برخی مواقع، نقد یک ساخته‌ی تصویری به جای آن که مخلوطی از اطلاعات حرفه‌ای بصری فیلم مانند قدرت کارگردانی و تصویربرداری اثر و مفاهیم جریان‌یافته در میان دقایق آن باشد، تنها و تنها با به زیر ذره‌بین بردن رودخانه‌ی خروشانی از احساسات خلق می‌شود و این، دقیقا همان چیزی است که در هنگام نقد «ممنون از این که بازی کردید»، اتفاق می‌افتد. اصلا اگر راستش را بخواهید، هر کسی که چند دقیقه به تماشای این مستند نشسته باشد، خواهد فهمید که به دو دلیل، بررسی عناصر فنی فیلم‌سازی مستند در آن، حکم کاری بیهوده را دارد. اول آن که این فیلم، بیشتر یک نامه‌ی تماما احساسی از سوی خانواده‌ی دردکشیده‌ای است که دل‌شان برای پسرشان جوئل تنگ شده و تنها هدف ساخته شدن اثر، همان است که این دردها و احساسات، در قالب تصاویری کاملا واقعی، به انسان‌های بیشتری نشان داده شوند. اما دومین دلیل، بیش‌تر از آن که به خود فیلم مربوط باشد، با آن‌چه که در نام اثر می‌بینیم، ارتباط دارد. نامی که به بازی That Dragon, Cancer یا همان ساخته‌ی احساسی ارزشمند پدر جوئل که برای نشان دادن عمق احساس او به فرزند سرطانی‌اش ساخته شده اشاره دارد و در اصل، تجربه‌کنندگان آن را مورد ستایش قرار می‌دهد. چون آن بازی، آن‌چنان با روایت هنری عمیقش و استعاره‌های تصویری فوق‌العاده‌ای که دارد به خوبی جنگ این پسرک با سرطان را نشان داده که هرکس آن را تجربه کرده باشد، قطعا بهتر از تمام افراد دیگر، حال و اوضاع خانواده‌ی جوئل را درک می‌کند. پس طبیعی است که آن‌ها بازی‌کنندگانش را بیش از هر کسی هم‌درد خود بدانند و از تک به تک‌شان نهایت قدردانی را به ارمغان بیاورند.

Batman-V-Superman-Unused-Superman-poster

به عبارت بهتر، قصه‌سرایی هنری این خانواده از داستان تلخ زندگی فرزندشان، آن‌قدر به خوبی در آن بازی ارزشمند انجام شده که دیگر در فیلم، نیازی به استفاده از چنین استعاره‌هایی احساس نمی‌شود. پس تعجب نکنید اگر تمام اثر یا به نشان دادن بخش‌هایی از بازی آن‌ها اختصاص یافته یا فیلم‌هایی واقعی از سال‌های زندگی‌شان با جوئل در زمان‌های گوناگون را به تصویر می‌کشد. چون اگر آن بازی قرار بود این ماجرا را روایت کند، این‌جا با فیلمی طرفیم که چرایی ساخت آن اثر را نشان می‌دهد. این که چرا و چگونه یک خانواده تصمیم به جاودان ساختن یک اتفاق تلخ، در قالب یک بازی می‌گیرد و اصلا چرا آن‌ها تا به این اندازه می‌خواهند تمام اطلاعات‌شان از جوئل را حفظ کنند تا او هرگز تبدیل به تصویری مبهم در ذهن‌شان نشود. این سوالات، از آن‌جایی که حتی به عقیده‌ی پدر و مادر جوئل جواب مشخصی ندارند، نمی‌توانند در ذهن مخاطب پاسخی داشته باشند مگر آن که بیننده فقط بخشی از حقیقت اتفاق افتاده را بشنود و تماشا کند. حال این وسط نه خبری از جذاب‌سازی‌های بی‌دلیل برای افزایش مخاطبان فیلم است و نه سازنده با تکنیک‌های داستان‌گویی عمیق قصد نشان دادن این ماجرا را به شکلی بزرگ‌تر از آن‌چه که بوده است، دارد. به جای این‌ها، همه‌ی دقایق سر و شکل یافته بر اساس حقیقت‌های ثبت‌شده هستند و شاید بزرگ‌ترین حرکت فیلم‌ساز در راستای تولید فیلم، تدوین و چگونگی قرار دادن این ویدیوها در کنار یکدیگر بوده باشد. تدوینی که البته در برخی مواقع به نتایج حقیقتا خاصی دست‌یافته و مثلا با پخش یک ویدیو در بخشی به خصوص، به شکلی تصویری درونِ پرالتهاب این خانواده را به بیننده نشان داده است. تازه این را هم فراموش نکنید که در نگاه بزرگانی از تاریخ سینما چون سرگئی آیزنشتاین، تدوین و چگونگی قرار دادن سکانس‌ها در کنار یکدیگر، بزرگ‌ترین بخش فیلم‌سازی بوده است.

مثلا در یک سکانس از  فیلم، پدر جوئل خود را به مدت چند دقیقه، مدام به زیر آب برده و بالا می‌آورد و در این راه، دوربین هم به طرز جالبی وی را همراهی می‌کند. بله، بدون شک این یک ویدیو است که این شخص برای خودش و برای ثبت احساساتش در روزهایی تلخ، آن را با دوربین شخصی‌اش ضبط کرده و فیلم‌ساز دخالتی در تولید آن ندارد. اما همین سکانس، در اواسط فیلم که ماجرای بیماری جوئل واقعا به چیز خاص و مسئله‌ی پیچیده‌ای تبدیل شده و پدر او در حال تخلیه‌ی احساساتش در بازی خاصی است که بر پایه‌ی این دقایق زندگی آن‌ها شکل گرفته، به شکلی شگفت‌انگیز به کار برده می‌شود. فیلم‌ساز ابتدا زایل شدن تمام انرژی این مرد را با افتادنش روی یک مبل ساده و گریه کردن به تصویر می‌کشد و بعد عمق غرق شدن این فرد در گرداب حوادث پیرامونش را با الهام از بازی خود او و با استفاده از بخش‌های مناسبی از آن ویدیو، به تصویر می‌کشد. چیزی که می‌توانست به جای استفاده از ویدیوهای قدیمی و بهره بردن از قدرت تدوین، با یک مصاحبه‌ی شیک و مرتب به مخاطب گفته شود و قطعا، یک صدم نتیجه‌ی فعلی را هم نداشته باشد.

از طرف دیگر، فیلم در عین آن که ساخته‌ای احساسی است و در راس تمام اهدافش، برای انتقال احساس به مخاطب آفریده شده است، می‌تواند به عنوان یک پشت صحنه از مراحل تولید یک بازی ارزشمند نیز، مورد خطاب قرار بگیرد. پشت صحنه‌ای که به جای تمرکز بر بخش‌های گوناگون تولید بازی، بر نمایش علت شکل‌گیری تک‌تک سکانس‌های آن اصرار ورزیده و آن‌ها را نشان مخاطب می‌دهد. این موضوع، از دو جهت می‌تواند به نفع بیننده تمام شود. اولا، اگر کسی بازی را تجربه کرده و سپس به تماشای اثر نشسته باشد، از غرق شدن بیشتر در دنیای این افراد حس خوبی پیدا خواهد کرد و درکش نسبت به آن ساخته‌ی زیبا و علل شکل‌گیری تمام ثانیه‌هایش، بیشتر می‌شود. دوما اگر مخاطبی که هیچ آشنایی قبلی با آن بازی و داستان این افراد نداشته باشد هم در برابر فیلم قرار بگیرد، به سبب آشنا شدن با آن‌ها و شنیدن قصه‌ی حقیقی، تلخ و دردناک‌شان، هم میل به تجربه‌ی بازی پیدا می‌کند و به این وسیله وارد دنیای ارزشمند آن می‌شود و هم در هنگام مواجهه با آن بازی، با درک عمیق‌تر و نگاه فلسفه‌مندتری، از لحظاتش لذت می‌برد. نتیجه‌ی ساخت این چنینی فیلم هم چیزی نیست جز آن که انواع و اقسام افراد، می‌توانند از آن بهره‌ی خودشان را ببرند و درک‌شان نسبت به یک رخداد شجاعانه و در عین حال ترسناک را افزایش دهند. درکی که بدون شک می‌تواند در نحوه‌ی نگاهمان به دنیای پیرامونی و نعمت‌های بی‌پایان در دسترس‌مان، تاثیر جدی بگذارد.

اگر بازی پدر جوئل قرار بود این رخداد تلخ و این ماجراها را برای انسان‌های بیشتری روایت کند، این‌جا با فیلمی طرفیم که چرایی ساخت آن اثر را نشان می‌دهد

با همه‌ی این‌ها، بگذارید صادقانه بگویم که Thank You for Playing، فیلمی نیست که برای هر مخاطبی در نظر گرفته شده باشد. تلخی‌های فیلم، به مانند بازی پدر جوئل، بیش از حدی هستند که انتظار دارید و واقعا غرق شدن در چنین داستانی، قلب انسان را به درد می‌آورد. افزون بر این‌ها، از آن‌جایی که اثر هرگز حتی تظاهر به عامه‌پسند بودن نیز نکرده، اگر بیننده‌ای چیزی جز غرق شدن در اقیانوس غم یک سری انسان و شنیدن دردهایشان از آن بخواهد، بدون شک با دری بسته با نام خسته‌کننده بودن رو به رو می‌شود. البته این با توجه به هدف‌گذاری فیلم و در کل بنیان‌های شکل‌گیری‌اش نه تنها چیز بدی نیست، بلکه بیشتر حکم یک ویژگی مثبت را دارد. چون چگونه می‌توان داستانی را که روایت‌کننده‌ی یکی از ناعادلانه‌ترین رخدادهای هستی یعنی مواجهه‌ی کودکی یک ساله با سرطان است و می‌خواهد قصه‌ی مقاومت کودکانه‌ی چندساله‌ی او در برابر این اژدها را به تصویر بکشد، می‌تواند به چیزی جذاب تبدیل شود؟ داستانی که بخشی از آن درد کشیدن و در عین حال امید داشتن پدر و مادری است که تمام عناصر حاضر در دنیا را فراموش کرده‌اند و فقط زنده بودن بچه‌شان را می‌خواهند و بخشی دیگر از آن را نمایش کودک خردسالی که حتی حرف زدنش هم به سبب این بیماری لعنتی دچار مشکل شده تشکیل می‌دهد. پس نه! این‌جا خبری از قصه‌گویی‌های شاد و روشن نیست! این‌جا، راستی راستی یک کودک جانش را از دست داده است؛ هر چند که با رفتن یک نور، نور دیگری نیز به زندگی این افراد فرستاده می‌شود و در بین این تلخی‌های بی‌پایان، می‌شود روشنایی‌های زندگی اطراف را نیز، مشاهده کرد.

Thank You for Playing

البته زیبایی فیلم به آن است که نگاه زیبای خانواده‌ی جوئل به تمام این حوادث، بنیان‌های اصلی آن را تشکیل می‌دهند. فیلم، در حقیقت در رابطه با کودکی بیمار است که در تلخی بی‌پایان دنیا، جانش را از دست می‌‌دهد. در عین حال، این هرگز مانع از پرداختن آن به امید نامیرایی که برای زندگی با این خانواده مانده نمی‌شود. در نگاه آن‌ها، مرگ جوئل شاید مثل سوار شدن او بر قایقی و رفتنش از جزیره‌ی آن‌ها به سویی دیگر باشد. شاید زندگی در جزیزه، با تمام تلاش خانواده‌ی او برایش ترغیب‌کننده نبوده و تنها سوار شدن بر آن قایق، تصمیم غیرقابل تغییر وی در قبال این افراد و این جزیره بوده است. در جایی از فیلم، پدر جوئل زندگی دردناک روزهای آخرشان با جوئل را که هر روز آن با استرس مرگ او می‌گذشت به مانند قدم زدنی دائمی مابین کلیسا و بیمارستان توصیف می‌کند. این یعنی آن‌ها دائما با باور به خدا از او کمک معنوی و با باور به توانایی پزشکان از آن‌ها کمک مادی می‌خواهند و زنده ماندن جوئل، در گرو حرکت دائمی تک به تک افراد خانواده در این مسیر است. اما این وسط و در آن پایان فیلم، نکته‌ی دیگری نیز نگاهمان را به خود معطوف می‌کند. جایی که ازدواج این افراد در کلیسا و سال‌ها بعد حضورشان در یک بیمارستان، سبب تولد چهارمین فرزندشان می‌شود. جایی که همان مسیری که اندکی قبل آزارشان داد و در انتها فرزندشان را از آن‌ها گرفت، کودک دیگری را در آغوش‌شان می‌گذارد. نمی‌دانم، اما اگر عظمت سینما را به مانند برخی بزرگان در نمایش تضادها می‌بینید، این بزرگ‌ترین تضاد دیوانه‌کننده و شیرینی است که در دنیای این افراد و ما بینندگان، رخ داده است.

زومجی

  • The French Dispatch

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی سیرشا رونان، فرانسیس مک‌دو…
  • The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War در هالیوود امروز کم پیش می‌آید که فیلم بلاک‌باستری اورجینالی بدو…
  • Black Widow

    نقد فیلم Black Widow

    نقد فیلم Black Widow دنیای سینمایی مارول پس از تعطیلی اجباری یک ساله‌اش در پی شیوعِ کرونا،…
  • Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday پرنسس آنایِ (با بازی آدری هپبورن) فیلم تعطیلات رمی، پرنسسی از کشور …
  • Infinite

    نقد فیلم Infinite

    نقد فیلم Infinite آنتوان فوکوآ تهیه‌کننده کارگردان و بازیگر آمریکایی است که از سال ۱۹۹۹ در…
  • A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II بزرگ‌ترین راز دنیای یک مکان ساکت (A Quiet Place) این نیست ک…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *