“If We Don’t End War, War Will End Us”

– H. G. Wells

در سال 1898، انتشارات ویلیام هاینمن[1] کتابی با نام «War of the Worlds» اثر اچ. جی. ولز[2] را چاپ می‌کند. ولز، که از او بعنوان یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان علمی تخیلی یاد می‌شود، در این کتاب موضوع حمله مریخی‌ها به زمین و نابودی آن‌ها توسط باکتری‌هایی که بدنشان در مقابلش دفاعی نداشت را روایت می‌کند. ولز در War of the Worlds از مریخی‌ها اطلاعات زیادی در اختیار مخاطب قرار نمی‌دهد، فقط اینکه آن‌ها تنها به دنبال اسارت و نابودی زمین هستند و هیچ علاقه‌ای برای سازش ندارند، و این احتمال وجود دارد که از نظر فرهنگی و هوشی از انسان‌ها پایین‌تر باشند، ولی با این وجود موجوداتی هستند که باید از آن‌ها ترسید.

حدود سی سال بعد از انتشار War of the Worlds؛ نویسنده و شاعر آمریکایی، اچ. پی. لاوکرفت[3] با انتشار مجموعه داستان‌هایی درباره موجودی فراتر از انسان به نام «Cthulhu» دنیای بالای زمین را جور دیگری تصور کرد. داستان‌های لاوکرفت، معمولاً اینگونه شروع می‌شد که انسان بصورت کاملاً اتفاقی موجودی فرازمینی و بسیار باستانی و قدرتمند را آزاد می‌کرد، این موجود که مانند خدایی قدرتمند ظاهر می‌شود، همان Cthulhu است که با صورتی هشت‌پا مانند و قدرت‌های ماوراءالطبیعه بر زمین و انسان‌ها حکمرانی می‌کند. Cthulhu مانند مریخی‌های War of the Worlds احمق یا جنگ‌طلب نبود، او قدرتی فراتر از انسان بود. هم از نظر فرهنگی و هم از نظر عقلی، ولی با این وجود باز هم به دنبال نابودی انسان‌ها بود، زیرا برای او انسان‌ها موجوداتی بی ارزش بودند (معادل حیوانات). شاید بزرگ‌ترین تاثیری که Cthulhu و War of the Worlds روی ادبیات علمی تخیلی گذاشت این بود که آن­چه بیرون از زمین است، چه پیشرفته‌تر از انسان و چه بدوی‌تر از انسان، همیشه به دنبال نابودی اوست. این فضای بی اعتمادی که بیشتر بخاطر ترس از ناشناخته‌ها بود، با ورود سینما پررنگ‌تر شد.

ولی از چه زمانی ترس جای این بی‌اعتمادی را گرفت؟

شاید یکی از مهم‌ترین نقاط تاریخی زمانی باشد که اورسون ولز[4] در سال 1938، War of the Worlds را بعنوان یک برنامه رادیویی عرضه کرد. در این برنامه رادیویی، اورسون ولز داستان را بصورت یک خبر رادیویی پخش کرد و اتفاقات داستان را مانند بخش‌های خبری گوناگون به مخاطب رساند. با این کار اورسون ولز، مخاطبی که بدون دانش قبلی با این خبرها مواجه می‌شد، بیش از هر چیز دیگری ترس را تجربه می‌کرد. ترس از اینکه آن‌چه ولز و لاوکرفت بعنوان یک اتفاق برخواسته از تخیلات و بعنوان تمثیلی برای نشان دادن مفاهیمی مانند «ناشناخته‌های فراتر از انسان» و «نظریه Natural Selection» استفاده می‌کردند، تبدیل به یک واقعیت شده است که هر لحظه امکان دارد اتفاق بیافتد.

این ترس خیلی زود با فیلم‌های مختلفی مانند «Invasion of the Body Snatchers» که بیشتر بر روی ایده موجوداتی به دنبال ظاهر انسان تمرکز داشت و در سال‌های جلوتر «Alien» که ایده Cthulhu را تبدیل به یک بلاک‌باستر سینمایی کرد، گسترش پیدا کرد و مخاطب عادی سینما و ژانر علمی تخیلی به یک نتیجه رسید: موجودات فضایی برای زمین تنها مشکل‌ساز هستند. در اینجا، فیلمی مانند Arrival اهمیت خود را نشان می‌دهد.

فضائی‌های صلح‌جو قبل از Arrival نیز در سینما و تلویزیون وجود داشته‌اند. مانند فرمانده اسپاک[5] در سری «Star Trek»، ولی نکته‌ای که سازندگان Star Trek به راحتی از آن گذشتند، نکته «اولین دیدار» است. در تمامی فیلم‌های علمی تخیلی که ما با موجودات فرازمینی صلح‌جو روبه‌رو هستیم مانند «E.T» یا «Return from Witch Mountain» ما غالباً اولین دیدار این موجودات با سران زمین را نمی‌بینیم. حتی زمانی که فیلمی مانند «The Day the Earth Stood Still» قصد دارد اولین دیدار را در مقیاسی بسیار بزرگ و جهانی نشان بدهد، اولین نکته‌ای که به آن اشاره می‌کند، این است که اولین قصد هر موجود فرازمینی برای آمدن به زمین، حمله و نابودی آن است. حتی زمانی که فضائی‌ها تنها برای رساندن یک پیغام آمده باشند، در انتها تصمیم نهایی آن‌ها حمله است.

بنابراین در اکثر فیلم‌های علمی تخیلی، یا مانند E.T. مقیاس به قدری کوچک است که دیدار صلح‌دوستانه یک فضائی و یک انسان هیچ تاثیری روی اطراف خود ندارد، یا مانند Return from Witch Mountain هیچ خبری از اولین دیدار بصورت رسمی نیست و یا مانند The Day the Earth Stood Still و War of the World اولین دیدار هم رسمی و هم در مقیاسی قابل ملاحظه است، ولی نتیجه‌ی آن به هیچ وجه صلح‌آمیز نیست، بنابراین اولین دیدار معمولاً در فیلم‌ها موضوع ثانویه است و جای خود را به تلاش برای زنده ماندن و یا تلاش برای استفاده از قدرت چند فضائی کوچک می‌دهد.

ولی در Arrival مهم‌ترین نکته، اولین دیدار است. انسان با موجودی فراتر از خودش و بسیار پیشرفته‌تر از خودش روبه‌رو شده است (نکته جالب توجه در این است که فضائی‌هایی که در فیلم Arrival وجود دارند، از نظر ظاهری بسیار شبیه به صورت Cthulhu طراحی شده‌اند)، و در این‌جا Arrival دو دیدگاه را روبه‌روی یکدیگر می‌گذارد. دیدگاهی که War of the Worlds با خودش آورده و دیدگاهی که Arrival قصد دارد به آن برسد. سران کشورها و مامور ویژه دیوید هالپرن[6] نمایانگر دید ولز و لاوکرفت هستند. آن‌ها به این نژاد جدید بی‌اعتماد هستند و حتی تا قدری از آن وحشت دارند؛ تا جایی که منتظر هر نتیجه‌ای برای حمله به آن‌ها هستند. از طرف دیگر، لوئیز بنکس[7] به آن‌ها بعنوان یک نژاد جدید که می‌تواند به انسان‌ها بیش از هر چیز دیگری دانش بیاموزد نگاه می‌کند. در این‌جا (مانند کاری که فیلم «My Name is Nobody» برای سینمای وسترن اسپاگتی کرد) Arrival دیدگاه ولز و لاوکرفت و دنیای علمی تخیلی برای ترسیدن از موجوداتی که به زمین می‌آیند را مرده اعلام می‌کند و پیشرفت زمین را در تعامل با این موجودات می‌بیند.

ولی، با وجود اینکه این فیلم دیدگاه ولز را باطل اعلام می‌کند و حتی تا جایی پیش می‌رود که ادعا می‌کند دیدگاهی که War of the Worlds در مقابله با مریخی‌ها داشته غلط بوده، باز هم می‌شود دید که Arrival روی شانه‌های ژانر علمی تخیلی ایستاده است. از طراحی صحنه که بیش از هر چیزی شبیه به طراحی فیلم‌های دیوید کروننبرگ[8] است تا روایت داستان که می‌توان آن را وام‌دار یکی دیگر از داستان‌های اچ. جی. ولز یعنی «The Time Machine» دانست.

ولز در کتاب The Time Machine یک تئوری را مطرح می‌کند که اگر آینده حاصل اتفاقات گذشته باشد، بنابراین گذشته را نمی‌توان تغییر داد، حتی اگر جلوی اتفاقی در گذشته گرفته شود، زمان می‌تواند خودش را ترمیم بکند و اتفاق دیگری با همان نتیجه حاصل می‌شود. این تئوری، یکی از پایه‌ای‌ترین اصولی است که در ژانرهای سفر به زمان از آن استفاده می‌شود و نقض آن، یک پارادوکس را به وجود می‌آورد. برای همین این کلیشه در آثار علمی تخیلی که با سفر در زمان روبه‌رو هستند به وجود می‌آید که هر اتفاقی در گذشته افتاده، نباید مخشوش شود؛ زیرا نتیجه‌اش تغییر حال و آینده است. در این کتاب، شخصیت اصلی با مرگ ناگهانی و غیرمنتظره نامزد خود روبه‌رو می‌شود، و به این نتیجه می‌رسد که باید برای نجات دادن نامزدش، ماشین زمانی طراحی کند و به گذشته برود.

او موفق می‌شود، به گذشته می‌رود و نامزدش را در شب مرگش نجات می‌دهد، ولی اتفاق دیگری باعث مرگ نامزد او در همان شب می‌شود و این چرخه چندین بار تکرار می‌شود، تا جایی که شخصیت اصلی به این نتیجه می‌رسد که هرگز نمی‌تواند نامزدش را نجات بدهد. به این دلیل، شخصیت به آینده سفر می‌کند تا ببیند چرا نمی‌شود گذشته را تغییر داد ولی در آینده می‌بیند که انسان‌ها به دو دسته زیرزمین و روی زمین تقسیم شده‌اند و آن‌هایی که زیر زمین زندگی می‌کنند، با گذر زمان پوست سفیدتری پیدا کرده و از انسان‌های روی زمین بعنوان منبع غذایی استفاده می‌کنند. شخصیت اصلی همراه با انسان‌های روی زمین مبارزه می‌کند و سپس به گذشته برمی‌گردد و یافته‌هایش را با همکارانش در میان می‌گذارد. در انتهای کتاب، شخصیت اصلی دوباره به آینده می‌رود و دیگر بازنمی‌گردد.

این نکته در روایت Arrival پیش‌تر می‌رود، با این تفاوت که دیگر ما به دنبال تغییر گذشته نیستیم، بلکه ما با دانستن آینده باید انتخاب کنیم که آیا حاضریم آینده را قبول کنیم یا نه. تا حدی این نکته روایی Arrival مانند فیلم «Twelve Monkeys» اثر تری گیلیام[9] است. در این فیلم نکته این است که اگر شخصی مرگ خودش را به چشم ببیند، آیا باز هم به آن سمتی می‌رود که مرگش را به ارمغان داشته باشد؟ در Twelve Monkeys، این نکته جای خود را به هزاران نکته دیگر می‌دهد (مانند اکثر فیلم‌های گیلیام) و کنار می‌رود، ولی این فیلم ادعا می‌کند که اگر کسی بداند مرگش در چه لحظه‌ای و به چه صورت است، ولی لحظه‌های خوب و شیرین تا لحظه مرگش را نیز بداند، مرگش را با آغوش باز می‌پذیرد.

در اینجا مشکلی که پیش می‌آید این است که گیلیام شخصی کاملاً منحصربفرد را ساخته است که به هیچ وجه مانند یک انسان عادی رفتار نمی‌کند. گیلیام باور دارد که انسان حتی با دانستن آینده می‌تواند از لحظه‌های کنونی‌اش لذت ببرد. در این‌جا تفاوت اصلی میان Twelve Monkeys و کتاب ولز مشخص می‌شود.

 

شخصیت اصلی کتاب The Time Machine ولز، نماینده‌ای برای انسان عادی و رفتارهای اوست. او از این رنج می‌برد که آینده را می‌داند و هربار که به گذشته می‌رود تا لحظه‌ای را تجربه کند، نمی‌تواند از لحظه لذت ببرد زیرا می‌داند که در آینده یک لحظه غمگین بزرگ در انتظارش است. او به قدری به این نکته وابسته می‌شود که در کتاب به آینده سفر می‌کند، به جایی می‌رود که هیچ چیزی درباره آن نمی‌داند و لحظه‌ی اساسی در کتاب زمانی است که او تصمیم می‌گیرد به جایی برود که از آن پیش‌تر نرفته زیرا دیگر نمی‌داند در آینده چه اتفاقی می‌افتد. مانند شخصیت ایان دانلی[10] در Arrival و شخصیت‌های موجود در کتاب The Time Machine، انسان نیازمند نادانی از آینده است، تا بتواند برای تصمیماتش ارزش قائل شود و بتواند از لحظه‌ها به تنهایی لذت ببرد (بدون آن‌که به نتیجه‌ی آن‌ها فکر کند).

بنابراین، Arrival نیازمند نشان دادن ترس انسان عادی است، و در این‌جا می‌توان اشارات فیلم به یکی از بزرگ‌ترین کارگردان‌های ترس، یعنی دیوید کروننبرگ را دید. کروننبرگ که در کارهایی مانند «eXistenZ»، «The Fly» و بیش از همه در «Dead Ringers» ترس از ناشناخته و آن‌چه احتمال دارد در آینده برای ما پیش بیاید را بررسی کرده، از یک نکته بسیار مهم در طراحی صحنه‌اش استفاده کرده است که باعث شده فضای فیلم‌هایش بیش از هر چیز دیگری در ذهن بماند. کروننبرگ در ابتدا دیوارهای لوکیشن‌هایش را خالی کرد، زیرا زمانی که بیننده به این نتیجه رسید که آن‌چه در مقابلش می‌بیند بیش از اندازه او را اذیت می‌کند، چیزی در اطراف شخصیت نتواند توجهش را جلب کند و بیننده مجبور بشود یا شخصیت را ببیند، یا در کل فیلم را نبیند.

شاید در Arrival به اندازه کارهای کروننبرگ قصد فیلم بر منقلب کردن حال مخاطب نباشد، ولی بدون شک می‌توان دید که مانند دیوید کروننبرگ، Arrival به مخاطب اجازه نمی‌دهد که چشمانش را از آن‌چه که در حال جریان است جدا کند. در صحنه‌هایی که برای فیلم دارای اهمیت است، دیوارها خالی هستند و اطراف شخصیت‌ها خالی است. یکی از دلایلی که شاید فضای فیلم Arrival برعکس دیگر فیلم‌های کارگردان یعنی «Sicario» و «Enemy» خالی‌تر ولی با این وجود با دلهره بیش‌تری بنظر برسد، همین کار کوچک باشد (با توجه به این‌که فیلم Enemy نیز اشارات کوچک متعددی به فیلم Spider اثر دیوید کروننبرگ دارد، پس بنابراین می‌توان کارگردان را یکی از تاثیرگرفتگان یا حداقل دوستداران کروننبرگ خواند).

 

فیلم Arrival بیش از هرچیزی، درباره تکامل و تقابل است. این فیلم با تمام کلیشه‌های ژانر علمی تخیلی بازی می‌کند، از ترس اولیه آثار ولز و لاوکرفت شروع می‌کند و تا بازی‌های زمانی نیز پیش می‌رود. Arrival ادعا دارد که بسیاری از تئوری‌ها، باورها و تاثیراتی که ادبیات گذشته روی دیدگاه ما نسبت به فضائی‌ها گذاشته نیازمند پیشرفت و بازسازی دوباره هستند. برخلاف باور اچ. پی. لاوکرفت و خلق Cthulhu، برخلاف دیدگاه تاریک اچ. جی. ولز نسبت به آینده، برخلاف شوخی ترسناک اورسون ولز؛ Arrival باور دارد که می‌توان به ناشناخته‌ها با دید مثبتی هم نگاه کرد.

نویسنده: علی خمسه

پردیس گیم

برچسب‌ها
insta-tanikal
  • The French Dispatch

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی سیرشا رونان، فرانسیس مک‌دو…
  • The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War در هالیوود امروز کم پیش می‌آید که فیلم بلاک‌باستری اورجینالی بدو…
  • Black Widow

    نقد فیلم Black Widow

    نقد فیلم Black Widow دنیای سینمایی مارول پس از تعطیلی اجباری یک ساله‌اش در پی شیوعِ کرونا،…
  • Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday پرنسس آنایِ (با بازی آدری هپبورن) فیلم تعطیلات رمی، پرنسسی از کشور …
  • Infinite

    نقد فیلم Infinite

    نقد فیلم Infinite آنتوان فوکوآ تهیه‌کننده کارگردان و بازیگر آمریکایی است که از سال ۱۹۹۹ در…
  • A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II بزرگ‌ترین راز دنیای یک مکان ساکت (A Quiet Place) این نیست ک…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *