در این چند سال گذشته که به بررسی بازی‌های یوبی‌سافت پرداخته‌ام، به موضوعی یکسان در همه‌ی آن‌ها برخورد کرده‌ام. این تهیه کننده و استودیوهایی که زیر نظر آن کار می‌کنند، توانایی بسیار بالایی در پیش‌بینی ترندهای فرهنگی و سیاسی روز دارند.

برای مثال نگاهی به «سگ‌های نگهبان» (Watch Dogs) بیاندازید؛ بازی‌ای درباره‌ی شهر دوست داشتنی شیکاگو و هم‌چنین سیستم‌های جاسوسی مدرن دولت‌ها. این بازی داستانی حول دسترسی‌های زیاد دولت تعریف می‌کرد؛ موضوعی که در زمان عرضه‌ی بازی، نزدیک بود حتی به سرکوب کامل بازی منجر شود. پس از این بازی، در «گوست ریکان:‌ سرزمین‌های وحشی» (Ghost Recon: Wildlands)، یوبی‌سافت دولتی شکست خورده را به تصویر کشید که یک فرد نظامی آن را تحت سلطه‌ی خودش درآورده بود. قصه در یک بولیوی تخیلی اتفاق می‌افتاد، اما به راحتی می‌شد آن را به خیلی از کشورهای واقعی در دنیا تشبیه کرد.

پس از ملاقات با سازندگان «فار کرای ۵» (Far Cry 5)، می‌توانم بگویم که واضح است خود سازندگان این بازی، از چیزی که ساخته‌اند می‌ترسند.

اینکه همه چیز بازی ارزش سرتیتر شدن داشته باشد، اینکه بازی‌ها را طوری ساخت تا به مذاق بازی‌کننده‌ها و منتقدانی مثل من خوش بیاید، از پس شرکت‌های زیاد دیگری بر نمی‌آید. اما این دیدگاه یوبی‌سافت در ساخت بازی، هزینه‌ای هم برایش داشته است؛ همانقدر که این بازی‌ها به دوره‌ی زمانی خودشان می‌آیند و اتفاقات مهم دوره‌ای خاص را نشان می‌دهند، لحن این بازی‌ها چندان خوب از آب در نمی‌آید.

برای مثال خیلی‌ها به این موضوع اشاره کرده بودند که «دیویژن» (Tom Clancy’s The Division) خیلی سطحی به مشکلاتی مثل اقتدارگرایی نگاه کرده یا اینکه دوست و دشمن را در دو دسته‌ی کاملا ساده قرار داده بود. وضعیت در گوست ریکان: سرزمین‌های وحشی حتی بدتر بود. یکی از منتقدان گفته بود که بازی “تجلیلی بر دخالت‌های خشونت آمیز امریکا” است.

پروژه‌ی بعدی استودیوی بازی‌سازی «یوبی‌سافت مونترال» (Ubisoft Montreal)، شاید بحث‌برانگیزترین بازی این استودیو باشد. پس از ملاقات با سازندگان «فار کرای ۵» (Far Cry 5)، می‌توانم بگویم که واضح است خود سازندگان این بازی، از چیزی که ساخته‌اند می‌ترسند.

این ترس نه از خود بازی، بلکه از کسانی است که بازی درباره‌شان حرف می‌زند.

 

این زمین، سرزمین من است

«جوزف» (Joseph)، ضدقهرمان اصلی فار کرای ۵ و رهبر گروهی دینی به اسم «دروازه‌ی عدن» (Eden’s Gate) است.

«دن هی» (Dan Hay)، تهیه کننده‌ی فار کرای ۵، درباره‌ی این شخصیت می‌گوید: “او صدایی را می‌شنود. او تصور می‌کند که فرمانی به او داده شده و معتقد است که انتخاب شده تا مردم را از سقوطی نجات دهد. فرقی نمی‌کند انسان‌ها بخواهند نجات داده شوند یا نه، جوزف می‌خواهد همه را نجات دهد. جوزف می‌گوید که ما باید برای امتحانی آماده باشیم و قرار است روح‌مان را آزاد کنیم. جوزف می‌گوید که روح‌ها خودشان آزاد نخواهند شد.”

نمادهایی که برای گروه Eden’s Gate انتخاب شده هم حرف‌هایی دارد. این نماد شبیه به صلیب آهنین یا همان Iron Cross است. با اینکه این نماد دیگر فقط متعلق نازی‌های جنگ جهانی دوم نیست و آلمان‌ها خودشان از سال ۲۰۰۸ به استفاده از این نماد در ارتش امروزی‌شان روی آورده‌اند، اما نمی‌توان گذشته‌ای که به این نماد مرتبط می‌شود را کنار گذاشت. این نماد روی کمربند جوزف دیده می‌شود و در گوشه و کنار منطقه‌ای که به سلطه درآورده هم پخش شده ست.

گروه جوزف، در کودتایی بی سر و صدا، بخشی از امریکا را گرفته است.

این جاست که اتفاقات کمی نسبت به گذشته پیچیده‌تر می‌شوند.

گروهی که جوزف تشکیل داده، در جزیره‌ای دورافتاده مثل فار کرای یا فار کرای ۳ نیست. جوزف مثل فار کرای ۲ در قلب افریقا گروهش را جمع نکرده. گروه جوزف، در کودتایی بی سر و صدا، بخشی از امریکا را گرفته است.

قصه‌ی فار کرای ۵ در شهر تخیلی Hope County روی می‌دهد. این شهر در ایالت واقعی «مونتانا» (Montana) قرار دارد؛ ایالتی که همین امروز هم با مشکلاتی مثل کنترل اسلحه، گروه‌های منحرف دینی و تصرف زمین‌ها از سوی مردم دست و پنجه نرم می‌کند.

دشمنانی که در این اکشن اول شخص می‌بینید، امریکایی‌های روستایی هستند. برخی از آن‌ها حتی شبیه به همسایه‌های من می‌مانند؛ البته به شرطی که همسایه‌های من قرار بود به خاطر اعتقاد داشته یا نداشته‌ام، به سراغم بیایند و من را بکشند.

دن هی می‌گوید: “ما واقعا به مونتانا رفتیم و آنجا را از نزدیک دیدیم. چیزی که آنجا یاد گرفتیم، واقعا جالب بود: آنجا مفاهیم خودشان را از آزادی، اعتقاد و اسلحه دارند.”

تهیه‌کننده‌ی فار کرای ۵ ادامه می‌دهد: “مردم این منطقه معمولا اعتمادی به دولت ندارند. آن‌ها می‌خواهند کسی کاری به کارشان نداشته باشد. آن‌ها می‌خواهند رها باشند. آن‌ها هم‌چنین خیلی خوب مزخرف گفتن را تشخیص می‌دهند. زمانی که آنجا بودیم، آن‌ها مطلقا نمی‌گذاشتند دروغ تحویل‌شان دهیم و از آن حسی که نسبت به آزادی و اعتقادشان داشتند، با اسلحه محافظت می‌کردند. ما هم این‌ها را برداشته‌ایم و می‌خواهیم به مجموعه‌ی فار کرای بیاوریم.”

مراسم‌های خبری، مثل آن‌هایی که برای فار کرای ۵ در لس آنجلس برگزار می‌شوند، معمولا خیلی ساکت هستند. یک اسلاید می‌آورند، کمی روند بازی نشان می‌دهند و اگر خوش‌شانس باشید، می‌گذارند کمی با یک دمو بازی کنید. ولی تا به امروز، مراسمی به سنگینی، تاریکی و جدیت آن چیزی که یوبی‌سافت برای فار کرای ۵ برگزار کرد، ندیده بودم.

در واقع، حتی اجازه ندارم درباره‌ی همه چیزی که دیده‌ام حرف بزنم.

«استون چین»، سخنگوی یوبی‌سافت، قبل از شروع مراسم درباره‌ی به اشتراک گذاشتن قصه‌هایی که برای ما تعریف می‌شد، گفت: “فیلم بازی نمی‌کنیم اگر می‌گوییم اتفاقاتی جدی با انتقال چیزی که می‌شنوید در دنیا خواهد افتاد.”

پس فقط تا جایی که می‌توانم برای‌تان می‌گویم.

 

همانگونه که دیگران را قضاوت می‌کنید، قضاوت خواهید شد

دن هی می‌گوید: “مطمئن نبودیم همه چیز آماده است، اینکه خودمان آماده‌ایم. ولی اتفاقات زیادی روی داده است. وضعیت ایالات متحده از زمین تا آسمان با چهار پنج سال گذشته فرق کرده است.”

هی می‌گوید که برای اولین بار از زمان جنگ سرد، این کشور دوباره ترسیده است. او ادامه می‌دهد: “زمانی که بچه بودم، به خوبی دو غول بزرگ، اتحاد شوروی و ایالات متحده را، تمام و کمال در جنگ به یاد می‌آورم. این موضوع روی من تاثیر گذاشته است.”

او مشخصا به فیلمی تلویزیونی به اسم «روز بعد» (The Day After) اشاره می‌کند که جنگ هسته‌ای را خیلی جدی به تصویر می‌کشد. در این فیلم، موشک‌های بین‌قاره‌ای از مزرعه‌های ذرت و شهرهای کوچک امریکا یکی پس از دیگری از سیلوهایی مخفی شلیک می‌شوند. پانزده دقیقه‌ی بعد، باران موشک‌های روسی شروع می‌شود و میلیون‌ها را می‌کشد.

“قصه‌ی ما درباره‌ی فردی است که اعتقاد دارد پایان دنیا نزدیک است.

در زمان خودش، این برنامه یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های تلویزیون بود. دن هی می‌گوید: “این برنامه در کودکی من را خیلی ترسانده بود. آن ترس را به خاطر دارم؛ حسی که همه چیز خراب شده است و من هم قدرتی در کنترل آن ندارم. با سقوط دیوار برلین، این حس هم فروکش کرد، اما با حمله‌ی ۱۱ سپتامبر، دوباره بازگشته است.”

تهیه کننده‌ی فار کرای ۵ ادامه می‌دهد: “پس از آن به اتفاقاتی که در سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ روی دادند، نگاه کردم. بحران مسکن را دیدم و حسی که مردم، به خصوص در امریکا، در پس آن داشتند. مردم به دولت خودشان نگاه می‌کردند و می‌گفتند: دولت کجاست؟ چرا از ما دفاع نمی‌کنید؟ چرا از خانه‌های ما محافظت نمی‌کنید؟ چه کسی پشت این اتفاقات است؟ چه کسی فرمان را به دست دارد؟”

هی معتقد است که این حس، دیگر فقط گریبان امریکایی‌ها را نگرفته؛ تمام دنیا درگیر آن شده‌اند. مثل قاره‌ای که هنوز هم با مشکلات خروج انگلستان از اتحادیه‌ی اروپا یا همان «برکسیت»، دست و پنجه نرم می‌کند.

دن هی ادامه می‌دهد: “دیگر چیزی به اسم دهکده‌ی جهانی وجود ندارد. استفاده از لغت‌هایی مثل «ما» و «آن‌ها» زیاد شده است. با تیم درباره‌ی این موضوع صحبت می‌کردم و آن‌ها به من گفتند که چنین چیزی را در دنیا نمی‌بینند و از من مدرک خواستند. سپس در ژانویه‌ی ۲۰۱۶ بود که گروهی افراطی، اسلحه به دست به منطقه‌ی حفاظت شده‌ی ملی «مالهور» در «اورگان» حمله کردند. رهبر این گروه «آمون باندی» بود؛ کسی که پیش از این حمله‌ای سازمان‌دهی شده را علیه دولت در مزرعه‌ی پدرش در نوادا ترتیب داده بود. اطراف او را مردان و زنانی پر کرده بودند که می‌گفتند به نیروهای نظامی خصوصی و گروه‌های ضد دولتی وابسته هستند.”

هی می‌گوید: “زمانی که در تلویزیون دیدم گروهی نظامی یک منطقه‌ی حفاظت شده‌ی طبیعی را تصرف کرده‌اند و FBI هم ۴۱ روز نتوانست کاری انجام دهد، همه چیز در ذهنم سر جای خودش قرار گرفت.”

 

صلح نه، با خودم تفنگ آورده‌ام

رهبر گروه دروازه‌ی عدن تنها نیامده است. او هم مثل باندی، گروهی پیرو خود دارد. اعضای خانواده‌ی جوزف، بیشترین قدرت را در گروه او دارند.

برادر بزرگترش، «جیکوب» است. او یکی از سربازهای سابق ارتش است و طبق گفته‌ی دن هی، در “زمینه‌ای خیلی خاص”، مهارت دارد. «فیث»، گروه را ساکت نگه می‌دارد و کارش، حفظ اتحاد است. برادر کوچکتر جوزف هم «جان» است که تجارت و پول را می‌گرداند.

 

در وسط جوزف نشسته. سمت راست او برادر کوچکش جان است. زن سمت چپ او فیث است. مردی که چاقو به دست دارد هم برادر بزرگش جیکوب است.

هی می‌گوید: “تمام مدت مشغول تحقیق روی چگونگی فعالیت گروه‌ها بودیم. از متخصصانی که داشتیم، درباره‌ی نحوه‌ی تسلط گروه‌ها روی یک منطقه آموختیم. بیشتر اوقات یک وکیل دارند و کسی که معاملات را جوش می‌دهد. این فرد چند زمین بدردنخور را می‌خرد و ناگهان ۱۵۰۰ نفر را در آنجا مستقر می‌کند.”

زمانی که یک گروه به شهری امریکایی می‌آید، شاهد کاهش ارزش مسکن هستیم. گروه‌ها معمولا برای گسترش خود، باز هم زمین می‌خرند و دنباله‌روهای خودشان را بیشتر می‌کنند. هی نحوه‌ی گسترش گروه‌ها را به سرطان تشبیه می‌کند.

او ادامه می‌دهد: “درباره‌ی مقدار و انواع مختلف تسلطی که یک گروه دارد، تحقیق کردیم. آنچه ساخته بودیم را به متخصصان نشان دادیم و از آن‌ها پرسیدیم، این چقدر واقعی و باورپذیر است. آن‌ها هم به ما گفتند که گروه‌ها و افرادی در ایالات متحده وجود دارند که مناطق تحت کنترلشان، از مجموع فار کرای ۳، فار کرای ۴ و فار کرای ۵ بزرگ‌تر است.”

بارها و بارها در طول مراسم یوبی‌سافت، دن به این موضوع اشاره کرد که امکان روی دادن تمام این‌ها وجود دارد. اگر آمون باندی توانسته ارتشی برای خودش راه بیاندازد، پس دروازه‌ی عدن هم می‌تواند. این اتفاق نه تنها ممکن است، بلکه روی داده.

در مصاحبه‌ای از دن هی مستقیما پرسیدم: آیا نگران نیستید کسانی که به خاطر بازی‌تان مورد توجه قرار می‌گیرند، از این موضوع شاکی شوند. هی پاسخ داد: “چیزی که ما می‌سازیم، سرگرمی است. تمرکز ما این بوده که محیط و دشمنی بسازیم که هم جالب و هم خاص است. هم‌چنین مطمئن شدیم که همه چیز را خودمان از ابتدا بسازیم و از روی افراد مشخصی الگوبرداری نکنیم. گروهی که ساخته‌ایم، متعلق به خودمان است.”

هی در ادامه می‌گوید: “قصه‌ی ما درباره‌ی فردی است که اعتقاد دارد پایان دنیا نزدیک است. از دیدگاه چیزی که خودمان می‌سازیم، فکر می‌کنم این قصه برای خودمان و مختص فار کرای است.”

دوباره از دن هی پرسیدم: آیا چنین قصه‌ای، پیش از این در امریکا روی نداده است؟ آیا به اندازه‌ی کافی از مبارزه‌ی «مزرعه‌ی داویدانز» در تکزاس که در سال ۱۹۹۳ روی داد، گذشته است؟ جنگی که منجر به کشتن ۸۲ عضو از فرقه‌ها و چهار مامور فدرال شد؟

در پاسخ از هی شنیدم: “صنعت بازی‌های ویدیویی پیشرفت‌های زیادی کرده. به نظر من وقتی به بازی به عنوان یک رسانه نگاه می‌کنید، وقتی به کارهایی که افراد در سینما می‌کنند، کارهایی که افراد در تلویزیون می‌کنند، نگاهی می‌اندازید، تصور می‌کنم پس به جایی رسیده‌ایم که بتوانیم در بازی هم به چنین موضوعاتی هم بپردازیم.”

 

رسیده‌ام، ولی فقط به لطف خدا

تکان‌دهنده‌ترین بخش مراسم یوبی‌سافت برای من، زمانی بود که هی شخصیت‌های همراه کاراکتر اصلی در فار کرای ۵ را نشان داد؛ کسانی که در مقابل دروازه‌ی عدن مبارزه می‌کنند.

قبل از هر چیز، «جروم جفریز» را دیدیم؛ روحانی‌ای که لباس سیاه و یک جلیقه‌ی ضدگلوله‌ی سیاه پوشیده و معتقد است که اگر نمی‌تواند انسان‌ها را هدایت کند، پس بهتر است که آن‌ها را شکار کند.

 

سپس «مری می» را نشان دادند؛ دختر زیبایی که بسیار به خانواده‌اش پایبند است. مری مغازه‌ای دارد و می‌خواهد همان چیزی که از زندگی معمولی‌اش باقی مانده را حفظ کند. مری حاضر نیست وضعیت فعلی را تحمل کند؛ طوری که شیشه‌هایی که در بار او می‌بینید، قرار نیست نوشیده شوند.

در نهایت هم «نیک رای» را دیدیم؛ خلبانی که خانواده‌ای نظامی دارد. زندگی نیک تا به امروز بسیار آرام سپری شده، اما برای اینکه آینده‌ی خانواده‌اش را حفظ کند، او حاضر است به مبارزه بلند شود.

 

ویدیوهایی که در بالا می‌بینید، مطمئنا با هدف تحریک احساسات من ساخته شده‌اند. من هم نمی‌توانم تاثیری که دیدن آن‌ها، روی من داشتند را انکار کنم.

فرقی نمی‌کند در کدام ایالت زندگی می‌کنید، این جملات از نارضایتی‌ها و خشونت‌هایی که امروزه در کشور جریان دارد، می‌گویند. این احساسات واقعی هستند و مثل همان صلیب آهنین، قصه‌ای دارند. دن هی و تیم او هستند که باید مرز بین قصه‌ی فار کرای ۵ و واقعیت‌های امریکای امروز را تعیین کنند.

از هی پرسیدم که آیا خطوط قرمز یا موضوعاتی هستند که او و تیمش مشخصا وارد آن‌ها نشده‌اند. او آهی کشید و پاسخ داد: “سوال برگی است. حتما هم قرار نیست موضوعاتی را دور بزنیم. قرار است عقیده‌ای داشته و به آن پایبند باشیم. این ایده و عقیده را هم باید طوری مطرح کنیم که مخاطب به فکر بیافتد.”

طبق صحبت‌های هی، هدف اصلی او و تیمش این است که بازی‌کننده‌، پیش از هر چیزی، بتواند خودش را به جای شخصیت اصلی بازی قرار دهد. به این موضوع اشاره شده است که بازی‌کننده می‌تواند از بین شخصیت زن و مرد، یکی را انتخاب کند، اما هی می‌گوید این انتخاب، تنها عامل هم نیست: “وارد این دنیا می‌شوید و تجربه‌ی خودتان را دارید. می‌خواستیم افرادی که در این دنیا می‌بینید، واقعی به نظر برسند.”

طبق صحبت‌های هی، هدف اصلی او و تیمش این است که بازی‌کننده‌، پیش از هر چیزی، بتواند خودش را به جای شخصیت اصلی بازی قرار دهد.

هی می‌گوید: “وقتی به مونتانا رفتیم و برخی از این افراد را دیدیم، با قهرمان‌ها برخورد نکرده بودیم. آن‌ها حرف بزرگی برای زدن نداشتند. آن‌ها افرادی عادی بودند و ما تصور کردیم که اگر کمی آن‌ها را تحت فشار قرار دهیم، پاسخ‌های جالبی می‌گیریم. زمانی که در این دنیا هستید و افراد آنجا را می‌بینید، می‌خواهیم که تجربه‌ای باورپذیر داشته باشید. می‌خواهیم که تجربه‌ی فار کرای، یعنی همان گشت و گذار و انجام کارهای عجیب و غریب، هنوز هم وجود داشته باشد، اما در عین حال، درگیر داستانی جالب شوید که شما را به فکر کردن وا می‌دارد و بیشتر از یک اکشن تیراندازی معمولی است.”

بخش کوچکی که از روند بازی دیدیم، یک فار کرای کلاسیک و محیط-باز را نشان می‌دادند. ماشین‌های بزرگی در بازی بودند و کامیون‌هایی که بازی‌کننده‌ها از پنجره‌ی شکسته‌ی آن‌ها، بیرون را به رگبار می‌بستند. هر دو سمت مبارزه از سگ‌های جنگی استفاده می‌کردند. یکی از این سنگ‌ها سلاح دست دشمن را گرفت و برای بازی‌کننده آورد. هواپیماهایی بودند؛ هواپیماهایی مثل بمب‌افکن‌های جنگ جهانی دوم.

دن هی (Dan Hay)، تهیه‌کننده‌ی فار کرای ۵ در یوبی‌سافت مونترال

هی می‌گوید: “دنیایی بزرگ ساخته و آن را با شخصیت‌هایی خاص پر کرده‌ایم. سپس به شما مجموعه‌ای بزرگ از تجهیزات می‌دهیم تا بروید و نیروهای مقاومت‌تان را بسازید.”

هنوز نمی‌دانیم به دست گرفتن این تجهیزاتی که از آن صحبت می‌شود، قرار است چقدر سرگرم‌کننده باشد. به نسبت صحبت‌های زیادی که از داستان شد، روند بازی زیادی ندیده‌ایم. احتمالا در نمایشگاه E3 ماه آینده است که می‌توانیم فار کرای ۵ را بازی کنیم.

فار کرای ۵ برای عرضه در روز ۲۷ فوریه‌ی سال ۲۰۱۸ میلادی روی سه پلتفرم ایکس‌باکس وان، پلی‌استیشن۴ و رایانه‌های شخصی برنامه‌ریزی شده است. برای اینکه مطمئن شویم آیا یوبی‌سافت مونترل توانسته است بالانس درستی بین داستان و اکشن بازی پیدا کند، باید تا زمان عرضه‌ی بازی صبر کنیم.

اگر بازی متعادل نباشد، احتمالا باید منتظر پاسخ‌های سنگین مردم، سیاست‌مداران و دیگر گروه‌های خاصی که مونتانا را خانه‌ی خودشان می‌دانند، باشیم.

دی جی کالا مگ

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *