نقد فصل سوم سریال شهرزاد: قسمت آخر

سریال شهرزاد در چندهفته اخیر به شدت درگیر تئوری پردازی‌های بیننده‌ها و صدالبته انتظار آن‌ها برای یک پایان منحصر به فرد بوده است. بلاخره به قسمت آخر سریال و پایان موردانتظار که این‌همه منتظرش بودیم رسیدیم. اما باید یادمان باشد که مسیر رسیدن به پایان، به اندازه خود آن مهم است. به طور دقیق‌تر باید بگویم هدف (پایان) چه خوب و چه بد، وسیله (مسیر رسیدن به پایان) را توجیه نمی‌کند.‌ آخرین قسمت سریال شهرزاد در مسیر رسیدن به انتهای اپیزود از ریتمی سریع بهره می‌برد. سریال به سرعت مقدمات اتفاقات نهایی را پی‌ریزی و با سرعت منظمی اتفاقات را زنجیروار به هم متصل می‌کند تا بیینده را به سکانس پایانی برساند. تا اینجا همه چیز خوب و منطقی است، اما در بسیاری از سکانس‌های سریال، بازیگران نیز به همراه ریتم کلی اتفاقات سرعت گرفته بودند و در اجرای نقش‌ها به اندازه قابل توجهی سراسیمه نشان دادند. این امر از همان سکانس ابتدایی اپیزود که سعی در فراهم کردن دزدیده شدن امید داشت، به وضوح دیده می‌شود. جایی که دو دختر خانواده‌های سعادت و دماوندی به‌طرز اغراق شده‌ای سعی می‌کردند در حین تمرین زبان انگلیسی، با ترکیب زبان انگلیسی و فارسی لحظات کمدی را خلق کنند. لحظاتی که نه تنها کمدی نشدند بلکه به‌قدری از آب در نیامدند که احساس کردم سازندگان سعی می‌کنند به‌زور یک‌سری لحظات کمدی که اصلا هم کمدی نیستند را به خورد مخاطب بدهد. علاوه بر بازی تنیده با سرعت بازیگران، در برخی از سکانس‌ها انقدر شلختگی مشاهده می‌شد که به‌طور مشخصی واضح بود سازنده‌ها فقط می‌خواهند هرچه زودتر به اتفاقات پایانی برسند. البته این موضوع در نوع خود منفی نیست، اما موضوع همان قربانی شدن وسیله برای هدف است.

تمام اتفاقاتی که قرار بود در پایان و پس از اتفاقات کلیدی ببینیم، در میانه اپیزود دیدیم

سریال پی‌ریزی تمام اتفاقات را انجام داد و همین که نوبت به فاز اجرایی رسید، ناگهان فهمیدیم در ابتدا باید سرنوشت کاراکترها را در یک فضای رویاگونه مشاهده کنیم. این یعنی تمام اتفاقاتی که قرار بود در پایان و پس از اتفاقات کلیدی ببینیم، در میانه اپیزود دیدیم. اتفاقی که نه‌تنها بیننده را از سیر داستان دور می‌کند و انسجام داستان را به هم می‌ریزد، بلکه باعث یک شکاف خیلی بزرگ بین ارتباط بیننده با اتفاقات و سیراصلی داستان می‌شود. این سکانس‌های رویاگونه در ابتدا به نظر یک سری خیالات ناممکن به نظر می‌رسند که توسط یکی از کاراکترها خیال‌پردازی می‌شوند. اما هرچه جلوتر می‌رویم متوجه می‌شویم که واقعا حسن فتحی دارد نتیجه‌ی اتفاقاتی که هنوز رخ نداده‌اند را برای‌مان تعریف می‌کند. درنتیجه در میانه‌های این داستان‌سرایی، به‌جای گوش دادن به سخنرانی اشرافی شیرین، مجبور می‌شویم حساب کنیم که در اتفاقاتی که پیش از دیدن خودشان، به دیدن نتیجه‌شان نشسته‌ایم، چه کسانی کشته‌ شده‌اند. خب طبیعی است باتوجه به آنچه می‌بینیم حدس اول‌مان این است که قباد، فرهاد و آپرویز کشته شده‌اند. وسط همین تئوری‌پردازی‌ها به یک‌باره سریال به سراغ اتفاقاتی که نتیجه‌شان را دیده‌ایم می‌رود.

پیش از هرچیز باید بدانید که به تازگی اخباری مبنی بر ساخت احتمالی فصل چهارم سریال شهرزاد به گوش می‌رسد. تا پیش از این روابط عمومی سریال شهرزاد اعلام کرده بود که سریال در قسمت شانزدهم از فصل سوم به پایان می‌رسد. در نتیجه ما هم همین قسمت را به عنوان قسمت پایانی سریال لحاظ کردیم. رویارویی قباد و آپرویز دارای دیالوگ‌ها و لحظات قابل توجه‌ای است. سیر اتفاقات، اکشن‌ها و تعلیق به خوبی به کار برده شده‌اند. المان غافلگیری و لحظه‌هایی که باعث برانگیختن احساسات مخاطب نسبت به کاراکترها می‌شوند، به مرحله‌ای رسیدند که با اینکه آینده و نتایج محتمل را دیدیم، بازهم سکانس‌های پایانی به عنوان سکانس‌هایی جنایی که بیننده را درگیر کنند، از آب درآمده‌اند. سخنرانی‌های شهرزاد در لحظات آخر اپیزود با دربرداشتن مفاهیمی مهم، به‌جا بودند در تاثیرگذاری کمبودی نداشتند. اما مهم‌ترین مسئله پایان سریال است. جایی که قباد و آپرویز کشته می‌شوند، شیرین و صابر به صاحبان جدید امارت دیوان‌سالار تبدیل می‌شوند، فرهاد پس از یک خداحاظی لیلی و مجنون‌گونه با فرهاد، به خارج می‌رود و شهرزاد تنها می‌ماند.

شخصیت قباد نه به وسیله خودش، بلکه به وسیله شهرزاد شخصیت‌پردازی شد

شخصیت قباد در طول سریال شهرزاد دچار یک قوس شخصیتی عمیق شد و حتی تا آخرین لحظه‌ نیز درگیر شخصیت‌پردازی بود. البته این مساله در مورد تمام شخصیت‌های اصلی سریال صادق بود. شخصیت قباد اما نه به وسیله خودش، بلکه به وسیله شهرزاد شخصیت‌پردازی شد. قباد در سریال شهرزاد نه یک شخصیت منفی، بلکه در اواخر سریال کاملا به عنوان یک شخصیت خاکستری به اثبات رسیده بود. زندگی قباد البته مدتی پیش از تیر خوردن به پایان رسیده بود و این شخصیت پیش از این به پایان معنوی‌اش رسیده بود. کاراکتر آپرویز در مدت زمان کم حضورش به کاراکتری تاثیرگذار و مهم تبدیل شده بود، ضدقهرمانی که هرقدر از بازی‌اش خوشمان می‌آمد اما در انتها نمی‌توانستیم از مرگش ناراضی باشیم. درست است، آپرویز انگار نمود فرودستانی بود که برای ستاندن حق‌شان از اشراف‌زادگان برمی‌خیزند. اما نباید فراموش کنیم که آپرویز یک پلیس فاسد بود و به طبع انگیزه‌هایش نیز درگیر همین فساد بودند.

شیرین و صابر هم تکلیف‌شان از خیلی وقت پیش معلوم بود و اینکه چه‌سرنوشتی می‌تواند در انتظارشان باشد هم خیلی مهم نبود. اما شهرزاد و فرهاد! پایان کار شهرزاد و فرهاد به یک سکانس ختم شد. جایی که آن دو به‌رسم قدیم در ماشین‌شان نشسته بودند، زیر چشمی به‌هم نگاه می‌کردند اما این‌بار خبری از آن مشاعره‌های عاشقانه نبود. سکانسی که انگار به عنوان آخرین سکانس سریال شهرزاد به آن چسبانده شده بود. سکانسی که به وضوح متعلق به میانه‌های اپیزود بود، اما با نمایش در پایان توانست تمرکز سریال را به دو شخصیت اصلی‌اش برگرداند. رابطه عاشقانه بین شهرزاد و فرهاد به‌گونه‌ای از نو شکل گرفت که انگارنه‌انگار همین یکی دو قسمت قبل بود که این دو در سالن تئاتر به‌هم می‌تاختند و هرآنچه را که به سرشان آمده بود گردن هم می‌انداختند. اما به هر حال داریم از دو زوج بی‌نهایت عاشق صحبت می‌کنیم که این مشاجره‌های‌شان رشته درازی داشت. سریال در سکانس پایانی با جای دادن برخی دیالوگ‌ها تلاش می‌کرد به‌مان بفهماند که رابطه بین شهرزاد و فرهاد همچنان سر جایش است اما این دو قرار است با وجود این عشق دور از هم باشند. شاید تمام رسالت این سکانس نشان دادن تنهایی مطلق شهرزاد با مرگ قباد و ترک فرهاد بود.

تانی کال

زومجی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *