دوچهرهای فاقد هویت
“به قلم محمد تقوی”
چند سالی شده بود که پاییزمان به انتظار نسخهی جدیدی از Assassin’s Creed میگذشت. گاه نتیجهی انتظارمان به ثمر مینشست و گاه ناامید میشدیم. اما برای کسانی که با این سری خو گرفتند و با دلبستگی داستان کیش آدمکشان را دنبال میکنند، تجربهی سالانه عشقشان را شعلهور میکند. امسال اما فرق میکرد. یوبی سافت در جبههی بازیها فرصتی داد تا آدمکشان بر روی پردهی نقرهای موفق ظاهر شوند، تا کمی از بار یک فرنچایز عظیم از دوش بازیها کم شود و آن طرفداران دو آتشه هم چیزی برای پایداری ارتباطشان با سری داشته باشند. یوبی سافت در صدد موفقیت بود. تا جایی که با کمپانی عظیم (اگرچه نه چندان خوشنام!) فاکس قرن بیستم همکاری کرد و گروه بازیگری معرکهای مثل مایکل فسبندر، ماریون کوتیار و جرمی آیرونز، همگی بازیگران اسکاری با یک کارگردان مستعد و توانا “جاستبن کورزل” که پیشتر اقتباس قابل قبولی بر روی پردهی نقرهای از شاهکار شهیر شیکسپیر یعنی مکبث داشته. و خب اینها برای ما طرفداران دلواپس همگی امیدوارکننده بودند و به نوعی برای شکاندن این جریان اقتباسهای افتضاح داشتیم خود را آماده میکردیم که…هولی شت!
“توضیح عکس” با کمی اطلاع از سری و جست و جو در نت، کاشف به عمل آمد که فیلم AC، داستانش را از بازی فراموش شدهی AC2: Discovery که برای DS آمد گرفته و به جای تغییر صرفا کمی اینور و آنورش و خب نتیجهی نهایی هم یک فیلم نامهی شلخته و بیاعتبار شده است.
Assassin’s Creed همانند هر اقتباس سینمایی دیگری که از مدیوم گیم صورت پذیرفته، رسما افتضاح است. خیلی ساده بخواهم بحث را شروع کنم این فیلم نه از دید طرفداران سری AC قابل قبول است و نه از دید مخاطب عام.
نخست آن که تک تک اجزای فیلم هول هولکی و بد سلیقه صرفا در کنار هم کلاژ شدهاند، مثلا فیلم از دید داستانی میخواهد یک بازسازی از نسخهی اول باشد. به مانند بازی، کالوم لینچ شخصیت اصلی از طریق آبسترگو از یک مخمصه نجات پیدا میکند و در مقابل، باید به داخل آنیموس برود و سیب طلایی معروف سری را پیدا کند، وسیلهای که بارها و بارها در بازیها به خصوص سه گانهی اتزیو دیدیم و حضور و سرنوشتش در فیلم هیچ تطابقی با داستان بازیها ندارد. گویا فیلمنویسان فقط خلاصهای از سری را از ویکیپدیا خواندهاند و با استفاده از آن هم یک چیزکی سرهم کردهاند و تحویل دادند و سران یوبی سافت هم همانگونه که با بیخردی خط اصلی داستانی بینهایت جذاب این مجموعه را نابود کردند، بر این فیلمنامه مهر تایید زدند و در نتیجه همانطور که میبینیم از یک فیلمنامهی بد، یک فیلم افتضاح ساخته شده.
حتی اجزای شناخته شدهتر سری هم بیربط داخل فیلم پخش و پلا شدهاند، مثلا بهترین جزء یک بازی AC در تاریخ و گذشتهی عجیب این فرقه است نه زمان کنونی اما گویا این مورد را کسی در تیم نویسندگان نمیدانسته، پس در نتیجه کمتر از 40 درصد فیلم در زمان جذابی مثل دورهی تفتیش عقاید اسپانیا رخ میدهد. آنیموس معروف هم با توجه به سایر عنار دیگر آنیموس نیست. در عوض تبدیل شده به یکی از شاخکهای دکتر اختاپوس، دشمن خونین مرد عنکبوتی! بهانههایی مثل شباهت با صندلیهای ماتریکس دلیل خوبی نیستند. کیش آدمکشان یک سری قاعده و قانون را برای خودش خلق کرده و تعدی از آنها برای طرفداران ناامید کننده است. اجزای جالبی مثل “اثر خونین” (زمانی که خاطرات گذشتگان در استفاده کنندگان انیموس ظاهر میشود) بیش از حد اغراق شدهاند و یکی دو ارجاع به بازیها بیشتر هستند که تهیهکنندگان بگویند: “ببینید تیر و کمان کانر را! یا تفنگهای ادوارد! ما شما را دوست داریم، البته بیشتر دوست داریم پولتان را بکشیم بالا!”
اما برای یک طرفدار ناآشنا با بازیها چه؟ خب نکته اول اینکه فیلم را نبیند به نفعش است اما اگر دید بداند اندازه ما فنها درد نکشیده ولی لذتی هم نخواهد برد. مثلا از همان ابتدا، صدها خط داستانسازی و مقدمهچینی خیلی ساده و بینظم به مخاطب تزریق میشود. در میان این پیچیدگیهایی که ما گیمرها پیش از این در بازهی 7 بازی (حداقل) تجربه کردیم و با آن خو گرفتیم، مخاطب جدید باید نیم ساعته بگیرد و همزمان کاراکترها را بشناسد و همذات پنداری کند! بازیگران هم (به جز یک مورد!) به لطف کارگردانی احمقانه و فیلم نامهی کم قوت کاری نمیتوانند از پیش ببرند مگر گفتن کلیشهای ترین دیالوگهای ممکن و تلاش بیش از حد در اغراق که به صحنههای فوق خندهداری منجر میشود.
سرعت رویدادها به شدت بیمنطق است و این موضوع، جلوی هر گونه ارتباط را با شخصیت یا حداقل جزئی از فیلم میگیرد. باور کنید هنوز در میانهی فیلم بودم و اسم هیچکدام از کاراکترها را هم نمیدانستم! حتی به عنوان دیدگاه سرگرمی هم برخی رخدادها واقعا بیمنطق پیش میروند. مثلا چرا نگهبانان آبسترگو اینقدر هویج تشریف دارند و هیچ تسلیحاتی برایشان مهیا نشده؟ یا چرا سران تمپلار اینقدر راحت در یکی از شلوغترین شهرهای جهان، پرچمهایشان را به وضوح برمیافشانند و بدون هیچ حس خطری در کنار همدیگر گل میگویند و گل میشنوند؟!
صد البته فیلم معدود نکات مثبت هم دارد. اصلا دیدن ماریون کوتیار در هر فریم خودش نکتهی مثبت است (هرچند لباسش کمی اغراق شده پوشیده است و صد حیف و افسوس) چه رسد تلاش کردنش برای انگلیسی صحبت کردن آن هم به طور واضح! صحنههای دورهی تفتیش عقاید هم به لطف زوایای دوربین خوب و رنگ بندی فوقالعاده، حداقل از دید بصری چشم نوازند و صحنههای نبرد به لطف کورئوگرافی درجه یک، جذاب از آب درآمدهاند. و خب AC هم از آن دسته فیلمهای بدی است که برخی صحنههایش از فرط بد بودن، خنده بر لب میآورند (الآن که فکر میکنم شاید هم نه) و لااقل از این نظر سرگرمکننده میشود(دارم دروغ میگویم)
اما بیایید به سوال اصلی بپردازیم، چرا اقتباس سینمایی از بازیها تا این حد مزخرف میشوند، جواب ساده است، خارج از قوائد اقتباس و این قبیل مسائل تکنیکی، بازی و گیم یک مدیوم پیشرو و مدرنتر از سینماست، خیلی جدی اگر قرار بود تجربه بازی را فیلم هم به ما بدهد، چیزی به نام ویدئو گیم خلق نمیشد در نتیجه محدودیت ابزارهای سینما دقیقا همان عاملی هستند که موجب عدم توانایی در بازتابش درست تجربه فیلمهای اقتباسی از بازیها میشوند، حال میشود یک سری ترفند و فرایند در این میان زد اما این همه خروجی بد بدون حتی یک عدد مثال نقض مهر تاییدی بر این ناتوانی سینماست.