در نقد فیلم شلیک آزاد (Free Fire)، اثر جدید «بن ویتلی» (Ben Wheatley) ما را همراهی کنید.

ساخت فیلم در فضای بسته و لوکیشن محدود معمولا چالش برانگیزتر از ساخت یک فیلم با لوکیشن‌های متعدد است. در واقع کارگردان و نویسنده برای سرگرم‌ کردن مخاطب، باید چند برابر بیشتر تلاش کنند تا او خسته و بی‌حوصله نشده و با علاقه فیلم را تا انتها تماشا کند. این سبک آثار معمولا یا ترسناک‌اند (قسمت اول «اره»)، یا «تریلر و مرموز» هستند («مردی از زمین» و «حشره») و یا یک داستان درام پرکشش برای روایت کردن دارند («کشتار» از «رومن پولانسکی» یا «سانست لیمیتد» اثر «کورمک مک‌کارتی»). اما ساخت یک فیلم اکشن در فضای بسته چندان منطقی نیست. ژانر اکشن ویژگی‌های مختلفی دارد که در لوکیشن محدود نمی‌توان روی آن‌ها مانور داد و حتی از نظر داستانی هم سخت‌ است که یک «ماجرای مناسب با زنجیره‌ای از رویدادهای بامنطق» پیدا شود که پتانسیل ایجاد سکانس اکشن در آن فضا را هم داشته باشد. فیلم شلیک آزاد قصد ارائه چنین چیزی را دارد و در این راه، از تیم خوبی هم بهره برده است اما آیا توانسته اثر موفقی باشد؟

توجه: از آن جایی که مطالب پیش رو در جهت بررسی فیلم شلیک آزاد به رشته تحریر در آمده، بخش‌هایی از داستان آن به طور کلی فاش شده است. لذا اگر تا به این لحظه موفق به تماشای این فیلم نشده‌اید، از خواندن ادامه مطلب صرف نظر کنید؛ چرا که این مطلب حاوی اسپویل است.

قطعا هر کسی که فیلم «سگ‌های انباری» (Reservoir Dogs) اثر «کوئنتین تارانتینو» (Quentin Tarantino) را مشاهده کرده باشد، در هنگام تماشای فیلم شلیک آزاد به یاد آن می‌افتد. این بدین معنا نیست که سقوط آزاد لزوما از سگ‌های انباری تقلید کرده است (یا ادای دین، هرچه که دوست دارید اسم‌اش را بگذارید) بلکه این یادآوری بیشتر به این دلیل است که فیلم‌ مشابه مشهور دیگری نداریم. مگر چند فیلم وجود دارد که داستان آن در یک «فضای بسته» و دقیقا یک «انبار» اتفاق می‌افتد، شخصیت‌های بی‌اعصاب و سکانس‌های خشن غیرهالیوودی دارد و در آخر با ورود پلیس‌ها به اتمام می‌رسد؟ البته وقتی می‌گویم فضای بسته، منظورم به معنای واقعی کلمه‌ است. فیلم موفق در این زمینه، اثری است که دست به دامان فلش بک و شخصیت‌های خارج از آن فضا نشود، یعنی آن‌قدر در اتمسفرسازی موفق باشد و آن‌قدر از نظر داستانی غنی باشد که نیازی به اضافه کردن شاخ و برگ خارجی نداشته باشد. برای همین است که از نظر من، «دفن شده» (Buried) فیلم به مراتب بهتری نسبت به «127 ساعت» (127 Hours) است، زیرا هرگز فضا را ترک نمی‌کند و سعی نمی‌کند با فلش بک و شخصیت‌های فرعی تنوع ایجاد کند و داستان‌اش را پیش ببرد. از این نظر، فیلم شلیک آزاد حتی از سگ‌های انباری هم عملکرد بهتری دارد، زیرا فیلم هرگز از محیطی که ترسیم کرده خارج نمی‌شود و سعی می‌کند هرچه که هست را با همین مواد اولیه بسازد و تحویل دهد. البته اشتباه نشود، فیلم شلیک آزاد از نظر سینمایی و اصلا از نظر لذت تماشا، حتی توانایی کمی نزدیک شدن به سگ‌های انباری را ندارد و حتی نمی‌تواند یک نمونه مشابه درجه سه چهار باشد اما حداقل تلاش می‌کند، گرچه تلاش‌هایش به دلیل تصمیمات اشتباه سازندگان نتیجه نمی‌دهد.

فیلم شلیک آزاد می‌خواهد یک اثر «اکشن فانتزی» باشد و در این راه خودش را جدی نمی‌گیرد. بن ویتلی فراموش کرده است که یک فیلم اکشن کارتونی دقیقا چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد. اینکه گفتم فیلم خودش را جدی نمی‌گیرد، اشاره به شخصیت‌هایی که زخمی و خونین روی زمین افتاده‌اند و در اوج درد، دیالوگ‌های بامزه و سرخوشانه‌ می‌گویند نیست بلکه رویکرد اشتباه سازندگان در ارائه مسائل مختلف است. برای مثال «اُرد» (Ord) با بازی «آرمی همر» (Armie Hammer) یک واسطه است که پس از آشنایی با او متوجه می‌شوید که تاکنون در معاملات مختلف اسلحه حضور داشته و یک آدم کارکشته و حرفه‌ای است؛ او در همان ابتدای فیلم یک سری از شخصیت‌های فیلم را بازرسی بدنی می‌کند (اما اهمیت نمی‌دهد که همه اسلحه دارند! خب اگر اهمیت می‌داد، فیلم در ادامه دچار مشکل می‌شد) و کمی جلوتر که معامله درست پیش نمی‌رود، همه اسلحه‌هایشان را بیرون می‌آورند. از آن جالب‌تر اینکه از دقیقه 27 که شلیک‌های فیلم آغاز می‌شود، هر کدام از شخصیت‌ها بارها و بارها شلیک می‌کنند و مشخص نیست که این همه خشاب را در کجای بدن‌شان پنهان کرده بودند و یا اصلا چرا باید این حجم از خشاب را با خود همراهی کنند! بن ویتلی که نویسنده فیلم هم بوده و آن را با همکاری «امی جامپ» (Amy Jump) نوشته است، احتمالا به این فکر کرده که این‌ چیزها فیلم‌ را بامزه می‌کند و کمک‌حال فانتزی بودن فیلم است؛ مثلا این ایده جالب است که مخاطب فکر کند که در جیب‌های شخصیت‌ها، به اندازه یک ارتش، خشاب پیدا می‌شود.

بالاتر اشاره کردم که ساخت یک فیلم اکشن در فضای بسته، به خاطر محدودیت‌هایی که دارد، چندان منطقی نیست. فیلم شلیک آزاد با اینکه موفق می‌شود «اکشن» ارائه دهد اما مرتکب یک اشتباه بزرگ می‌شود و این اشتباه حاصل پیش‌بینی‌های غلط بن ویتلی است. او از نشان دادن کامل لوکیشن انبار خودداری کرده است و ما معمولا به طور دقیق نمی‌دانیم که شخصیت‌ها کجا هستند. او به راحتی می‌توانست این مشکل را با ارائه چند لانگ شات در طول فیلم حل کند، یا حداقل می‌توانست در همان ابتدای ورود شخصیت‌ها به انبار، یک نمای کلی از آن نشان دهد تا مخاطب حداقل یک تصور کلی از محیط داشته باشد (چند مدیوم شات در فیلم داریم اما آن‌قدر سریع می‌آیند و می‌روند که به مخاطب مجال نمی‌دهند). اما چرا این کار را انجام نمی‌دهد؟ حدس من این است که او می‌خواسته خود مخاطب از قدرت تخیل‌اش استفاده کند و خودش حدس بزند که شخصیت‌ها کجا هستند (در واقع اثری بسازد که برای هرکس، یک تجربه متفاوت به ارمغان می‌آورد). اگر فیلم «استاکر» (Stalker) اثر «آندره تارکوفسکی» (Andrei Tarkovsky) را مشاهده کرده‌ باشید، در آنجا سکانسی داشتیم که سه شخصیت فیلم در سه جای مختلف دراز کشیده‌اند و صحبت می‌کنند. تارکوفسکی در آن بخش، کتاب‌گونه عمل کرده بود و در واقع به مخاطب اجازه داده بود که خودش تصور کند که این شخصیت‌ها در کجا و در چه فاصله‌ای از یکدیگر حضور دارند. اما آن‌جا فقط همان یک بخش بود (تا آنجا که به یاد دارم) اما تقریبا نصف فیلم شلیک آزاد چنین شرایطی دارد و با توجه به تعدد بازیگران، لحظات بسیاری وجود دارد که نمی‌دانیم چه کسی کجاست (این را هم در نظر بگیرید که هیچ شخصیتی در جایش ثابت باقی نمی‌ماند و هر دقیقه به این سو و آن می‌خزد).

یک اتفاق عجیب دیگر در فیلم، همان بخش آغازین شلیک‌ها است که اکثر تیرها به هدف می‌خورد (با کمک در و دیوار) و همه مجروح می‌شوند. این افتتاحیه را می‌توانیم ساختارشکن به حساب بیاوریم چون در فیلم‌های دیگر، معمولا همه به سوی یکدیگر شلیک می‌کنند و تا اطلاع ثانوی هیچ تیری به هیچکس برخورد نمی‌کند. البته در ادامه فیلم، همین اتفاق رخ می‌دهد؛ یعنی پس از همان بخش اول که همه مجروح شدند، داستانِ شلیک‌های بی‌هدف و تیرهایی که به هدف نمی‌خورند، آغاز می‌شود. در بخش‌های نهایی، کمی چاشنی خشونت‌ هم به این سکانس‌ها اضافه می‌شود که حال و هوای تارانتینویی دارند و خوش ساخت هستند.

فیلم شلیک آزاد از نظر کارگردانی، یک قدم رو به جلو برای بن ویتلی محسوب نمی‌شود. او که آثار خوبی همچون «گردشگران» (Sightseers) و «فهرست مرگ» (Kill List) را در کارنامه دارد، با فیلم قبلی‌اش، «برج» (High-Rise) سیر نزولی‌اش را آغاز کرد و در فیلم شلیک آزاد نیز نمی‌تواند عملکرد کاملا موفقی داشته باشد (این را هم اضافه کنم که مقصر اصلی ضعیف‌ بودن فیلم برج، امی جامپ و فیلم‌نامه ضعیف‌اش بود. او با اینکه بااستعداد است اما توانایی این را نداشت که ابعاد مختلف کتاب «جی جی بالارد» را به فیلم‌نامه تبدیل کند. او تمامی پتانسیل‌های کتاب برج را هدر داد و در شلیک آزاد هم پتانسیل‌های یک ایده دیگر را هدر می‌دهد). در یک ساعت از این فیلم، انواع صداهای شلیک را می‌شنویم که وقتی با تدوین سریع فیلم تلفیق می‌شود، این توانایی را دارد که مخاطب را آزار دهد. ویتلی همچنین نتوانسته از پتانسیل خوب طرح داستانی اولیه‌اش استفاده کند و فیلم را به یک مسابقه تیراندازی تبدیل کرده‌ است که در آن‌، شخصیت‌ها با راه رفتن‌های بی‌مورد و احمقانه در میدان جنگ و تیر خوردن، هم خودشان را و هم مخاطبی که در جستجوی سرگرمی‌ است را عذاب می‌دهند.

اما بخشی که فیلم شلیک آزاد در آن جذاب ظاهر می‌شود، شخصیت‌های آن است. این فیلم توانسته یک تیم بازیگری درجه یک را جمع کند و همین بازیگران دوست داشتنی توانسته‌اند تماشای فیلم را قابل تحمل کنند. این فیلم اگر این بازیگران را نداشت، شاید چندان دیده نمی‌شد. بازیگران کاریزماتیک فیلم حتی وقتی که کار خاصی هم انجام نمی‌دهند باز هم با حضورشان، شخصیت‌ها را هیجان انگیز جلوه می‌دهند. آرمی همر، «کیلین مورفی» (Cillian Murphy) و «سم رایلی» (Sam Riley) بهترین بازیگران فیلم هستند و «شارلتو کوپلی» (Sharlto Copley) که بازی خوب‌اش را در فیلم «منطقه 9» (District 9) دیده بودیم، توانسته شخصیت نفرت انگیزش را به خوبی عرضه کند. «مایکل اسمایلی» (Michael Smiley) باتجربه هم از خوب‌های فیلم است. کسی که بازی چندان گیرایی ندارد، «بری لارسون» (Brie Larson) است که البته چندان مقصر نیست، شخصیت «جاستین» (Justine) آن‌گونه طراحی نشده که بتوان بازی خوبی از آن در آورد. لارسون قرار بوده با آن چهره مظلوم‌اش، مخاطب را منحرف کند تا توئیست نهایی داستان شکل بگیرد، از این نظر، می‌توانیم بگوییم که او هم موفق بوده است.

در مجموع، فیلم شلیک آزاد یک تجربه شکست خورده است که توانایی راضی کردن همه مخاطبان‌اش را ندارد اما برای کسانی که از «یک ساعت شلیک کردن‌های بی‌هدف در یک انباری» خسته نمی‌شوند و فکر می‌کنند چنین چیزی جذاب است، شاید تماشای این فیلم لذت بخش بوده باشد. فیلم شلیک آزاد تیم بازیگری خوب دارد که تماشای آن را قابل تحمل می‌کند و اگر فیلم را دوره کنید و قلم و کاغذ کنارتان باشد، دیالوگ‌های جالبی در فیلم پیدا می‌کنید که ارزش به یاد سپردن دارند! اما فراتر از این‌، شلیک آزاد هم یکی از آن آثار یک بار مصرفی است که به تاریخ خواهد پیوست و در یادها باقی نخواهد ماند. دقیقا مطمئن نیستم که آیا فیلم واقعا قصد تقلید (یا ادای دین!) از سگ‌های انباری را داشته یا خیر اما اگر آن فیلم کلاسیک را یک «سگ بالغ و پدر مادر دار» فرض کنیم، شلیک آزاد در بهترین حالت یک «توله‌سگ یتیم» است.

گیم شات

  • نقد و بررسی MOTOGP 17

    نقد و بررسی MotoGP 17 “حامد زاهدی” بدون تردید از بدو زمان معرفی نسخه مربوط به …
  • نقد و بررسی بازی Nex Machina: Death Machine

    دستانم می لرزد. عرق سرد از پیشانی ام به پایین می چکد. هنوز مات و مبهوتم. از دور و برم چیزی…
  • نقد و بررسی بازی Kingdoms of Amalur: Reckoning

    بازی‌های بزرگ و قدرتمند، در این روزها، برای موفقیت به شرایطی بسیار استثنایی نیاز دارند. شا…
  • نقد و بررسی بازی RESERVOIR DOGS: BLOODY DAYS

    نقد و بررسی Reservoir Dogs: Bloody Days “به قلم احسان عباسی نسب‌” 25 سال پیش ب…
  • نقد و بررسی بازی Singularity

    از زمانی که در وبسایت گیمفا به عنوان یک نویسنده مشغول کار شدم همواره نکته ای را در ذهن داش…
  • نقد و بررسی بازی Splatterhouse

    استفاده از خشونت بسیار افسارگسیخته و نمایش عریان سلاخی کردن دیگر موجودات، هرگز جزو هنجارها…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *