نقد فیلم دهانی پر از هوا (A Mouthful of Air) | اجرایی درخشان از آماندا سایفرد

فیلم A Mouthful Of Air «دهانی پر از هوا»، داستانی بدون پرده از افسردگی و رنج است. فیلمی که در ارائه‌ی قصه‌ی خود همسو با یک زندگی واقعی حرکت می‌کند ولی در پیشبرد مقاصد سینمایی کم می‌آورد. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.

دهانی پر از هوا، فیلمی است که حول‌و‌حوش یک زندگی پر رنج می‌گذرد. A Mouthful Of Air درامی است که طرح‌اش به اعماق آسیب‌های روانی نفوذ نمی‌کند و تنها می‌تواند برای کسانی که دوره‌ای از افسردگی را لمس کرده‌اند، ملموس باشد. فیلم اثری واقع‌بینانه و به دور از هیاهو و جنجال‌های پر از گره و کشمکش است و می‌خواهد از زاویه‌ای نزدیک‌تر و کمتر دیده شده‌تری وارد بحران آشفتگی‌های ذهنی و درونی شود. این نمایش برگ برنده‌اش منجر به ایجاد نقطه ضعفی بزرگ و غیرقابل حل می‌شود. دهانی پر از هوا در انتخاب ایده و داستان بسیار هوشمندانه است اما در بسط آن‌ها ضعیف است و در سادگی ایده‌اش می‌ماند. فیلم می‌توانست اثری موثر و موفق‌تر در حیطه‌ی روانشناختی باشد اما با درجا زدن و عقب‌رفت‌اش، این شانس را از خود دور می‌کند. درواقع این فیلم دوست دارد به‌سادگی فکر اولیه‌اش باشد و وارد پرداخت‌های قوی و تکان‌دهنده نشود.

آماندا سایفرد (Amanda Michelle Seyfried) نقطه عطف دهانی پر از هوا است، او با تجربه‌ی نزدیک به افسردگی در زندگی واقعی خودش، باقدرت از پس جولی برآمده و با آن رو‌به‌رو شده است. سیفرید بار کم‌کاری‌های فیلمنامه را به‌دوش می‌کشد و برای تصویری کردن کشمکش‌های درونی اثر تلاش بسیاری می‌کند. از آنجائیکه کارکتر جولی همانند دیگر آثار روانشناختی دست به کارهای عجیب و غریب نمی‌زند و شرایط قابل درکی را در زندگی پر رنج‌اش به‌وجود می‌آورد، می‌تواند اثری نسبتا متفاوت باشد و مخاطب را با روی دیگری از وسواس و اختلال‌های روانی آشنا کند.

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم مشخص می‌شود

جولی به همراه فرزندش در فیلم دهانی پر از هوا

جولی نویسنده‌ی کتاب‌های کودکان با وجود داشتن یک زندگی خوب و شغلی مناسب در تاریکی غرق شده است. او بعد از به‌دنیا آوردن فرزندنش، افسردگی پس از زایمان به‌سراغش می‌آید و دنیایش را بهم می‌ریزد. جولی با تمام عشقی که به دو کودکش دارد اقدام به خودکشی می‌کند و نمی‌تواند از بحرانی که در آن گرفتار شده بیرون بیاید. فیلم با کشمکش‌های درونی روبه‌رو ست و زیاد به گره‌های بیرونی نمی‌پردازد. دهانی پر از هوا سعی دارد بدون درگیر کردن مخاطب با اتفاقات پیرامون و خارج از ذهن شخصیت جولی از دیدی دیگر بیننده را به دنیای تاریک او بکشاند.

دهانی پر از هوا برای کسانی که تاکنون با افسردگی تماسی نداشته‌اند، مقداری غیرمعمول است، چراکه فیلم شما را در فضایی صمیمی قرار می‌دهد و از نظر گرافیکی جهانی پر از رنگ و نور را به‌وجود می‌آورد

دهانی پر از هوا برای کسانی که تاکنون با افسردگی تماسی نداشته‌اند، مقداری غیرمعمول است، چراکه فیلم شما را در فضایی صمیمی قرار می‌دهد و از نظر گرافیکی جهانی پر از رنگ و نور را به‌وجود می‌آورد. در این نمایش خبری از لوکیشن‌های سرد و بی‌روح نیست و شخصیت‌ها در جهانی پر از اضطراب و تاریکی قرار نگرفته‌اند. جولی به‌خوبی از پس مسئولیت‌هایش برمی‌آید و به کودکانش می‌رسد، او سرکارش می‌رود، داستان‌هایش را تعریف می‌کند و با اطرافیانش روابط خوب و صمیمانه‌ای دارد. می‌بینید؟ همه چیز عالی است، ذره‌ای شک و ترس وجود ندارد و هیچ حسی از افسردگی بیننده را احاطه نمی‌کند، تا اینکه جولی با کاتری که برای کتاب‌هایش کاردستی می‌سازد، قصد دارد به زندگی خود پایان دهد.

وقتیکه این کارکتر اولین اقدام به خودکشی را انجام می‌دهد، فیلم مسیرش را مشخص می‌کند و جهان متفاوتش را به‌تصویر می‌کشد. اینجا است که بیننده از دیدی دیگر به این بحران نزدیک می‌شود و پی می‌برد که قرار نیست همه‌ی داستان‌ها و ضربات این بیماری، آنچنان که در دیگر فیلم‌ها دیده است، به جهان بیرونی شخصیت بحران‌زده کشیده شود. A Mouthful Of Air، قصد دارد تمامی تمرکزش را روی درونیات و ذهنیات جولی بگذارد و به مخاطبش بفهماند که افسردگی روی دیگری هم دارد و آن تنها تخریب درون فرد مبتلا است.

جولی و همسرش در حال راه رفتن در فیلم دهانی پر از هوا

A Mouthful Of Air سیر مشخصی از افسردگی و پریشانی را برای جولی در نظر گرفته است. وسواس و ناراحتی چشم‌انداز ثابتی برای او از دوران کودکی‌اش بوده است و در زمان تولد پسرش در جلد افسردگی پس از زایمان خودش را قدرتمندتر نشان داده است. با فلش‌بک‌هایی مشخص می‌شود که جولی در گذشته با پدرش مشکلاتی داشته است و این ناراحتی‌ها به دوران کودکی‌اش بازمی‌گردد. فیلم جولی را در جایگاه یک قربانی قرار می‌دهد، مادر مهربانی که خودش در بروز افسردگی‌اش هیچ نقشی نداشته و حالا هم نمی‌‌خواهد به‌خاطر فرزندش دارو بخورد و اطرافیانش را بیازارد.

مسئله‌ی وراثت در بیماری‌های روانی ایده‌ی زیبای فیلم بود که به‌سادگی از بین رفت و در چند فلش‌بک نه‌چندان ارزشمند خودش را خلاصه کرد

فیلم چند مسیر را برای این بحران در نظر می‌گیرد، اول اینکه به مسئله‌ی ژنتیکی بودن افسردگی می‌پردازد، ژنی که از پدر به جولی منتقل شده است و با رفتارهایی که پدرش نسبت به او داشته، در محیطی متشنج فعال شده است. مسئله‌ی وراثت بیماری‌های روانی ایده‌ی زیبای فیلم بود که به‌سادگی از بین رفت و در چند فلش‌بک نه‌چندان ارزشمند خودش را خلاصه کرد. مرور گذشته‌ای که کمک چندانی به بسط و توسعه‌ی طرح نمی‌کند و قصد ندارد که مسئله‌ی ژنتیک افسردگی را دراماتیزه کند و به‌وسیله‌ی آن مخاطب را در دست بگیرد. این فلش‌‌بک‌ها اطلاعات بسیار کمی را به مخاطب می‌دهند و می‌توان از آن‌ها به‌عنوان مرور خاطرات جولی یاد کرد.

دهانی پر از هوا همه چیز را می‌خواهد به گردن گذشته بیاندازد و ریشه‌ی مشکلات را آن‌جا بکارد. اما این گذشته‌ای که دهانی پر از هوا از آن صحبت می‌کند، هیچ چیزش در بسط اثر دخالت ندارد و قصه فاقد روابط علت و معلولی قدرتمند می‌‌شود. جولی معلول گذشته‌ای نابسمان است که محیط و وراثت او را بیمار کرده و باعث خودکشی‌اش در آینده شده است. این علت (گذشته) نیازمندِ نرم‌تر شدن با مخاطب و جای گرفتن در دل فیلم است اما متاسفانه به‌حال خودش رها می‌شود و این نمایش بخش مهمی از ساختار خود را از دست می‌دهد و تاثیرگذاری‌اش را به‌حداقل می‌رساند، چراکه این نوع روایت و ساختار نمی‌تواند تاثیر زیادی را روی احساس مخاطب، آن هم در فیلمی روانشناختی با کشمکش‌های درونی داشته باشد. به عبارتی دیگر گذشته‌ی جولی فاقد اطلاعات قدرتمند سینمایی است.

جولی در حال نگاه کردن در فیلم دهانی پر از هوا

هر جنبه‌ای از فیلمنامه فاقد عمق و دقت است و پرداخت کمی از شخصیت‌ها در فیلم وجود دارد. جولی که شخصیت اول دهانی پر از هوا است برای مخاطبش باید ابعاد بیشتری از خود را نمایان می‌کرد و چیزهای قدرتمندتری را در طرح قرار می‌داد. این شخصیت که نصف نیروی محرکه‌ی درام را به‌دوشش می‌کشد، تنها پوکه‌ای از معلولیت خودش را نشان می‌دهد و فیلم نمی‌تواند او را در بستر طرح بیندازد و زوایای مورد استفاده‌ای از جولی را نشان دهد. دهانی پر از هوا برای اثری که تا این حد مبتنی بر زندگی واقعی است، به‌عنوان یک فیلم کار نمی‌کند و شخصیت‌هایش آن احساس لازم را برای یک دنیای واقعی از خود بروز نمی‌دهند.

دهانی پر از هوا برای اثری که تا این حد مبتنی بر زندگی واقعی است، به‌عنوان یک فیلم کار نمی‌کند و شخصیت‌هایش آن احساس لازم را برای یک دنیای واقعی از خود بروز نمی‌دهند

افسردگی پس از زایمان مسئله‌ای است که فیلم دوست دارد درنهایت بدان برسد اما هیچ پرداخت مناسبی برای آن صورت نمی‌گیرد و در طرح داستان، خودش را به‌جلو نمی‌کشاند. فیلم به سه مسئله‌ی وراثت در افسردگی، تنش‌های دوران کودکی، افسردگی پس از زایمان می‌پردازد اما فقط برشی سطحی به آن‌ها می‌دهد و ما نمی‌توانیم بفهمیم که دهانی پر از هوا دقیقا روی چه مسئله‌ای دقیق شده و به چه جراحتی رسیدگی می‌کند. این فیلم یک اثر اقتباسی است، من داستان منبع اصلی را نخوانده‌ام اما می‌توان حدس زد که این عدم تاثیرگذاری به ضعیف بودن اقتباس و عدم تلخیصی درست برمی‌گردد. داستان‌هایی که بیشتر بر پایه‌ی ذهنیات و درونیات کارکترهایش پیش می‌روند، برای اقتباس از آن‌ها راهی طولانی و سخت در پیش خواهد بود. دهانی پر از هوا،گره‌های درونی و ذهنیات را نتوانسته از قالب ادبیات به زبانی سینمایی و تصویری درآورد و به‌همین دلیل اثر به ساختاری شکننده رسیده و مخاطب کاملا درک می‌کند که فیلم در پرداخت چیزی کم دارد و هنوز اتفاقاتی مانده که رخ نداده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *