نقد فیلم Incredibles 2 – شگفت‌انگیزان 2

آخیش! حالا راحت می‌توانم سرم را زمین بگذارم و بمیرم! چهارده سال پیش در چنین سالی، اپیزودِ فینالِ فصل آخر سریال «فرندز» با ۵۲ و نیم میلیون بیننده پخش شد. «هری پاتر و زندانی آزکابان»، سومین فیلمِ اقتباسی از روی دنیای جادوگری جی. کی. رولینگ اکران شد. چهارده سال پیش در چنین سالی، گوگل سرویس جیمیل را لانچ کرد و «شرک ۲» برای اولین‌بار در جشنواره‌ی فیلم کن اکران شد. چهارده سال پیش، مارک زاکربرگ، فیسبوک را از اتاقِ خوابگاهش در دانشگاه هاروارد در دسترس قرار دارد و «مرد عنکبوتی ۲» به کارگردانی سم ریمی روی پرده‌ی سینماها رفت. چهارده سال پیش، بازماندگانِ پروازِ ۸۱۵ هواپیمایی اقیانوسیه چشمانشان را در ساحلِ جزیره‌ی اسرارآمیزِ «لاست» باز می‌کنند و لیونل مسی در سن ۱۷ سالگی برای اولین‌بار با لباس بارسلونا در مقابل اسپانیول در لالیگا به زمین می‌رود. ۱۴ سال پیش جرج دابلیو. بوش برای دومین‌بار به ریاست جمهوری ایالات متحده انتخاب می‌شود و یوسین بولت که بعدا ۸ مدال طلای اُلمپیک برنده خواهد شد، در المپیک آتن در دوی ۲۰۰ متر پنجم می‌شود و به دور دوم راه پیدا نمی‌کند. باز هم بگویم یا بس است؟ از چهارده سال پیش تاکنون، سری «مرد عنکبوتی» دو بار ریبوت شده است، دنیای سینمایی مارول به سرانجام اولین قوسِ داستانی‌اش رسیده است، پیکسار سه‌گانه‌ی لعنتی «ماشین‌ها» را عرضه کرده است، دوتا جوکر داشته‌ایم و سومی هم در راه است و فاکس آن‌قدر فیلم‌های «افراد ایکس» ساخت که دیگر مجبور شد برای تنوع هم که شده با «لوگان» اجازه‌ وولورین‌بودن را به وولورین بدهد. حتی «ناشکستنی» (Unbreakable) ام. نایت شیامالان هم بالاخره در قالب اسپین‌آفش «گسست» (Split) اعلام کرد که دنیای ابرقهرمانی شیامالان زنده است و ادامه خواهد داشت. و در تمام این مدت دریغ از دنباله‌ی «شگفت‌انگیزان»! انتظار برای اینکه یک روز چشممان به جمالِ دنباله‌ی «شگفت‌انگیزان» روشن شود برای ما، حکم «جنگ ستارگان: نیرو برمی‌خیزد» برای آمریکایی‌های طرفدارِ دو آتیشه‌ی کهکشان خیلی خیلی دورِ را داشت. البته پُر بیراه نیست اگر بگویم این انتظار طولانی برای ما سخت‌تر از جنگ ستارگانی‌ها بود.

بالاخره اگر خاطراتِ طرفدارانِ «جنگ ستارگان» با فاجعه‌های سه‌گانه‌ی دوم آن‌قدر گِل‌آلود و اشتیاقِ چندین ساله‌شان برای دیدنِ دنباله‌ی سه‌گانه‌ی اورجینال آن‌قدر لگدمال شده بود تا از این به بعد هر وقت صحبت از فیلم جدیدی از «جنگ ستارگان» می‌شود به اندازه‌ی خاطراتِ خوب، ضایعه‌های روانی هم به ذهنشان هجوم بیاورد، قسمت اولِ «شگفت‌انگیزان» مثل خاطره‌ی بی‌نقصی بود که نه تنها در طول تمام این سال‌ها حتی یک ثانیه‌اش از ذهن‌مان پاک نشده بود، بلکه حتی یک ذره خاک هم روی آن ننشسته بود و از شدت پاکیزگی مثل کریستال برق می‌زد. اگر «جنگ ستارگان: بازگشت جدای» به چنان سرانجام قاطعانه‌ای رسید که می‌شد به آن همچون دفنِ کردنِ عزیزی از دست رفته که همراه با غم خداحافظی با او، به خاطر آگاهی از محلِ قرارگیری پیکرش آسوده خاطر هستیم، «شگفت‌انگیزان» با یکی از بهترین و در عین حال بدترین کلیف‌هنگرهایی که می‌شناسم به پایان رسید؛ پایانی که همچون ناپدید شدنِ عزیزی که هیچگاه به‌طور قطع از سرنوشتش اطلاع نداریم و همیشه چشم به راه بازگشت او و پیدا شدنِ سرنخی از اتفاقی که برایش افتاده است هستیم بود. کلیف‌هنگرِ پایان‌بندی «شگفت‌انگیزان» مخصوصا به این دلیل آشفته‌کننده بود که این نوع به پایان رساندنِ فیلم درست در تضادِ مطلق در مقایسه با ساختارِ داستانگویی بقیه‌ی فیلم قرار می‌گیرد؛ «شگفت‌انگیزان» کلاسِ درسِ داستانگویی کاشت و برداشت و بحران‌آفرینی و گره‌گشایی است؛ این فیلم به‌طور متداوم در حال زمینه‌چینی و نتیجه‌گیری است؛ چرخه‌ی توقف‌ناپذیرِ اشاره به یک چیز و برگشتنِ داستان در ادامه به همان چیز مدام همچون یک ماشینِ روغن‌کاری‌شده در حرکت است. از زمینه‌چینی ماجرای خطرِ استفاده از شنل گرفته تا بچه‌ی سه‌چرخه‌سوارِ همسایه‌ی آقای شگفت‌انگیز که یک جا در جواب به او می‌گوید که منتظر اتفاق افتادن چیزی شگفت‌انگیز است و در پایانِ فیلم، با نظاره کردنِ سقوط جتِ سیندروم روی سرِ خانواده‌ی پار و انفجارِ بزرگی که رخ می‌دهد به خواسته‌اش می‌رسد. بنابراین در حالی که در طول فیلم یاد گرفته بودیم که هر چیزِ کوچکی که معرفی می‌شود، بعدا نتیجه خواهد داد، کلیف‌هنگرِ نهایی فیلم بی‌هوا از راه می‌رسد و چکشش را فرود می‌آورد و هر چیزی که فکر می‌کردیم از فیلم می‌دانیم را به‌طرز لذت‌بخشی خراب می‌کند.

نتیجه استفاده‌ی هنرمندانه‌ای از کلیف‌هنگر است که به شکل دل‌انگیزی کفری‌کننده است. نه از اینکه چرا فیلم به محض آغازِ مبارزه‌ی قهرمانان‌مان با آندرماینر به تیتراژ آخر کات می‌زند، بلکه به خاطر اینکه فیلم به‌طرز آشکاری طرفداران را تشویق به ابراز خواسته‌شان برای دیدنِ دنباله‌ی این فیلم می‌کند. به پایان رسیدنِ یک فیلم به شکلی که همیشه احتمال ساختِ دنباله‌اش وجود دارد یک چیز است، ولی به پایان رسیدنِ یک فیلم به شکلی که یک تکه مرغِ سوخاری جلوی تماشاگرانِ گرسنه‌ای که شکمشان به قارقار کردن افتاده است می‌گیرد و آنها را مجبور می‌کند که دنبالش بدوند چیزِ دیگری است. کافی است به «مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز ۲» نگاه کنید تا ببینید که این ترفند همیشه جواب نمی‌دهد و در صورتِ استفاده‌ی اشتباه از آن، می‌تواند به سنگ‌قبری برای گوری که فیلم برای خودش کنده بود تبدیل شود. خلاصه سال‌ها قبل از اینکه دنیای سینمایی مارول، سکانس‌های پسا-تیتراژ را مُد کند، «شگفت‌انگیزان» با صحنه‌ی رویارویی خانواده‌ی پار بیرون ورزشگاه با آندرماینر که از لحاظ فنی فارغ از محل‌ قرارگیری‌اش، سکانسِ پسا-تیتراژ حساب می‌شود، بهترینِ نوعش را اجرا کرده بود. یادم می‌آید در نوجوانی که همین اندک چیزی که از سینما سرم می‌شود هم سرم نمی‌شد، وقتی به پایانِ «شگفت‌انگیزان» رسیدم، به‌طرز سراسیمه‌ای به دنبالِ دنباله‌اش می‌گشتم. به این باور رسیده بودم که حتما قسمت دوم فیلم هم وجود دارد. بالاخره دیدنِ سه‌گانه‌ی «هری پاتر» پشت سر هم باعث شده تا به این نتیجه برسم، فیلم‌های دنباله‌دار نه با فاصله، بلکه به‌طور رگباری ساخته و پشت سر هم عرضه می‌شوند. بنابراین نمی‌دانید وقتی فهمیدم دنباله‌ای در کار نیست چقدر سرخورده شدم. و البته آن موقع نمی‌دانستم که باید برای دیدنِ قسمت دوم ۱۴ سال آزگار صبر کنم. تمام اینها در حالی است که «شگفت‌انگیزان»، دنباله‌خورترینِ فیلم پیکسار بوده است. سینمای ابرقهرمانی با فرهنگِ دنباله‌سازی گره خورده است و اگرچه این فرهنگ همیشه هدفِ انتقادات‌مان بوده است، ولی «شگفت‌انگیزان» بیش از تمام فیلم‌های پیکسار پتانسیلِ اجرای درستِ این فرهنگ را داشته است؛ مخصوصا با توجه به اینکه قسمت اولِ «شگفت‌انگیزان» با اختصاص زمانش به گردهم آوردن خانواده‌ی پار و تبدیل کردن آنها به یک تیم قوی، حکم پیش‌درآمدی برای ماجراجویی‌های اصلی آینده آنها را داشت. ولی معلوم نیست چه شد که پیکسار حاضر می‌شود دو دنباله برای «ماشین‌ها» بسازد اما برای «شگفت‌انگیزان» نه.

البته که موفقیتِ غول‌آسای «شگفت‌انگیزان» باعث شد که بِرد برد، مغزمتفکر فیلم درگیرِ فیلم‌های دیگری شود، اما دلیلِ اصلی‌ترش این بود که این موفقیتِ غول‌آسا به این معنی بود که فشارِ زیادی روی ساختِ دنباله‌ای در حد و اندازه‌ی قسمت اول وجود داشت. موفقیتِ «شگفت‌انگیزان» اتفاقی نبود. آن فیلم نه تنها یکی از پیشگام‌ترین بلاک‌باسترهای هالیوود است، بلکه یکی از فیلم‌هایی است که بدون اغراق فریم به فریم بی‌نقص است. به‌طوری که بعضی‌وقت‌ها بی‌نقصی فیلم من را می‌ترساند. این فیلم آن‌قدر بی‌نقص است که تنها چیزی که باعث می‌شود در مقابلش دیوانه نشوم این است که به خودم یادآوری کنم که احتمالا این فیلم توسط ابرهوش‌های بیگانه ساخته شده است! بنابراین می‌توان تصور کرد که برد برد برای تکرار این حجم از بی‌نقصی در قسمت دوم وسواس داشته باشد و تا از کیفیتِ‌ کار مطمئن نشده وارد عمل نشود. چون یادمان نرود که «شگفت‌انگیزان» فقط یکی از بهترین انیمیشن‌های تاریخ نیست، بلکه «شگفت‌انگیزان» حتی در زمانی که هالیوود هنوز تا این حد شیفته‌ی کامیک‌بوک‌ها نشده بود و سینمای ابرقهرمانی تازه در حال زبان باز کردن بود، جلوتر از فیلم‌های بعد از خودش بود و کماکان هست. «شگفت‌انگیزان» نه تنها مشکلِ پرداختِ حوصله‌سربر به داستان ریشه‌ای ابرقهرمانان را قبل از اینکه شکل بگیرد برطرف کرد، بلکه بهترین فیلم «فنتستیک فور» که براساس کامیک‌های «فنتستیک فور» نیست هم حساب می‌شود. اکشن‌ها را هم نگویم که با چشم و چار آدم بازی می‌کنند! ولی فضای سینمای ابرقهرمانی در این مدت زمین تا آسمان تغییر کرده است. حالا به نقطه‌ای از تاریخِ این سینما رسیده‌ایم تماشای پنجاه‌تا از کاراکترهای کامیک‌بوکی در یک فیلم عادی است، فیلمسازان با ساخت فیلمی مثل «لوگان» به پسا-ژانر وارد شده‌اند، فیلم مستقلِ «بلک پنتر» و «واندر وومن» ساخته می‌شوند و ددپول یک دنیا متریال برای شوخی و مسخره کردن دارد. این یعنی دنباله‌ی «شگفت‌انگیزان» باید با توجه به فضای کاملا متفاوتی ساخته شود که توانایی به چالش کشیدنِ انتظارات طرفداران این ژانرِ اشباع شده را داشته باشد. اگر قسمت اول فراتر از سینمای ابرقهرمانی زمان خودش و بعد از خودش بود، قسمت دوم هم باید این کار را با سینمای زمانِ خودش تکرار کند. این دنباله نه تنها باید فراتر از فیلم‌های ابرقهرمانی دور و اطرافش باشد، بلکه باید توانایی ایستادن در کنار قسمت اول که کماکان به نظرم بهترین فیلم ابرقهرمانی سینما است داشته باشد. چهارده سال انتظارات تلنبار شده روی هم را به‌علاوه‌ی نوستالژی سنگینِ همراهش کنید تا متوجه شوید برد برد باید چه کار می‌کرد که «شگفت‌انگیزان ۲» (Incredibles 2) به سرنوشتِ «نیرو برمی‌خیزد» دچار نشود؟ همزمان هم روحِ قسمت اول را به ارث بُرده باشد و هم روی پای خودش بیاستند و دچار بازیافت المان‌های فیلم اول نشود و به جای ارائه‌ی محتوای جدید و ساختن خاطره‌های جدید، به نوستالژی‌های قسمت اول تکیه نکند؟ به ویژه با توجه به اینکه پیکسار قبلا نشان داده که در دنباله‌سازی برای کلاسیک‌هایش بی‌نقص نیست. «در جستجوی دوری» هم حکمِ یک دنباله‌ی موردانتظارِ ۱۳ ساله را برای موفقیتِ بزرگشان با «در جستجوی نمو» داشت، ولی با وجود اینکه «در جستجوی دوری» را دوست دارم، ولی آن فیلم نتوانست به استانداردهای قسمت اول نزدیک شود.

اگر پیکسار با قسمت اول «شگفت‌انگیزان» استانداردهای سینمای ابرقهرمانی را بالا بُرد، با «شگفت‌انگیزان ۲» آن استانداردهای فراموش‌شده را در زمانی که بیشتر از همیشه به کسی برای یادآوری آنها نیاز دارد گوشزد می‌کند

آیا «شگفت‌انگیزان ۲» توانسته با موفقیتِ به ماموریتِ ترسناکش دست پیدا کند؟ بله. آن هم چه جورم. «شگفت‌انگیزان ۲» اگرچه پختگی و جسارت و بلوغِ «داستان اسباب‌بازی ۳» را ندارد (که با توجه به اینکه به جای جمع‌بندی یک سه‌گانه، حکم بازگشت به این دنیا را دارد قابل‌درک است)، ولی دقیقا همان چیزی است که همچون ریختنِ آب سردی بر حرارتِ خاموش‌نشدنی ۱۴ ساله‌مان عمل می‌کند و به محض به پایان رسیدن، آن را با حرارتی شدیدتر در انتظار فیلم سوم جایگزین می‌کند. «شگفت‌انگیزان ۲» نه تنها پیکسار را بعد از «پشت و رو» (Inside Out) در یکی از درجه‌یک‌ترین حالت‌هایش به تصویر می‌کشد، بلکه این فیلم دقیقا همان چیزی است که در فضای سینمای ابرقهرمانی اشباع‌شده و خسته‌کننده‌ی این روزها به آن احتیاج داریم. اگر پیکسار با قسمت اول «شگفت‌انگیزان» استانداردهای سینمای ابرقهرمانی را بالا بُرد، با «شگفت‌انگیزان ۲» آن استانداردهای فراموش‌شده را در زمانی که بیشتر از همیشه به کسی برای یادآوری آنها نیاز دارد گوشزد می‌کند. «شگفت‌انگیزان ۲» تمام این کارها را آن‌قدر بااعتمادبه‌نفس و سیال و بدون خم به آبرو آوردن و مثل آب خوردن انجام می‌شود که انگار نه انگار که دارد کاری را انجام می‌دهد که ۹۰ درصد فیلم‌های ابرقهرمانی این سال‌ها در رسیدن به آن شکست خورده‌اند. «شگفت‌انگیزان ۲» بلافاصله از ادامه‌ی کلیف‌هنگرِ قسمت اول آغاز می‌شود؛ بعد از شکست خوردنِ آندرماینر، خانواده‌ی پار توسط مقاماتِ دولتی دستگیر می‌شوند. اگرچه فیلم اول با غیرقانونی شدنِ فعالیت‌های ابرقهرمانی شروع شد، ولی نهایتا درگیری اصلی فیلم حول و حوشِ بحران‌های شخصی و خانوادگی‌شان می‌چرخید و هیچ‌وقت وضعیتِ ابرقهرمانان در جامعه تغییری نکرد. برد برد به‌طرز زیرکانه‌ای پایان‌بندی قهرمانانه‌ی فیلم اول را به آغازِ ناراحت‌کننده‌ی فیلم جدید تبدیل می‌کند. با اینکه فیلم اول به گونه‌ای تمام شد که به نظر می‌رسید اوضاعِ خانواده‌ی پار عالی خواهد بود و آنها طوری آندرماینر را مثل آب خوردن شکست می‌دهند که حتی دلیلی برای دیدن آن وجود ندارد. ولی مبارزه با آندرماینر بدل به گره‌ی جدیدی در خانواده‌شان می‌شود. با اینکه به نظر می‌رسید این خانواده بعد از فیلم اول به انسجام و همدلی کاملی رسیده‌اند، ولی «شگفت‌انگیزان ۲» یادآور می‌شود که هیچ خانواده‌ای همیشه بی‌نقص نیست و چنین چیزی بلافاصله بعد از اتمام فیلم اول درباره‌ی خانواده‌ی پار هم صدق می‌کند. «شگفت‌انگیزان» همیشه در سه لایه داستانگویی می‌کرد. لایه‌ی شخصیتی، لایه‌ی خانوادگی و لایه‌ی جهانی. این موضوع در «شگفت‌انگیزان ۲» هم رعایت شده است. مبارزه با آندرماینر به خوبی طبیعی‌تری مشکلی را که می‌توانست این خانواده را بعد از نتیجه‌گیری قسمت اول تهدید کند نمایان کند. در حال تماشای قهرمانان‌مان که وظیفه‌ی نگهداری از جک جک را به دیگری می‌سپارند و برای ایفای نقششان در مبارزه عجله دارند متوجه می‌شویم که عدم مسئولیت‌پذیری و فراموش کردن فعالیت‌های قهرمانانه‌ی زندگی عادی، مهم‌ترین چیزی است که آنها باید یاد بگیرند.

اگر قسمت اول درباره‌ی زندگی طاقت‌فرسا و کلافه‌کننده‌ی ابرقهرمانانی بود که باید قدرت‌هایشان را سرکوب می‌کردند و اجازه‌ی ابرازِ هویت واقعی‌شان را نداشتند، قسمت دوم درباره‌ی به یاد آوردنِ اهمیتِ زندگی عادی گذشته‌شان است. اگرچه اتفاقات فیلم اول باعث شد تا خانواده‌ی پار بعد از مدت‌ها خودشان را ابراز کنند، اما این اتفاقات به جای اینکه این خانواده را به تعادلی بین ویژگی‌های فرابشری‌شان و زندگی عادی‌شان برساند باعث شد تا از آن سمت پشت‌بام سقوط کنند. اگر درگیری اصلی آنها در فیلم اول پُر کردن حفره‌های درونی‌شان به عنوان ابرقهرمان بود، فیلم دوم درباره‌ی پُر کردن حفره‌های درونی‌شان به عنوان اعضای یک خانواده است. حالا که اعضای خانواده‌ی پار، مخصوصا باب و بچه‌ها طعمِ استفاده‌ی آزادانه از قدرت‌هایشان، آن هم در مبارزه با تبهکارانِ شرور و روبات‌های مرگبار و نوچه‌های خطرناکشان را چشیده‌اند دیگر توانایی بازگشت به زندگی عادی‌شان را ندارند. بنابراین مراقبت کردن از برادرِ کوچکشان، به اندازه‌ی گذشته هیجان‌انگیز نیست. چون فکر می‌کنند این کار در حد و اندازه‌ی استعدادهایشان نیست. بنابراین سکانسِ اکشنِ افتتاحیه‌ی فیلم با عدم علاقه‌ی باب و بچه‌ها در نگهداری از جک جک در حین نبرد، بازتاب‌دهنده‌ی مشکلِ جدید این خانواده است. ولی بحرانِ بیرونی خانواده‌ی شگفت‌انگیز این است که حالا که آنها طعم فعالیت‌های ابرقهرمانی را چشیده‌اند، کماکان اجازه‌ی فعالیت ندارند. پس به نوعی برد برد با هوشمندی در حین حفظ کردنِ پیشرفت‌های این خانواده از فیلم قبلی، شرایط آنها را از هم فرو می‌پاشد و آنها را بلافاصله در مخصمه‌ی طبیعی دیگری قرار می‌دهد که نکته‌ی جذابش این است که این مخصمه‌ی جدید از موفقیتِ آنها در فیلم قبلی سرچشمه می‌گیرد. خبر خوب این است که بلافاصله سروکله‌ی مردِ ثروتمندی به اسم وینستون دیور (باب اُدنکرک) همراه با خواهرش اِولین (کاترین کینر) پیدا می‌شود که عاشقِ ابرقهرمانان هستند و نقشه‌‌ای برای برگرداندنِ نظر مردم و دولت نسبت به آنها دارند. نقشه‌ی آنها کار گذاشتنِ دوریینی در لباسِ ابرقهرمانان است تا مردم بتوانند فعالیت‌های ابرقهرمانی آنها را از زاویه‌ی دیگری ببینند. وینستون، اِلستی‌گرل را به عنوان اولین نماینده‌شان انتخاب می‌کند. در نتیجه در حالی که اِلستی‌گرل بیرون با موتورسیکلتِ الکتریکی خفنش، جلوی جرم و جنایت‌ها را می‌گیرد، آقای شگفت‌انگیز باید کهنه‌ی بچه عوض کند، در تکالیفِ بچه‌ها به آنها کمک کند و خلاصه مادری کند. «شگفت‌انگیزان ۲» در سکانس‌های باب در تلاش برای مراقبت از بچه‌ها در خانه به‌طرز قابل‌لمسی ترسناک است. از سروکله زدن او برای کمک به دخترش وایولت که با پسری که در مدرسه به او علاقه‌مند شده در شرایط قاراشمیشی به سر می‌برد تا مجبور شدن برای یاد گرفتنِ روشن جدید ریاضی برای کمک کردن به پسرش دش در تکالیفش و مراقبت از جک جک که قدرت‌های افسارگسیخته‌اش، او را از خواب انداخته و زندگی‌اش را جهنم کرده است؛ مخصوصا دوتای دومی که دوتا از بزرگ‌ترین کابوس‌های شخصی‌ام هستند. از همین رو همزمان درباره‌ی تلاشِ خانواده‌ی پار برای قانونی کردن آزادی هویتشان در جامعه و اطلاعِ باب از اینکه مادری و خانه‌داری کردن حکم یک‌جور فعالیتِ ابرقهرمانانه را دارد هم است؛ در واقع آن‌قدر ابرقهرمانانه که حتی کسی مثل آقای شگفت‌انگیز با قدرتِ سوپرمن‌گونه‌اش هم در انجام آن به مشکل‌ برمی‌خورد.

خیلی زود متوجه می‌شویم تبهکارِ مسئولِ اعمالِ تروریستی اخیر، شخصی است که خودش را «اسکرین‌اسلیور» می‌نامد و توانایی هیپنوتیزم کردن و به دست گرفتنِ کنترلِ هرکسی را که به صفحه‌ی کامپیوتر، تلویزیون یا هر چیز دیگری نگاه می‌کند دارد؛ «اسکرین‌سلیور» یک چیزی در مایه‌های ترکیب ریدلر و مترسک است و انگیزه‌اش هم با کارهای تروریستی‌اش این است که ثابت کند تکنولوژی و رابطه‌ی افراطی‌مان با آن دارد، ما را به یک مشت زامبی تبدیل کرده است و همان‌طور که از اسمش مشخص است، او می‌خواهد نشان بدهد که انسان‌‌های عصر مُدرن به برده‌های صفحه‌های کامپیوترها و اسمارت‌فون‌ها و تلویزیون‌هایشان تبدیل شده‌اند. با اینکه «شگفت‌انگیزان ۲» بلافاصله بعد از قسمت اول آغاز می‌شود، اما برد برد در نوشتن فیلمنامه‌اش فضای متحول‌شده‌ی دنیا در طول این ۱۴ سال را در نظر گرفته است و آن را با توجه به دنیای جدید آپدیت کرده است. بنابراین با اینکه ابتدای فیلم دوم به انتهای فیلم اول چسبیده است، ولی گویی هر دو در دو دنیای متفاوت جریان دارند. و متاسفانه این به معنی فیلم تیره و تاریک‌تری نسبت به قسمت اول است. اگر قسمت اولِ «شگفت‌انگیزان» حکم نامه‌ی عاشقانه‌ای به کامیک‌بوک‌ها و فیلم‌های دهه‌ی شصتی جیمز باند را داشت، «شگفت‌انگیزان ۲» درباره‌ی دنیای افتضاحِ واقعی خودمان است. اگر سیندروم با نقشه‌های شرورانه‌اش و تکنولوژی‌های دیوانه‌وارش و مخفیگاهش در یک جزیره‌ی دورافتاده‌ی آتشفشانی، انگار از دلِ فیلم‌های جاسوسی دهه‌ی شصت بیرون آمده بود، آنتاگونیستِ «شگفت‌انگیزان ۲» متعلق به عصرِ «مستر روبات» و فصل سوم «فارگو» است. اگرچه «شگفت‌انگیزان ۲» تمام ارجاعاتِ جذاب به دنیای کامیک‌ها و فیلم‌های ابرقهرمانی و جاسوسی دهه‌ی شصت را از فیلم اول به ارث برده است، ولی حالا همه‌ی آنها با موضوعاتِ مهمی درباره‌ی دنیای واقعی مخلوط شده‌اند. قسمت اولِ «شگفت‌انگیزان» با قرار دادن ابرقهرمانان و ابرشرورانِ جیمز باندی در یک دنیای واقعی به سبک «واچمن»، فریم به فریم به عشق ورزیدن و ستایش کردنِ منابعِ الهامش اختصاص داشت، «شگفت‌انگیزان ۲» اما فضای پارانویایی و هراس‌آور و هشداردهنده‌ای دارد. درگیری‌های اصلی فیلم اول به بحران میانسالی (دلتنگی باب از دوران قهرمان‌بازی‌هایش) و دیوان‌سالاری (رییس باب که از دست او به خاطر کمک کردن به مشتریان شاکی می‌شود) خلاصه شده بود؛ فیلم اول در حالی به پایان رسید که به نظر می‌رسید خانواده‌ی پار از اینکه در کنار هم از قدرت‌هایشان استفاده کرده‌اند راضی هستند و مشکلی با زندگی کردن در خفا ندارند.

«شگفت‌انگیزان ۲» اما در دنیایی جریان دارد که ابرقهرمانان می‌خواهند علیه قانونی که سرکوبشان می‌کند شورش کنند. بنابراین سوال این است که چه می‌شود اگر در دنیایی زندگی کنیم که قوانین اشتباه هستند؟ طبیعتا اولین واکنش‌مان این است که قوانین را بهبود ببخشیم. ولی اگر قادر به انجام این کار نباشیم یا با مقاومت روبه‌رو شویم چه؟ وقتی اِلستی‌گرل تصمیم می‌گیرد تا پیشنهادِ وینستون را قبول کند و برای شناساندنِ هویت واقعی ابرقهرمانان به دنیا تلاش کند، دست به یک‌جور شورشِ مدنی در مایه‌های مارتین لوتر کینگ یا گاندی می‌زند تا قوانین ناعادلانه را تغییر بدهد. پس فیلم در خط داستانی اِلستی‌گرل درباره‌ی این است که وقتی شما به این نتیجه می‌رسید که یک جای قانون‌گذاری کشور و دولت می‌لنگد، باید برای درست کردن آن دست به کار شوید. حتی اگر این کار به عنوان قانون‌شکنی برداشت شود. از همین رو خانواده‌ی پار به کمک وینستون از کسانی که در فیلم قبلی سرشان را در مقابل بی‌عدالتی علیه ابرقهرمانان پایین می‌انداختند، به کسانی که برای بازپس گرفتن حقشان مبارزه می‌کنند تبدیل می‌شوند. ولی عنصرِ تحسین‌برانگیزترِ «شگفت‌انگیزان ۲» به‌روزسازی نیروی متخاصم در مقایسه با فیلم اول با توجه به فضای سیاسی و اجتماعی حال حاضرِ دنیا است. اگر قسمت اول پیرامونِ یک تبهکارِ جیمز باندی می‌پرداخت و خط بین خوبی و بدی و راست و دروغ در آن با وجود تمام پیچیدگی‌هایش، مشخص بود، «شگفت‌انگیزان ۲» در دنیای پسا-حقیقت جریان دارد. همان‌طور که کاراکتر وینستون برای آقای شگفت‌انگیز، اِلستی‌گرل و فروزون توضیح می‌دهد، الان در دنیایی هستیم که چیزی که مردم به آن باور دارند، از حقیقت مهم‌تر است. و اشخاصِ زیادی هستند که تلاش می‌کنند تا حقیقتِ خودشان را در ذهنِ مردم فرو کنند. دیگر مهم نیست حقیقت واقعی چه چیزی است. مهم این است که چگونه می‌توانی حقیقت خودت را به عنوان حقیقت واقعی معرفی کنی و کاری کند تا مردم، آن را به عنوان «فکت» باور کنند. گسترش رسانه‌ها و گردش آزادانه‌ی اطلاعات شاید منافع فوق‌العاده‌ای داشته باشد، ولی همزمان به این معنی است که حقیقتِ واقعی می‌تواند لابه‌لای سونامی خروشانِ اطلاعات گم شود. چندبار دیده‌اید که سیاستمداران و مقامات به وضوح دروغ بگویند و آن دروغ‌ها بر اثر تکرار، توسط مردم رنگِ واقعیت به خود بگیرند. وقتی در حال دست و پا زدن وسط سونامی اطلاعات هستیم، کمتر کسی حوصله‌‌ی تلاش برای یافتنِ حقیقت را دارد. بنابراین به قربانی‌اش تبدیل می‌شود. برای اینکه برای یافتنِ حقیقت تلاش کنیم، باید از حقیقتی به اسم دنیای پسا-حقیقت و قدرتِ سوءاستفاده از رسانه‌ها خبر داشته باشیم. اما اکثر اوقات نیاز برای جستجو و چک کردن حقایق و منابع به شکلی در نطفه خفه شده است که قضیه جای خودش را از حوصله نداشتن، به باور نداشتن به این پدیده می‌دهد. در سال‌های اخیر یکی از بهترینِ سرگرمی‌هایی که فضای دنیای پسا-حقیقت و دورانِ دونالد ترامپ را به خوبی بررسی کرده است، فصل سوم «فارگو» است که پایان‌بندی‌اش به ترسناک‌ترین پایان‌بندی این سریال در مقایسه با دو فصل قبل تبدیل می‌شود. برخلافِ فصل‌های قبل که داستان‌های کلاسیکشان را به سرانجامی ‌می‌رسانند که بدی با تمام فاجعه‌هایی که ایجاد کرده بود از خوبی شکست می‌خورد، فصل سوم به نتیجه‌ی مبهی می‌رسد که پیروزی خوبی با بدی به باور کردنِ حرفشان توسط فرد سوم بستگی دارد. اشاره‌ی فوق‌العاده‌ای به این نکته که در دنیای جدید، مهم نیست حق با شما باشد، برنده کسی که بهتر بتواند مغزهای مردم و باورهایشان را کنترل کند.

در اوایل فیلم، وینستون با نشان دادنِ تصاویر خبری از مبارزه‌ی خانواده‌ی شگفت‌انگیز با آندرماینر تم مرکزی داستان را معرفی می‌کند: افکارِ مردم بر واقعیت اولویت دارد

در اوایل فیلم، وینستون با نشان دادنِ تصاویر خبری از مبارزه‌ی خانواده‌ی شگفت‌انگیز با آندرماینر تم مرکزی داستان را معرفی می‌کند: افکارِ مردم بر واقعیت اولویت دارد؛ در حالی که آندرماینر فرار کرده است، شبکه‌های خبری خانواده‌ی شگفت‌انگیز را در حالی که دستانش را بالا گرفته‌اند و در محاصره‌ی پلیس‌ها هستند در میان خرابی‌های به جا مانده از نبرد به تصویر می‌کشند. افکارِ مردم علیه ابرقهرمانان است. چون ابرقهرمانان در ذهنِ مردم با خرابی‌های عظیم و صحنه‌های جرم گره خورده‌اند. پس پیشنهاد او این است که به منظور تغییر دادن قانون علیه ابرقهرمانان، باید افکارِ عمومی درباره‌ی ابرقهرمانان را تغییر بدهند. به عبارت دیگر وینستون می‌گوید تصویری که رسانه‌ها از ابرقهرمانان ترسیم می‌کنند واقعی‌تر از زندگی واقعی‌شان است. بنابراین وینستون باور دارد برای برداشتنِ ممنوعیتِ فعالیتِ ابرقهرمانان، رفتارِ آنها نباید تغییر کند، بلکه نحوه‌ی دیده شدنِ آنها در جامعه باید تغییر کند. وینستون برای این کار، دوربینی در لباسِ اِلستی‌گرل کار می‌گذارد تا مردم توانایی دیدنِ تجربه‌ی واقعی و دست‌اولِ فعالیت‌های ابرقهرمانان را داشته باشند. به این ترتیب، دوربینِ اِلستی‌گرل تبدیل به یک رسانه‌ی مستقلِ پاکیزه در برابر رسانه‌های جانبدارانه‌ی «۲۰ و ۳۰»گونه تبدیل می‌شود. در ادامه متوجه می‌شویم که اسکرین‌اسلیور در واقع اِولین، خواهرِ وینستون است که کنترلِ ذهن یک مامور تحویلِ پیتزای بیچاره را با استفاده از یکی از اختراعاتش به دست گرفته بوده است. درست مثل فیلم اول که سیندروم با تمام شرارت‌هایش، کاراکترِ تعریف‌شده‌ای بود که می‌توانستیم طرز تفکر و فلسفه‌اش را درک کنیم، انگیزه‌ی اِولین برای شرارات و دردسر ساختن برای ابرقهرمانان هم در واقع نقد هوشمندانه‌ی مصرفِ رسانه‌های بی‌مغز و اینکه چگونه این رسانه‌ها، با به سرقت بردنِ افکار مردم، فرمانِ زندگی‌شان را از آنها می‌گیرد است. اسکرین‌اسلیور در جریان یکی از مونولوگ‌های حماسی‌اش که دوباره نشان می‌دهد چقدر برد برد در نوشتنِ مونولوگ برای شخصیت‌های منفی‌اش عالی است، فلسفه‌ی تامل‌برانگیزش را به خوبی توضیح می‌دهد: «الستی‌گرل نجاتتون نمی‌ده، فقط شکست خوردنش رو به تعویق میندازه. و در همین حین که اون شکست خوردنش رو به تعویق میندازه، شما یه گوشه می‌شینید، چیپس می‌خورید و تماشا می‌کنید که اون با مشکلاتی مقابله می‌کنه که شما حال ندارید حل کنید. ابرقهرمانان بخشی از تمایلِ بی‌خرادنه‌ی شما برای جایگزینی تجربیات واقعی با شبیه‌سازی هستند. شما حرف نمی‌زنید، بلکه تاک شو تماشا می‌کنید. مسابقه‌ای بازی نمی‌کنید، بلکه مسابقات تلویزیونی تماشا می‌کنید. مسافرت، رابطه، خطر کردن… هر تجربه‌ی معناداری باید بسته‌بندی و به شما عرضه بشه تا اونو از فاصله‌ی دور تماشا کنین. تا بتونین مثل مصرف‌کننده‌هایی مصون، بی‌اعتنا و حریص باقی بمونین که حتی نمی‌تونن به خودشون زحمت بدن از روی مبل بلند شن، زحمت بکشن و در زندگی نقشی داشته باشن. می‌خواید ابرقهرمانان ازتون محافظت کنن و در این حین خودتون رو ضعیف‌تر می‌کنین. اونم در حالی که به خودتون می‌گید داره ازتون مراقبت میشه. که منافع‌تون داره تامین میشه. از حق و حقوقتون پاسداری میشه تا سیستم بتونه به دزدی ازتون ادامه بده و در همین حین بهتون لبخند بزنه. یالا، ابرقهرمانانتون رو بفرستین تا جلوی منو بگیرن. تنقلات‌تون رو بردارین، تلویزیون تماشا کنید و ببینین چی میشه. شما دیگه در کنترل نیستین».

عجب مونولوگِ معرکه‌ای برای فیلمی که مهرِ «انیمیشن کودکانه» روی آن خورده است. مسئله این است که اسکرین‌اسلیور فقط برده‌داری رسانه‌ای را نقد نمی‌کند، بلکه خودِ ابرقهرمانان را هم بخشی از همان فضای رسانه‌ای که مردم را گوسفند و سربه‌زیر و مطیع ساخته است می‌داند؛ او باور دارد ابرقهرمانان، امنیت و آرامشی ارائه می‌دهند که مردم را برای مبارزه برای خودشان تنبل بار آورده است. تفکراتِ اسکرین‌اسلیور بازتاب‌دهنده‌ی تحلیل‌های رسانه‌ای ژان بودریار، جامعه‌شناس و فیلسوف فرانسوی است. بودریار باور داشت که این کمبودِ دسترسی به اطلاعات نیست که اخبار را بی‌معنی می‌کند، بلکه تکثیر و ازدیاد تصاویر است که آنها را غیرقابل‌اعتماد می‌کند. بولدیار می‌گوید که ویدیو، اینترنت، رسانه‌های تعاملی و واقعیت مجازی، ما را وارد وضعیتِ دائمی تعامل کرده است؛ وضعیتی که دیگر در آن فاصله‌ای بین رسانه‌ای که مصرف می‌کنیم و زندگی واقعی‌مان وجود ندارد. اتفاقا بودریار اعتقاد دارد به نظر می‌رسد واقعیتِ مجازی‌ای که اینترنت، تلویزیون و بازی‌های ویدیویی ارائه می‌دهند، نه تنها واقعی‌تر از زندگی واقعی است، بلکه آن را پشت سر می‌گذارد. به عنوان مدرک کافی است خبر یکسانی را در دو منبعِ متفاوت با هم مقایسه کنید تا متوجه شوید. با توجه به منبع خبری‌ای که برای خودتان انتخاب کرده‌اید، گرم شدن زمین می‌تواند یک افسانه‌ی دروغین یا یک مشکل جدی باشد؛ یکی درباره‌ی قلابی بودن فرود انسان بر ماه توسط استنلی کوبریک حرف می‌زند و دیگری می‌گوید که حادثه‌ی یازده سپتامبر کار خودی‌ها بوده است. در واقع اگر خوب بگردید، متوجه می‌شوید که برای هر رویداد و خبری یک نسخه‌ی متضاد هم وجود دارد. برداشت‌های گوناگونی که از رویدادها وجود دارد، دنیا را قابل‌فهم‌تر نمی‌کند، بلکه انفجار اطلاعات درک کردن دنیا را به کارِ تقریبا غیرممکنی تبدیل می‌کند. لنز دوربین توانایی متحول کردنِ معنای واقعی هر رویدادی را دارد. جنگ‌ها به سرگرمی یا پروپاگانداهای دولت تبدیل می‌شوند، گرسنگی به جلدِ مجلات تبدیل می‌شوند، بی‌عدالتی‌ها با برنامه‌های تلویزیونی به اتفاقاتی عادی نزول می‌کنند و حتی می‌توان انسان‌ها را به جرم سگ و گربه داشتن، آدم‌های بدی رنگ‌آمیزی کرد. تک‌تک تصاویر می‌توانند به منظور انگیزه‌های سیاسی یا اهدافِ تبلیغاتی، ظاهرسازی، بازسازی و شبیه‌سازی شوند. هزاران شبکه‌ی خبری وجود دارند که همه برای به دست آوردنِ بیشترین بینندگان و فالوئرها و لایک‌ها و هشتگ‌ها با هم رقابت می‌کنند. هم‌اکنون در دنیایی هستیم که رسانه و تبلیغات به یک چیز تبدیل شده‌اند و در نتیجه پیدا کردن خط جداکننده‌ی واقعیت، تبلیغات و اخبار به کار غیرممکنی تبدیل شده‌ است. شبکه‌ها و روزنامه‌ها و سایت‌های خبری اگرچه اخبارِ رویدادهای واقعی را پخش می‌کنند، اما این خیلی با فراهم کردنِ دسترسی مستقیم و فیلترنشده با دنیا برای مخاطبانشان فرق می‌کند. رسانه‌ها، رویدادهای واقعی را کپی می‌کنند و این کپی‌ها بیشتر از اینکه با نسخه‌ی اصلی مو نزنند، همچون هنرمندی که یک نقاشی معروف را با اتکا به حافظه‌اش کپی می‌کند می‌مانند که مسلما با نسخه‌‌ی اصلی فرق می‌‌کنند. و این کپی‌کاری تا جایی ادامه پیدا می‌کند که هویتِ رویداد اصلی زمین تا آسمان متحول می‌شود.

اسکرین‌اِسلیور باور دارد ابرقهرمانان، امنیت و آرامشی ارائه می‌دهند که مردم را برای مبارزه برای خودشان تنبل بار آورده است

بودریار باور دارد که خودِ ما در کمپینِ پخش سوءاطلاعات مشارکت داریم و بی‌گناه نیستیم. او می‌نویسد: «جدی‌ترین مشکلاتی که توسط تبلیغات مطرح می‌شود بیش از اینکه از بی‌صداقتی آنهایی که گول‌مان می‌زنند سرچشمه بگیرد، از لذتی که خودمان از گول خوردن می‌بریم نشات می‌گیرد؛ آنها بیشتر از اینکه به گمراه کردن علاقه داشته باشند، براساس علاقه‌ی خودمان به گمراه شدن فعالیت می‌کنند». به عبارت دیگر ما کپی واقعیت را ترجیح می‌دهیم. چون همان‌طور که اسکرین‌اسلیور در جریان مونولوگ‌گویی‌اش می‌گوید، کپی واقعیت، نسخه‌ی قابل‌هضم‌تر و راحت‌الحلقوم‌تر و هیجان‌انگیزتری از واقعیت را بهمان می‌دهد. پس تعجبی ندارد که به‌طور ناخودآگاه به سمت منابعِ تولیدکننده‌ی آن جذب می‌شویم. بودریار اما با این حرف‌ها بیشتر از اینکه قصد ترساندنِ ما را داشته باشد، می‌خواهد تا فضای ارتباطات مُدرن را توضیح بدهد و قدرتِ خارق‌العاد‌ه‌ی آن را موشکافی کند. عصرِ دیجیتال مثل هر قدرت دیگری می‌تواند برای رسیدن به خوبی مورد استقاده قرار بگیرد یا برای شرارت و شستشوی مغزی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد. «شگفت‌انگیزان ۲» با نحوه‌ی استفاده از این قدرت در دنیای پسا-حقیقت کار دارد. وینستون و اِولین، تئوری‌های رسانه‌ای ژان بودریار را برمی‌دارند و به روش‌های مختلفی به کار می‌بندند. هر دو می‌خواهند از رسانه‌ها و تصاویر میانجی به عنوان وسیله‌ای برای تغییرِ افکار عمومی درباره‌ی ابرقهرمانان و تغییر قانون استفاده کنند. بودریار می‌گوید که هدفِ واقعی مصرفِ رسانه، مخفی شدن یا غرق شدن در دنیای مجازی است و این موضوع را می‌توان در اکستریم‌ترین و سینمایی‌ترین حالت ممکن به وضوحِ در اختراعاتِ اسکرین‌اسلیور دید: او با استفاده از صفحات تلویزیون و عینکِ مخصوصش، مردم و ابرقهرمانان را از دنیای واقعی جدا می‌کند. «شگفت‌انگیزان ۲» از این طریق درباره‌ی قدرتِ آسیب‌زننده‌ی صفحاتِ تلویزیون و توانایی جادویی‌شان در کنترل ما صحبت می‌کند. از سوی دیگر دوربینی که در لباسِ اِلستاگرل کار گذاشته شده است و تغییری که در نظر مردم درباره‌ی ابرقهرمانان ایفا می‌کند به همان رسانه‌ی هیپنوتیزم‌کننده‌ای که بودریار درباره‌اش حرف می‌زند اشاره می‌کند. طرز فکر و تکنیک‌ها و عملکرد اِلستی‌گرل در مبارزه با تبهکاران نسبت به گذشته حتی یک ذره هم تغییر نکرده است، اما حالا که مردم می‌توانند شجاعت‌ و رشادت‌‌های او را از زاویه‌ی دید خودش ببینند، ناگهان فعالیت‌های قهرمانانه‌ی او واقعی‌تر از قبل به نظر می‌رسد. همچنین در یکی از صحنه‌های فیلم، هلن و اِولین مثل دوتا دانشجوی فلسفه درباره‌ی این صحبت می‌کنند که آیا تبلیغات و فروختن یک محصول، از اختراعِ آن مهم‌تر است یا نه.

اگرچه آنها به نتیجه‌ی قاطعانه‌ای نمی‌رسند، ولی بعدا متوجه می‌شویم که دعوای اِولین با ابرقهرمانان فقط به تفکراتِ فلسفی‌اش خلاصه نمی‌شود، بلکه دلایلِ شخصی هم دارد. می‌فهمیم در گذشته وقتی دزد به خانه‌ی والدینِ وینستون و اِولین می‌زند، پدر آنها که رابطه‌ی نزدیکی هم با ابرقهرمانان داشته است، سعی می‌کند تا به جای استفاده از اتاق امن، با تماس گرفتن با دوستانِ ابرقهرمانش، ازشان کمک بگیرد، ولی جوابی دریافت نمی‌کند. در نهایت پدرِ او به دست دزد کشته می‌شود و حالا او ابرقهرمانان را مقصر می‌داند؛ اِولین اعتقاد دارد که ابرقهرمانان باعث شده بود تا پدرش همیشه به آنها تکیه کند و روی خودش حساب باز نکند. در نتیجه به محض اینکه آنها به دادش نمی‌رسند، او کشته می‌شود؛ او فکر می‌کند که عدم توانایی پدرش در منطقی فکر کردن در موقعیت‌های استرس‌زا و خطرناک، تقصیرِ ابرقهرمانانی است که باعث شده بودند او به توهمِ امنیت برسد؛ اِولین باور دارد که فعا‌لیتِ ابرقهرمانان باید به خاطر منفعل بار آوردنِ مردم عادی منع شود. بنابراین اِولین تصمیم می‌گیرد تا از آن چیزی که دقیقا ازشان متنفر است (تصویرِ ابرقهرمانان)، به عنوان سلاحی برای از بین بردنِ اهمیتِ آنها استفاده کند. اِولین اعتقاد دارد نه تنها صفحاتِ رسانه‌ها ما را به مخاطبانِ منفعلِ زندگی‌هایمان تبدیل می‌کنند، بلکه تصاویرِ ابرقهرمانان روی آن صفحات هم تاثیر یکسانی دارند؛ تصاویر اشخاصِ قدرتمند و شکست‌ناپذیر باعث می‌شوند تا ما هم مثل پدرِ اِولین به این نتیجه برسیم که مشکلات‌مان توسط آنها حل می‌شود. نکته‌ی جالب ماجرا این است که فلسفه‌ی انتقادی «شگفت‌انگیزان ۲» درباره‌ی خودش هم صدق می‌کند. بالاخره ما هم به تماشای فیلمی درباره‌ی فعالیت‌های یک مشت ابرقهرمانان روی پرده‌ی سینما یا صفحه‌ی تلویزیون نشسته‌ایم؛ اسکرین‌اسلیور به‌طرز هنرمندانه‌ای مچ ما را می‌گیرد. ما احتمالا در حالی برای شکست خوردنِ اسکرین‌اسلیور توسط خانواده‌ی آقای شگفت‌انگیز هیجان‌زده هستیم که همزمان در حال انجام همان کاری هستیم که او با انزجار درباره‌ی شهروندانِ عصرِ ارتباطاتِ مُدرن گفته بود. ما در حال تماشای یک فیلم ابرقهرمانی هستیم که یک سری آدم‌ با قدرت‌های فرابشری، مشکلات‌مان را برای ما حل می‌کنند. بدون اینکه ما زحمتی برای حل کردنِ آنها در دنیای واقعی بکشیم. چون همان‌طور که پدرِ اِولین آن‌قدر به رفقای ابرقهرمانش تکیه کرده بود که در زمانی که خودش باید وارد عمل شد، به امید آنها دست روی دست گذاشت و جانش را از دست داد، «شگفت‌انگیزان ۲» هشدار می‌دهد که فیلم‌های ابرقهرمانی هم می‌توانند ما را به آدم‌های منفعلی تبدیل کنند؛ از نگاه او فیلم‌های ابرقهرمانی باعث می‌شوند تا ما به این نتیجه برسیم که مشکلات دنیا فقط از طریقِ قهرمانانی فرابشری حل می‌شومد و کاری از دست خودمان برنمی‌آید.

«شگفت‌انگیزان ۲» خود به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی، درباره‌ی تاثیرِ آسیب‌زننده‌ی فیلم‌های ابرقهرمانی بهمان هشدار می‌دهد: زمانی که فانتزی‌هایی که ‌این فیلم‌ها درباره‌ی مبارزه با مشکلات جامعه به خوردمان می‌دهند به واقعیتی واقعی‌تر از واقعیتِ خودمان تبدیل می‌شود و وقتی فاصله‌ی بین فیلم و واقعیت برداشته می‌شود، دست روی دست گذاشته و انتظار داریم که سوپرمن و بتمن و مرد عنکبوتی برای نجات‌مان پیدا شوند. پس با اینکه فیلم در ظاهر به خوبی و خوشی تمام می‌شود، اما همزمان اتمسفرِ تیره و تاریکی روی تمام لبخند زدن‌ها و تشویق کردن‌ها و در آغوش کشیدن‌ها حکمفرمایی می‌کند. انگار خود فیلم به‌طور غیرمستقیم دارد بهمان می‌گوید چیزی که دارید می‌بینید چیزی بیشتر از فانتزی‌ای برای فراموش کردن زندگی افتضاح واقعی‌تان که برای فرار از آنها به سینما آمده‌اید تا با تماشای موفقیتِ ابرقهرمانان، خودتان را آرام کنید نیست. بنابراین با اینکه در پایان اسکرین‌اسلیور شکست می‌خورد و نقشه‌اش برای کوبیدنِ کشتی به شهر عملی نمی‌شود و فعالیتِ ابرقهرمانان دوباره قانونی می‌شود و اِولین هم توسط پلیس دستگیر می‌شود. ولی درست در حالی که همه‌چیز قرار است به خوبی و خوشی به اتمام برسد، وایولت بلافاصله بهمان یادآوری می‌کند که اِولین زن پولداری است و احتمالا فقط یک تنبیه خفیف دو-سه ساله در زندان خواهد شد تا به این ترتیب، برد برد بهمان گوشزد کند که در دنیای واقعی هیچ‌چیزی این‌قدر ساده و سرراست ختم به خیر نمی‌شود یا حداقل فیلم‌ها ترجیح می‌دهند که آن را نادیده بگیرند. آیا پایان‌بندی «شگفت‌انگیزان ۲» به این معنی است که همه‌چیز در ایده‌آل‌ترین حالت ممکنش قرار دارد یا آیا برد برد با استفاده از جمله‌ی نهایی وایولت دارد به این نکته اشاره می‌کند که سرانجامِ خوشحال‌کننده‌ی داستان به دست ابرقهرمانانِ نیرومند، در حالی ما را راضی و خوشنود می‌کند که در واقعیت هنوز بی‌عدالتی‌های فراوانی وجود دارند که نادیده گرفته شده‌اند و هیچ ابرقهرمانی هم برای حل کردن آنها وجود ندارد؟ پیکسار قبلا با «وال-ایی» نسخه‌ی کودکانه‌ی «۲۰۰۱: یک اُدیسه‌ی فضایی» را ساخته بود و با توجه به پیام مرکزی «شگفت‌انگیزان ۲»، فکر می‌کنم آنها این بار سراغ کامیک‌بوک «واچمن»، اثر آلن مور در زمینه‌ی انتقاد از فرهنگِ ابرقهرمانان رفته‌اند. فقط اگر آنجا آلن مور به‌طرز کاملا بزرگسالانه‌ای، تصویری که معمولا از ابرقهرمانان ارائه می‌شود را زیر ساطور قصابی‌اش بُرد و با بی‌رحمی سلاخی کرد، اینجا برد برد این کار را به‌طرز نامحسوس‌تری در قالب یک انیمیشن کودکانه انجام می‌دهد. اگر این موضوع به این معنی نیست که «شگفت‌انگیزان ۲»، هنر پیکسار (ساختن انیمیشن‌های کودکانه با لایه‌های زیرینِ عمیق) را در بهترین حالتش را به تصویر می‌کشد دیگر نمی‌دانم چه بگویم.

«شگفت‌انگیزان ۲» قبل از اینکه فیلم عمیقی از لحاظ داستانگویی باشد، یک اکشنِ تمام‌عیار است

«شگفت‌انگیزان ۲» اما قبل از اینکه فیلم عمیقی از لحاظ داستانگویی باشد، یک اکشنِ تمام‌عیار است؛ آن هم نه فقط در بین فیلم‌های ابرقهرمانی یا انیمیشن‌ها. «شگفت‌انگیزان ۲» یکی از بهترین‌هایی است که ژانر اکشنِ در سال‌های اخیر به خودش دیده است. به حدی که این فیلم تبدیل به چکشی خواهد شد که حالاحالاها روی سر فیلم‌های مارول و دی‌سی فرود خواهد آمد. در این فیلم همه‌جور اکشنی داریم و برد برد در تک‌تکشان گل کاشته است و آن را به یک کلاسِ درسِ مفت و مجانی برای دیگر اکشن‌سازانِ هالیوودی تبدیل شده است. برد برد بارها گفته است که در طراحی اکشن دنباله‌روی مکتبِ جرج میلرها و استیون اسپیلبرگ‌ها و جیمز کامرون‌ها است و در سکانس‌های اکشن او می‌توان آشوب منظم «مد مکس: جاده‌ی خشم»، ترس و دلهره‌ی بلاک‌باسترهای اسپیلبرگ و سادگی و وزنِ «ترمیناتور ۲» را احساس کرد. یکی از مهم‌ترین دلایلش به خاطر این است که در حالی که برد برد انیمیشن‌هایش را همچون فیلم‌های لایو اکشن کارگردانی می‌کند، فیلم‌های لایو اکشن از آزادی کاذبی که جلوه‌های کامپیوتری بهشان می‌دهد، برای حرکاتِ غیرممکن دوربین سوءاستفاده می‌کنند. بنابراین در حالی که در دیگر فیلم‌های ابرقهرمانی همیشه این‌طور به نظر می‌رسد که دوربین همچون روحی در حال پرواز در فضا است، در فیلم‌های برد برد حس واقع‌گرایانه‌ی دوربینِ روی دوش فیلمبردار احساس می‌شود. برد برد استاد مدیریتِ لحن است. فیلم‌های «شگفت‌انگیزان» شاید انیمیشن‌های کودکانه باشند، ولی پاستوریزه و کبریتِ بی‌خطر نیستند. او طوری بین کمدی و جدیت و بامزگی و دلهره رفت و آمد می‌کند که فیلم‌های مارول در این زمینه در مقایسه با «شگفت‌انگیزان» فقط ادای این کار را در می‌آورند و فیلم‌های دی‌سی هم بهتر است اصلا حرفش را نزنیم! فرقِ برد برد با بقیه این است که می‌داند اکشن وسیله‌ای برای داستانگویی است، نه تماشای مشت و لگد زدن عده‌ای به یکدیگر. «شگفت‌انگیزان ۲» شاید با اکشنِ تخریبگری در مایه‌های اکشن نهایی «مرد پولادین» آغاز شود، اما ۱۵ دقیقه تماشای کوبیده شدن سوپرمن و ژنرال زاد به آسمان‌خراش‌ها در «مرد پولادین»، جای خودش را به تلاشِ طاقت‌فرسای قهرمانان‌مان برای از حرکت نگه داشتنِ ماشینِ آندرماینر و جلوگیری از تلفات و کاهش خرابی‌ها تا آنجا که می‌توانند داده است و این چیزی است که آنها را به قهرمانانِ دوست‌داشتنی‌تری نسبت به سوپرمنِ زک اسنایدر و درگیری‌های خواب‌آور و یکنواخت امثال «مرد پولادین» را به مبارزه‌های پُرتنش و متنوع و زنده که اصول خلق بحران و داستانگویی در آنها رعایت شده است داده است.

از سوی دیگر اگرچه ما یک قطره خون در «شگفت‌انگیزان ۲» نمی‌بینیم، ولی با فیلم پُرتنش‌تری نسبت به قتل‌عامِ «ددپول ۲» طرفیم؛ سکانسِ تلاش هلن برای نجات دادن خانم سفیر از هلی‌کوپترش، با فوریت و سراسیمگی قرار گرفتنِ وسط یک عملیاتِ تروریستی کارگردانی شده است. نفوذِ هلن به مخفیگاهِ اسکرین‌اسلیور، غافلگیر شدن او، محبوس شدنش در قفس در محاصره‌ی تصاویرِ هیپنوتیزم‌کننده، حمله‌ی اسکرین‌اسلیور با آن نقاب خوفناکش به او، مشت‌های بی‌هدف و ناامیدانه‌ای که هلن پرتاب می‌دهد و تعقیب و گریز نفگسیرش در راهروهای تنگ و باریکِ آپارتمان، همه به گونه‌ای کارگردانی شده‌اند که تحقیقاتِ کاراگاهان «هفت» در آپارتمان‌های کثیف و تاریکِ قربانیانِ جان دو را تداعی می‌کند. سکانسِ تلاشِ هلن برای از حرکت نگه داشتنِ قطار همان جنسِ هیجانِ خالص از تماشای ابرقهرمانی در حال کش و قوس دادن به قابلیت‌هایش، همان سرعتِ سرسام‌آور و همان چالشی را بازسازی می‌کند که آخرین‌بار در سکانس قطارِ «مرد عنکبوتی ۲» دیده بودیم. اما شاید بهترینِ سکانس اکشن فیلم، کوچک‌ترینشان از لحاظ مقیاس است: مبارزه‌ی جک جک و راسوی بیچاره‌ای که اشتباه بزرگِ دزدی از سطل زباله‌ی خانواده‌ی پار را مرتکب می‌شود. برد برد برای این سکانس سراغِ فرمولِ اکشن‌سازی جکی چان می‌رود؛ جکی چان استادِ مخلوط کردن کمدی اسلپ‌استیکِ خالص با بدلکاری‌ها و درگیری‌های سنگین و مرگبار است. شاید تماشای تبدیل شدن یک نوزاد به یک گابلین یا ناپدید شدن او به یک بُعد دیگر بامزه است، اما در جریان مبارزه‌ جک جک با راسو متوجه می‌شویم که هیچکدام از قدرت‌های این بچه از نگاه کسی که در مقابلش قرار می‌گیرد نه تنها بامزه نیست، بلکه بسیار وحشتناک است. برد برد با این سکانس دوباره روی دستِ خودش بلند می‌شود. فیلم‌های ابرقهرمانی تا دلتان بخواهد درباره‌ی نجات دادن قطارها و هواپیماها و شهرها هستند. «شگفت‌انگیزان ۲» اگرچه تمام اکشن‌هایی که انتظارشان را داریم به بهترین شکل ممکن در خود دارد، ولی در کنار آنها یک هدیه‌ی غیرمنتظره هم دارد که در حیاط پشتی یک خانه حول و حوش درگیری یک نوزاد و راسو می‌چرخد. نبوغِ این سکانس که آن را به بهترین اکشنِ فیلم تبدیل می‌کند فقط نوآوری‌اش نیست، بلکه دوباره نحوه‌ی مدیریتِ لحن آن و از دست ندادنِ افسار واقع‌گرایی در یک موقعیتِ کاملا فنتستیک است. جک جک شاید قدرت‌های فرابشری داشته باشد، ولی همزمان تنها و آسیب‌پذیر به نظر می‌رسد. او شاید خوب دخلِ راسو را می‌آورد، ولی همزمان راسو هم خیلی نترس و سمج است و تا لحظه‌ی آخر به مبارزه ادامه می‌دهد. جک جک شاید کنترلِ مبارزه را در دست داشته باشد، اما کنترل خودش را در دست ندارد. نه تنها همیشه احتمال این وجود دارد که قدرت‌های جک جک منجر به فاجعه‌ی بدی شوند، بلکه برد برد وسط این سکانس، حس همذات‌پنداری‌مان را بین جک جک و راسو تقسیم می‌کند. ناگهان به خودمان می‌آییم و می‌بینیم که نگرانیم نکند یکی از لیزرهای جک جک، راسوی وحشت‌زده را از وسط به دو نیم نصف کند. به این ترتیب برد برد سکانسی را که به راحتی می‌توانست به تکه‌ی بامزه‌ اما بی‌مغزی در مایه‌های بخش‌های مینیون‌ها در فیلم‌های «من نفرت‌انگیز» تبدیل شود برمی‌دارد و آن را وزن‌دار می‌کند. پس می‌دانیم قدرت‌های جک جک شاید بامزه باشند، ولی حسابی خطرناک هم هستند تا نه تنها کلافگی پدرش از سروکله زدن با چنین بچه‌‌ی ویژه‌ای قابل‌لمس شود، بلکه اهمیتِ جک جک در نبرد هم مشخص می‌شود.

یکی از چیزهایی که «شگفت‌انگیزان» را به فیلم لذت‌بخشی تبدیل کرده بود که بعد از ۱۴ سال بازبینی، هنوز انرژی روز اولش را حفظ کرده است، جزییاتِ سرسام‌آوری است که در لحظه لحظه و فریم به فریم فیلم به کار رفته است؛ جزییاتِ نامحسوسِ داستانگویی، کارگردانی و انیمیشن‌سازی که شاید در نگاه اول به چشم نیایند، اما در کنار هم به فیلمی منجر شده که هر جایش را بکنیم به طلا می‌رسیم؛ از صحنه‌ای که هلن برای غذا دادن به جک جک، دهانش را کج و کوله می‌کند و از خودش صدا در می‌آورد تا کشیده شدن اولین مبارزه‌ی آقای شگفت‌انگیز با روبات هشت‌پا به کنار مواد مذاب که خود خودِ سینمای جاسوسی دهه‌ی ۶۰ را زنده می‌کند. به عبارت دیگر «شگفت‌انگیزان» فیلم باشخصیتی است. همه‌چیز در این فیلم برای خودش شخصیت دارد. چنین چیزی درباره‌ی «شگفت‌انگیزان ۲» هم صدق می‌کند. از صحنه‌ای که هلن شب‌هنگام در حال گرفتنِ ردِ اسکرین‌اسلیور با ردیابش است و صدای مونولوگِ او روی نقل‌مکانِ هلن در طول و عرض شهر پخش می‌شود که آدم را یاد انجامِ ماموریت‌های ریدلر یا مترسک در قالب بتمن در بازی‌های «آرکام» می‌اندازد تا قفل شدنِ دوربین روی دش در لحظاتی که او از قدرتش استفاده می‌کند که همزمان سریع و واضح است و مشت محکمی است بر دهانِ تمام صحنه‌های فلش در «جاستیس لیگ» که به جای منتقل کردن حسِ سرعت، با بدسلیقگی، اسلوموشن بودند. از صحنه‌ای که آب از دماغِ وایولت مثل شلنگِ آتش‌نشانی بیرون می‌زند که خدای رئالیسم است تا تک‌تک ثانیه‌هایی که خاله اِدنا با صداپیشگی خودِ برد برد در فیلم دلبری می‌کند. از صداپیشگی باب اُدنکرک که پرسونای ساول گودمنی‌اش طوری با شخصیتِ وینستون چفت شده است که آدم از تک‌تک کلماتی که به زبان می‌آورد حظ می‌کند تا انیمیشنِ خیره‌کننده‌ی صحنه‌ی مبارزه‌ی بچه‌ها با ابرقهرمانانِ تحت‌کنترلِ اسکرین‌اسلیور در خانه‌شان که درهم‌تنیدگی قدرت‌های مختلف کاراکترها را در باشکوه‌ترین و پرزرق و برق‌ترین حالت ممکن به تصویر می‌کشد. از موسیقی مایکل گیاچینو که مثل آمپول آدرنالینی در بازوی فیلم عمل می‌کند و همه‌چیز را چند برابر بهتر و هیجان‌انگیزتر می‌کند تا ابرقهرمان پیرمردی که قدرت فرابشری‌اش رفلاکس معده است تا به قابل‌لمس‌ترین ابرقهرمانِ تاریخ تبدیل شود! و این فهرست تقریبا درباره‌ی تمام پلان‌های فیلم ادامه پیدا می‌کند. «شگفت‌انگیزان ۲» هر چیزی که از دنباله‌ی یکی از بهترین انیمیشن‌ها و فیلم‌های ابرقهرمانی سینما می‌خواستیم را دارد: یک فیلم پیشرفته و خلاق چه از لحاظ مضمون و چه از لحاظ فرم که ارزشِ ۱۴ سال انتظار را داشت. و البته فیلمی که در دورانِ حکمفرمایی فیلم‌های ابرقهرمانی بیشتر از همیشه بهش نیاز داشتیم. در زمانی که استانداردها و انتظاراتِ مخاطبان از فیلم‌های ابرقهرمانی به حدی پایین آمده است که یکی از هیجان‌انگیزترین ژانرهای عامه‌پسند جای خودش را به یکی از تکراری‌ترین و خسته‌کننده‌ترین‌ها داده است و کسی هم عین خیالش نیست، «شگفت‌انگیزان ۲» با یکی از مشت‌های سهمگینِ آقای شگفت‌انگیز یادآور می‌شود که بلاک‌باسترهای ابرقهرمانی مترادفِ داستانگویی‌ بد و کارگردانی خشک و انتظاراتِ پایین نیست. فقط امیدوارم این‌بار مجبور نباشیم ۱۴ سال دیگر تا «شگفت‌انگیزان ۳» صبر کنیم. و اگر هم مجبور شویم، «شگفت‌انگیزان ۲» آن‌قدر پُرانرژی و بی‌نظیر است که تا ۱۴ سال آینده تازه و سرحال و به‌روز باقی بماند.

تانی کال

زومجی

  • Lego Incredibles 2 4k Game Wallpaper

    Lego Incredibles 2 4k Game Wallpaper

    Lego Incredibles 2 4k Game Wallpaper …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *