیزود آخر بیشتر به چشم می‌خورد.

همه این قابلیت‌ها درکنار هم قرار گرفته‌اند تا هم به لحاظ بصری و هم به لحاظ محتوایی ما را متوجه زیبایی و تنوع زیست بوم‌های اطرافمان کنند و نسبت به حفظ آن‌ها هشدار دهند. هرچند که آخرین نمای این مستند در انتهای اپیزود هشتم را فراموش نکنید. راوی می‌گوید برای ادامه حیات این سیاره، وجود جنگل‌های انبوه ضروریست و اگر تصمیم بگیریم به جنگل‌ها، فضا و زمان بدهیم می‌توانیم دوباره جنگلی غنی داشته باشیم. جملات راوی را در حالی می‌شنویم که بر فراز انبوهی از درختان هستیم و نور خورشید در بک گراند قاب، امید حیات در این سیاره را روشن نگه داشته است… مستند بعدی این تیم چه خواهد بود؟ خبر از نابودی کامل این سیاره یا خبر از بازگشت به بهبودیِ پنجاه سال قبل؟

تانی کال

زومجی

  • نقد سریال Katla

    نقد سریال Katla

    نقد سریال Katla میلان کوندرا در کتاب «سبکی تحمل ناپذیر» می‌گوید: تمامی‌ محکومیت انسان در ا…
  • Lupin

    نقد سریال Lupin

    نقد سریال Lupin کم پیش می‌آید سریالی توانسته باشد در فصل دوم یا بخش دوم خود به اندازه سری‌…
  • Loki

    نقد سریال Loki – قسمت ششم

    نقد سریال Loki – قسمت ششم سریال Loki از همان ابتدا خودش را به‌عنوان یک سریال متفاوت …
  • Sweet Tooth

    نقد سریال Sweet Tooth

    نقد سریال Sweet Tooth در روزهایی که ساخت اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی ابرقهرمانی داغ است…
  • City On Hill

    نقد سریال City On Hill

    نقد سریال City On Hill چند سالی است که سریال‌های پلیسی/جنایی که هدف شان عیان ساختن پشت پرد…
  • The Good Doctor

    نقد سریال The Good Doctor

    نقد سریال The Good Doctor سریال‌های پزشکی همیشه علاقه‌مندان پیگیر خودشان را دارند. ایده‌ی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *