خانه سینما و تلویزیون نقد و بررسی نقد فیلم بی مادر | سینمای ایران و معضل همیشگی فیلمنامه

نقد فیلم بی مادر | سینمای ایران و معضل همیشگی فیلمنامه

0

نقد فیلم بی مادر | سینمای ایران و معضل همیشگی فیلمنامه

فیلم بی مادر به کارگردانی مرتضی فاطمی از آثار حاضر در جشنواره فجر امسال است. اثری که در پس پیرنگ آشفته‌ی خود به شخصیت‌هایی فاقد شناسنامه می‌رسد و در غیرداراماتیک‌ترین شکل ممکن روایت را پیش می‌برد.

فیلم بی مادر به اولین تجربه‌ی کارگردانی مرتضی فاطمی و تهیه‌کنندگی علی اوجی دنباله‌ی آثار بی‌فیلمنامه‌ی این دوره از جشنواره‌ی فیلم فجر است. اثری که علاوه‌بر فیلمنامه‌ی ناقص خود اجرای خوبی هم ندارد و در بازیگری لنگ می‌زند. یک نمایش تکراری که رونوشتی از فیلم‌ها و سریال‌هایی است که سرکی به قشر فلک‌زده‌ی جامعه می‌زند و آن‌ها را در تقاطع با طبقه‌ی مرفه قرار می‌دهد. در بی‌مادر همه چیز روی دور تکرار است و پیرنگ در دل روایت آنقدر ضعیف جای گرفته که مخاطب خودش را در میان کشمکشی کمرنگ و غیردراماتیک، گم می‌بیند. درواقع مسائل اصلی و آن گره‌هایی که قرار بودند، شالوده‌ی اصلی فیلم را به‌وجود بیاورند و در بستر آن‌ها تماشاگر بتواند شاهد قصه‌ای جذاب و کشش‌مند باشد، بسیار سطحی و دم‌دستی مطرح می‌شوند و پایان می‌پذیرند.

مخاطب هنگام تماشای اثر باید از میان بسیاری گفته‌های خام و ناپخته به‌دنبال اصل مطلب بی‌مادر بگردد و از بازی‌های ضعیف و غیرقابل‌باور بازیگران که نشات گرفته از فیلمنامه‌ی پرداخت نشده‌ی آن است به‌نحوی چشم‌پوشی کند تا بتواند تا پایان اثر در سینما بماند.

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم بی مادر مشخص می‌شود

میترا حجار عصبانی در فیلم بی مادر

دو پزشکی (مرجان و امیرعلی) که بچه‌دار نمی‌شوند، برای اجاره‌ی رحم به‌سراغ زنی (مهروز) می‌روند که پسرش در نوبت پیوند کلیه قرار دارد. مرجان که متخصص زنان یک بیمارستان است، قبول می‌کند هزینه‌های عمل فرزند مهروز را بپردازد تا او از نظر روانی برای بارداری آمادگی لازم را داشته باشد. فیلم داستان زندگی این ۳ نفر را درکنار هم قرار می‌دهد و با اتفاقاتی نه‌چندان پررنگ در میان آن‌ها روایت خود را پیش می‌گیرد. مشکل اصلی این اثر، فیلمنامه‌ی آن است. قصه‌ای که گره‌افکنی می‌کند، بحران می‌سازد اما هنگام بسط و گسترش‌شان درجا می‌زند و به ساده‌ترین شکل ممکن از آن‌ها رد می‌شود. در این وضعیت مخاطب در میان داستانی بدون افت‌و‌خیزهای دراماتیکی گیر می‌کند و شاهد اثری خواهد بود که شخصیت‌ها و آدم‌هایش در سطحی‌ترین وضعیت پرداختی، پیرنگی تهی را به‌جلو می‌برند.

فیلم دارای سه پتانسیل اساسی و خوب برای به‌حداکثر رساندن وضعیت دراماتیکی فیلم است. عطف‌ها، گره‌ها و بکگراندهای کارکتری که می‌توانستند، اثر را نجات داده و عمقی قصه‌پردازانه برای ارائه داشته باشند

فیلم دارای سه پتانسیل اساسی و خوب برای به‌حداکثر رساندن وضعیت دراماتیکی فیلم است. عطف‌ها، گره‌ها و بکگراندهای کارکتری که می‌توانستند، اثر را نجات داده و عمقی قصه‌پردازانه برای ارائه داشته باشند. مهروز و از دست دادن فرزندش، امیرعلی، اتفاقات و روابط بین‌شان، کلیدهای ساختاری و روایی بی‌مادر بودند که طبق فیلمنامه، گره‌ها و بحران‌ها را هدایت می‌کردند اما این گزینه‌ها به‌دلیل کمرنگ پیش‌‌رفتن و پرداخت شلخته‌وار هنگام بسط، به کمترین میزان تاثیرگذاری خود رسیدند و کل قصه با اصطکاکی زیاد با تماشاگر به پایان خودش رسید.

اثر به‌دنبال مادرانگی است اما در کمرنگ‌ترین قسمت داستان و زیر سایه‌ی شلوغی فیلمنامه، خودش را نشان می‌دهد. در نقطه عطفی که عرفان زیر عمل پیوند کلیه می‌میرد، فیلم با سطحی کردن این اتفاق شانس بزرگ خود را برای نمایان کردن محتوا از بین می‌برد. در این سکانس مهروز فرزندش را از دست داده و حالا بچه‌ی دو نفر دیگر را در شکم دارد، این اتفاق می‌توانست بسیار دراماتیک‌تر و کنش‌گرانه‌تر برای مخاطب جا بیفتد، چراکه یکی از پتانسیل‌دارترین اتفاقات قصه است. فیلمی که می‌خواهد به حس مادرانگی برسد، شخصیت مادر داستان‌اش را یکبار بر مزار فرزندش می‌برد و بار دیگر حس بارداری را به او می‌چشاند.

آناهیتا درگاهی بازیگر فیلم بی مادر

اما چقدر مهروز در میان این کشمکش قرار می‌گیرد؟ آیا او آنگونه که فیلمنامه می‌خواهد فرزند مرجان را جایگزین عرفان می‌بیند؟ آیا مهروز باتوجه‌به حالت روحی‌اش بر سر تصاحب این جنین میجنگد؟ متاسفانه این کشمکش‌ها در فیلم زیاد دوام نمی‌آورند و خیلی کمرنگ خود را نشان می‌دهند تا جائیکه بیننده کش‌وقوس‌های پراستخوان‌دارترین هدف اثر را از دست می‌دهد. به بیان دیگر عرفان باید بمیرد تا مادرانگی بی‌مادر زنده شود و مهروز در کش‌وتاب این حس قصه را جلو ببرد، البته همه‌ی این‌ها در حد ایده باقی می‌مانند و تنها واکنش‌های او به پاره کردن برگه‌ی سونوگرافی و گوش دادن به ضربان قلب جنین خلاصه می‌شود.

 

روابط بین مهروز و امیرعلی دیگر کشمکش فیلم است که پتانسیل‌اش برای جذاب کردن اثر بی‌نتیجه می‌ماند

روابط بین مهروز و امیرعلی دیگر کشمکش فیلم است که پتانسیل‌اش برای جذاب کردن اثر بی‌نتیجه می‌ماند. روابطی که حسادت مرجان را برانگیخته اما در چند سکانس نه‌چندان قدرتمند خلاصه می‌شود و رنگ می‌بازد. ارتباط این دو نفر با یکدیگر رابطه‌ای بی‌سر‌و‌ته است و در میانه و کشاکش دوست داشتن و احترام لنگ می‌زند، نه آنقدر این دو به یکدیگر نزدیک می‌شوند که به آن‌ها برچسب عشق را بزنیم و نه آنقدر نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت هستند که بتوان گفت، امیرعلی صرفا نگران وضعیت مهروز است. مخاطب نمی‌تواند پی به هدف اشارات بین این دو نفر ببرد و کم‌کم متوجه خواهد شد که هرچه بین این دو بوده در راستای گسترش پیرنگ عمل نکرده است. کارگردان گویا نمی‌دانسته که چگونه تکلیف بین این دو نفر را مشخص کند و جهتی متناسب باتوجه‌به هدف فیلمنامه به وضعیت آن‌ها بدهد.

مسئله‌ی دیگر، پرداخت شخصیتی امیرعلی است. او روانکاوی حرفه‌ایست که به‌خاطر اجاره‌ی رحم مهروز زندگی‌اش دچار افت‌‌وخیزهایی می‌شود. روانکاو بودن این کارکتر در حیطه‌ی ایده‌ی اثر همچون بمبی بحران‌ساز و دراماتیک است که می‌توانست امیرعلی را در کشاکشی عمیق در دل روایت قرار دهد که متاسفانه تنها در حد فکر اولیه‌ای باقی ماند و نتوانست به پرداختی منسجم و قابل اتکا برسد. اینقدر حرفه‌ی او در دل پیرنگ کمرنگ حرکت می‌کند که تماشاگر با خودش می‌پرسد، اصلا علت روانکاو بودن امیرعلی در بی‌مادر چیست؟ چرا فیلم به این بُعد از کارکتر و تقاطع‌اش با بحران پیش روی زندگی‌اش نمی‌پردازد و به عمق این کشمکش‌ها نمی‌رود؟ وقتیکه درام شخصیتی با حرفه‌ای خاص را در دل خود قرار می‌دهد، پیرنگ و قصه می‌طلبد که گره‌های افتاده شده در فیلم با این شخص مرتبط شده و انفجاری دراماتیک‌وار را رقم بزند، تمهیدی که در نمایش بی‌مادر اصلا به چشم نمی‌خورد، تا جائیکه امیرعلی می‌توانست هر شغل دیگری را داشته باشد و هر جهان‌بینی خاصی را دنبال کند.

بازیگران جشنواره فجر در فیلم بی مادر

پژمان جمشیدی دایی دیگری در جشنواره‌ی فجر امسال است. او در نقشی بسیار جدی، هم، وزن اضافه کرده و هم اینکه شکم‌بند پروتزی‌اش گاه‌به‌گاه مشخص می‌شود. جمشیدی نهایت تلاش خود را برای به ثمر نشاندن این نقش انجام می‌دهد و لایه‌های دیگری از توانمندی خود را که تاکنون رو نکرده بود برای بی‌مادر به‌تصویر می‌کشد. کارکتر جمشیدی از نوع تیپ‌های سردرگمی است که کارگردان نمی‌داند چگونه این نقش ساخته شده را در بستر درام به حرکت بیندازد. نقش او کمکی به پیشبرد قصه نمی‌کند و ما تنها شاهد شخصیتی غیرتی و عصبانی هستیم که یکبار پول می‌گیرد و بار دیگر با داد و هوارهایش بیمارستان را روی سرش می‌گذارد.

هدف از خلق کارکتر دایی معلوم نیست؛ تا جائیکه او برای تماشاگر شبیه یک چاشنی و زنگ تفریحی برای خنده‌ی بی‌مورد‌اش است. این شخصیت همانند رابطه‌ی مهروز و امیرعلی، بلاتکلیف در میان فیلم گم شده است و حتی نمی‌توان از آن به‌عنوان یک ایده‌ی کارکتری نام برد. او حتی نه بکگراند مناسبی دارد و نه زندگی‌نامه‌ای معلوم و منسجم که بتوان از او انتظاراتی متناسب با هدف درام داشت. فیلم بی‌مادر تنها ایده‌ایست که درجا زده و ساختاری درهم را ارائه می‌کند، اثری که نه تکلیفش با شخصیت‌ها و آدم‌هایش مشخص است و نه قصه‌ای که بتواند مخاطب را به‌دنبال جذابیت‌هایش بکشاند.
تانی کال

زومجی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *