این سریال که اقتباسی از رمان فیلیپا گرگوری می باشد، داستان زن محور و احساسی ازدواج الیزابت از یورک و هنری هفتم را بازگو می کند. با نقد و بررسی فصل اول سریال The White Princesss (شاهزاده سفید) همراه با ما باشید.

اگر شما از آن دسته از افراد هستید که دوست دارید شجره یک خاندان را با دقت ببیند، پس سریال شاهزاده سفید منحصرا برای شما ساخته شده است؛ سریالی درام از شبکه استارز بر اساس کتابی نوشته فیلیپا گرگوری که یک نسخه داستانی از بخشی کوچک از یکی از پیچیده ترین دوران سلطنت انگستان را بازگو می کند. اگر شما خانواده های سلظنتی لَنکستِر از یورک، خاندان پلانتاژنت و تودور را نمی شناسید، این یک یادگیری فوق العاده برای شما خواهد بود.

اگر شما این ها را می دانید یا مایل هستید که یاد بگیرید، سریال شاهزاده ی سفید یک درام لذت بخش و نمایشی پر انرژی و پر سر و صدا است که به اولین روزهای اولین شاه تودور یعنی هنری هفتم و ازدواجش با الیزابت از یورک (جودی کامر) ملقب به شاهزاده سفید می پردازد. (در این مورد، سفید به دلیل این می باشد که نشان یورک، رز سفید می باشد، در حالی که نشان خاندان لنکستر، رز قرمز می باشد و این سریال را می توان در ادامه ی سریال کنسل شده ی The White Queen (ملکه سفید) دانست.)

نکته ی اصلی ای که باید در همین ابتدای راه بدانید، این است که ریچارد سوم که در تصورات شکسپیر به سگ خونین ملقب شده است، در حقیقت معشوقه ی الیزابت از یورک می باشد. در اولین قسمت، ما شاهد فلش بکی به رابطه این دو عاشق بودیم که با صحنه ی مرگ ریچارد سوم در جنگ میکس شده بود، مرگی که کم و بیش نشان از پایان یافتن جنگ داشت. اینکه ریچارد سوم، عموی الیزابت از یورک بوده و به کشتن یکی از برادران خود نیز متهم بوده و همچنین اینکه الیزابت از یورک بدون اینکه با ریچارد سوم ازدواج کند، با او همبستر شده است، موضوعاتی کاملا عجیب و شگفت آور است. در این مورد، این عشق و عاشقی برای الیزابت تنها به عنوان یک دلیل برای متنفر بودن از نامزدش یعنی هنری (جیکوب کالیز-لوی) می باشد و در سمت دیگر نیز، هنری از ازدواج با زنی که از او نفرت داشته باشد، اظهار انزجار می کند. اما انگلستان وحدت بین دو خانواده ی لنکستر و یورک را مطالبه می کند و این ازدواج نیز بهترین راه برای به ثمر نشاندن این وحدت به نظر می رسد ولی این به معنی آن نیست که طرفین ازدواج از این موضوع بسیار خرسند هستند.

سریال The White Princess (شاهزاده سفید)

وقتی که صجبت از خلق تصویری از سلطنت به میان می آید، سریال شاهزاده سفید به اندازه ی سریال The Crown (تاج) براق و شفاف نیست. اما زمانی که سریال، مذاکره پیچیده و تنگاتنگ بین هنری و لیزی (یا همان الیزابت) را به تصویر می کشد، سریال در بهترین حالت خود قرار دارد. این یک داستان عاشقانه می باشد ولی ممکن است که برای برخی از فرهنگ ها موضوعی نا آشنا باشد. موضوعی که در آن، یک زوج به ندرت یکدیگر را می شناسند و باید تلاش کنند که فرزند داشته باشند و با ازدواج سبب آشتی شوند بدون اینکه حتی از بودن با هم خوشحال باشند.

مسلما ممکن است همه ازدواج های ترتیب داده شده سرانجام خوبی نداشته باشند. اما بنا بر آنچه که تاریخ بیان می کند، هنری و ملکه اش به سمت عشق ورزیدن به یکدیگر گرایش پیدا کردند و این موضوع حتی در ستیزه جویانه ترین ملاقات های آن ها نیز واضح و آشکار بود. در هر صورت، هر دوی آنها از این موضوع کاملا آگاه هستند که ازدواج شان قرار است که زمینه را برای یک دوره ی صلح مورد انتظار و مطلوب در انگلستان فراهم کند و با وجود دو خانواده ی کاملا متضاد، آنها ذره ای با یکدیگر اشتراک پیدا می کنند. به هر حال، نوعی تازه از صداقت در نفرت بین آنها وجود دارد.

سریال The White Princess (شاهزاده سفید)

این به آن معنا است که در سریال شاهزاده ی سفید، برای مخاطبان مدرن و رمانتیک تر همه چیز وارونه می باشد. از آنجا که خاندان تودور می خواهد مطمئن شود که الیزابت می تواند باردار شود، هنری تا قبل از ثابت شدن این موضوع با او ازدواج نمی کند. از این رو، آن دو چندین ماه قبل از ازدواج و سال ها قبل از اینکه عاشق یکدیگر شوند، یک مقاربت تلخ و کوتاه داشته اند. با وجود وفاداری هر کدام شان، آنها ترقی می یابند تا به یکدیگر احترام بگذارند؛ هنری روحیه و وفاداری همسرش را تحسین می کند و لیزی نیز به نیات خوب همسرش برای تاج و تخت معتقد می شود. زمانی که اولین فرزندشان به نام آرتور به دنیا می آید، هنری، نشانی مرکب از نشان رزهای خانواده های لنکستر و یورک رسم می کند. این به نحوی، یک پیشکش صلح می باشد ولی مدتی طول می کشد تا لیزی بتواند آنچه که هست را بپذیرد.

گذشته از پویایی بازیگرانی همچون کامر و کالیز-لوی، سریال شاهزاده سفید در جزییات تاریخیِ بیهوده و همچنین تفسیر مجدد ملودرام گم شده است. و زمانی که موضوع به شجرنامه می رسد، کاراکترهای بسیار زیادی نمایان می شود. به دلیل هیاهو و غوغای جنگ ها، افراد مختلفی به مدتی کوتاه شاه، ملکه یا واری سلطنت بوده اند و هر کسی به طرز مبهم و نامفهومی به دیگری ربط پیدا می کند و بر سر اصل و نسب به ستیز می پردازند.

البته جالب ترین ها در این میان، دو ملکه ی مادر متخاصم می باشند. میشل فرلی (بیشتر برای نقش کاترین استارک در سریال بازی تاج و تخت شناخته می شود) نقش مادر هنری به نام مارگارت بوفرت را بازی می کند که کاراکتری بسیار سرد، خدا ترس و ملکه مانند می باشد. او با آن مدل موی چرخشی سیاهش ممکن است که شیطانی به نظر برسد. اسی دیویس نقش مادر لیزی به نام الیزابت وودویل را بازی می کند که همانند دخترش دارای گیسوان نسبتا بلند و زیبایی معصومانه می باشد (سریال ملکه ی سفید در مورد او بوده است و با وجود اینکه دو سریال دارای کاراکترهای مشابه زیادی هستند ولی بازیگران مشابهی ندارند). دو مادر که با یکدیگر پیمان بسته اند که فرزندانشان با یکدیگر ازدواج کنند، کاملا از یکدیگر متنفر هستند؛ هنگامی که مارگارت در پاکدامنی زیاده روی می کند، به دعا می پردازد تا خشمش را تسکین دهد، در حالی که الیزابت وودویل مستقیم به سراغ جادو و طلسم می رود، جادویی که به طرز عجیبی به عنوان یک قدرت کامل و قابل اعتماد برای او به تصویر کشیده شده است. به عنوان پیکربندی هایی در درام، در ابتدا این قدرت ها جذاب و جالب به نظر می رسد ولی در طول زمان، چندان قابل قبول نیستند. لیزی و هنری در حال تلاش برای خلق چیزی برای آینده می باشند، ولی مادرانشان، هر دو در کشمکش قدرت نسل قدیمی گیر کرده اند، و گاهی اوقات از سریال شاهزاده ی سفید این برداشت می شود که در روایت کردن داستانی گیر کرده است که تنها در طول سالیان رشد و نمو پیدا می کند.

سریال The White Princess (شاهزاده سفید)

با این حال، به عنوان یک درام زن محور تاریخی از این دوره، سریال شاهزاده ی سفید جذاب و فریبنده می باشد. در سیستم پدر شاهی یا پدر سالاری، هر زنی با مردی ازدواج می کرد که بتواند به عنوان یک شاهزاده، یک شاه بی رحم را در کنترل داشته باشد؛ حتی می توان کشمکش لیزی با مادر شوهرش بر سر قدرت را از جنس درام های روزمره ای دنیای امروزی دانست.

رمان نویس گرگوری داستان های زیادی در مورد این دوره از سلطنت نوشته است که مشهورترین آنها، کتاب “دیگر دختر بولین” می باشد که در سال ۲۰۰۸ نیز به فیلم تبدیل شد و همه ی آنها بر درام زنانه و سیاست های جنسی از کار افتاده ی پشت تاج و تخت تاکید دارند. در سراسر دوران تودور ها که پس از جنگ ها بود، تقریبا زنان فوق العاده ی بیشتری نسبت به مردان وجود داشتند. در این مورد، سریال شاهزاده ی سفید، به طرزی عاقلانه ای  این موضوع که چرا این وضعیت ممکن است را بیان می کند؛ سریال بیان می کند: “پس از صد سال جنگ و نزاع بین خانواده های اشرافی، تقریبا زنان تنها کسانی بودند که باقی ماندند.” در واقع جنگ های رزها یک الهام عالی برای جرج آر.آر مارتین برای نوشتن کتاب های بازی تاج و تخت بوده است؛ این حقیقت با انتخاب میشل فرلی برای بازیگری، توسط سریال به خوبی اشاره شده است (با نگاهی لطیف تر می توان گفت که هنری هفتم و الیزابت از یورک یک نسخه ی واقعی از رابرت براتیون و سرسی لنیستر هستند. خوشبختانه، الیزابت از یورک دارای برادر دوقلو نمی باشد!!!)

در پایانِ قسمت چهارم، سریال شاهزاده ی سفید با تجهیزات و امکاناتی شگفت انگیز بین یک عروسی و یک نبرد جا به جا می شود. تاکید بر محیط خانوادگی به نحوی افزایش می یابد تا این محیط را به همان اندازه ی میدان جنگ، خطرناک، سیاسی و خونین جلوه دهد. این موضوع در جایی که جنگ تنها در مرگ، ازدواج، امید و تولید نسل پایان می یابد، استثنا است. در یک کلام، تمام کشمکش های سریال شاهزاده ی سفید از جنگ به سوی صلح حرکت می کند و این موضوع نیازمند پشت سرگذاشتن یک مدل از رقابت می باشد. البته این کار به زنان سپرده می شود، زنانی که مایل هستند که بتوانند به افتخار رسیدن خانواده را به تاخیر بیاندازند. این دیگر به بیننده ها بستگی دارد که تفسیر کنند که در کجا وفاداری، وظایف و عشق الیزابت باید بر عکس عمل کند؛ با مادر و میراث خانوادگی اش باشد یا همراه با شوهر، فرزند و آینده ای تحت حکومت خاندانی دیگر زندگی کند.

bia2mag

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *