بعد از گذشت چند هفته بازهم میزبان شما خواهیم بود با دومین شماره از این سری مقالات تا در کنار هم به بررسی و معرفی پنج بازی مستقل بپردازیم که مدتی قبل به صورت رسمی عرضه شده‌اند.

پیش از هر چیزی می‌توان گفت که چند هفته گذشته، زمان بسیار خوبی برای خودنمایی عناوین مستقل بود. از یک جهت کمی با انتشار بازی‌های بزرگ صنعت گیم فاصله داشتیم و از آن جایی که برای عناوین بزرگ هفته‌ای خلوت محسوب می‌شود، به همین دلیل اکثر سازندگان مستقل تا جای ممکن بازی‌هایشان را به مرحله انتشار رساندند. نتیجه همین اتفاق، ظهور عناوینی در سبک‌ها و رنگ‌بندی‌های مختلف بود که اگر نگاهی به لیست بازی‌های منتشر شده در چند هفته گذشته بیندازید، متوجه تنوع سبک‌ها و ژانرها خواهید شد. هفته‌ای که برای تلفن‌های همراه نسبتا ساکت سپری شده و عناوین پازل‌محور و پلتفرمر کمتری نسبت به گذشته راهی دانلودسنتر‌ها می‌شد، کم کم بازار عناوین مستقلی که کامپیوترهای خانگی را مقصد و هدف قرار داده بودند داغ‌تر از گذشته کرد. از پلتفرمر خوش‌ساختی به نام Randall گرفته تا نمونه‌هایی مانند Tokyo 42 همه و همه باعث شدند که ماه گذشته بازار عناوین مستقل حسابی شلوغ شود. در ادامه پنج مورد از عناوین مهمی را که در چند هفته گذشته منتشر شد برای‌تان تشریح می‌دهیم و بررسی خواهیم کرد.

1- Impact Winter

یکی از مهم‌ترین دلایلی که چند هفته گذشته را برای بازیکنان و دوست‌داران عناوین مستقل، تبدیل به هفته‌ای رویایی و جذاب می‌کرد، خبر انتشار بازی Impact Winter بود. ساخته‌ای که فضای غریب و اگرچه وحشی اما دوست‌داشتنی پساآخرالزمانی را به تصویر می‌کشید. جایی که جیکوب (شخصیت اصلی بازی) غرق در محیطی آخرالزمانی ماجراجویی بزرگش را شروع می‌کند؛ ماجرایی که قرار است تبدیل به تجربه‌ای دوست‌داشتنی برای مخاطب تبدیل شود. جلوه‌های بصری دنیای Impact Winter را محیط‌هایی سه بعدی نسبتا یک‌نواختی تشکیل می‌دهد. این محیط‌ها همان‌طور که می‌توان از نام بازی هم پیش‌بینی کرد، با برف و طوفان تزئین شده‌اند و می‌توان گفت که آخرالزمان دنیای Impact Winter را محیط‌هایی سرد و خشمگین، حداقل از لحاظ جوی تشکیل داده است. در Impact Winter معمولا با مناظر و چشم‌اندازهای چشم‌گیری رو به رو نخواهید شد و البته که این موضوع تبدیل به یک ضعف برای بازی نشده است. داستان در رابطه با شخصیت جیکوب است که پس از برخورد شهاب سنگ به دنیای بازی، از او با نام بازمانده یاد می‌کنند. شرایط جوی پس از برخورد این شهاب به زمین کاملا متحول شده و حاصل این فاجعه بزرگ، زمینی یخ‌زده و بسیار سرد است که بازماندگان آن هدفی جز زنده ماندن ندارند. مدتی از شروع این آخرالزمان وحشی نمی‌گذرد که جیکوب متوجه گروهی در زیر آوارها و برف‌های شهر می‌شود. حال جیکوب و تک تک اعضای گروه موظفند که به مدت 30 روز در زیر این آوارها و خفقان آخرالزمانی جان سالم به در ببرند تا در نهایت تیمی برای نجات ان‌ها از سر برسد. جدا از خط داستانی ساده و یک‌نواخت بازی، گیم‌پلی در Impact Winter بی‌مایه‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد، اما در نهایت می‌توان گفت که این بازی گامی مثبت در رسیدن به هدف خود از طریق گیم‌پلی رسیده است و همین موضوع هم برایش کفایت می‌کند. در مجموع تجربه بازی Impact Winter را تنها به کسانی پیشنهاد می‌کنم که در این هفته‌های خلوتی که خبری از انتشار عناوین بزرگ ماجراجویی نیست، دلشان یک آخرالزمان منحصر به فرد می‌خواهد.

نمره: 6 از 10

 

2- The Wild Eternal

هفته‌های گذشته به لطف The Wild Eternal تبدیل به روزهایی آرامش بخش برای جوامع گیمری شده بود؛ چرا که پس از مدت‌ها لااقل در میان بازی‌های مستقل شاهد عرضه عنوانی بوده‌ایم که برای مدتی مخاطبان را به آرامشی مطلق دعوت می‌کند. آرامشی که اگر چه نمی‌تواند با گیم‌پلی خود یک سرگرمی مطلق به آن‌ها هدیه دهد، اما تا حدودی به مقصد و اهدافش می‌رسد. جلوه‌های بصری و تم گرافیکی دنیای The Wild Eternal شما را به یاد عناوینی مانند The Witness و اخیرا Rime می‌اندازد. جلوه‌هایی که اگرچه فلسفه‌اش کاملا مجزا تلقی می‌شود، اما تا حدودی راه عناوین مذکور را پیش می‌گیرد. طبیعتا با یک بازی وسیع رو به رو نیستید و حتی داستان بازی هم آن‌قدر پر مایه نیست که بخواهید ساعت‌ها وقتتان را به تجربه بازی انحصار دهید. شخصیت اصلی بازی Ananta نام دارد که پیرزنی با به سن گذاشته است و حالا پس از سال‌ها تلاش برای ایجاد تعادل در طبیعت اطرافش می‌خواهد پایان عمرش را در آرامشی مطلق سپری کند. به همین منظور پا به دنیایی از رازها و رمزهایی می‌گذارد که حتی روحش هم از این ماجراها با خبر نیست. رمز و رازهای دنیای The Wild Eternal پرتعداد نیستند، اما همان طور که در ابتدای کار هم به آن اشاره کردم بازی می‌تواند از همین طریق آرامشی دوست داشتنی بر جو محیط حاکم کند. گیم‌پلی به پرسه زدن در محیط، یافتن گونه‌ای از پازل‌ها و رازهای بازی و در نهایت حل کردنش خلاصه می‌شود و در مجموع، زمان گیم‌پلی بازی نیز آن‌قدر چنگی به دل نمی‌زند. اگر روزهای سختی را سپری کرده‌اید، کمی هم در دنیای The Wild Eternal قدم بگذارید تا با آن آرامش غریب و تماشایی طبیعتش بیشتر آشنا شوید. اگر چه در حالت عادی، تجربه این بازی با وجود عناوین بزرگی که مدتی قبل عرضه شده‌اند چندان عاقلانه به نظر نمی‌رسد.

نمره: 5 از 10

3- Tokyo 42

اگر دلتان یک خلاقیت خالص می‌خواهد، Tokyo 42 به راحتی شما را شگفت زده خواهد کرد. ابعاد کوچک بازی شاید در نگاه اول بسیار فریبنده باشد، اما عمق این برکه‌ کوچک حسابی هوش از سرتان می‌برد. شاید Tokyo 42 را بتوان به عنوان یکی از منحصر به فردترین بازی‌های منتشر شده در هفته‌های اخیر دانست که حتی می‌تواند با نمونه‌های بزرگی رقابت کند. توکیو در دنیای Tokyo 42 بسیار کوچک‌تر از ابعاد عادی‌اش به نظر می‌رسد. خانه‌ها، ساختمان‌ها و و تک تک اجزای شهر در قالبی از جلوه‌های بصری مکعبی (!) جای گرفته‌اند و حالا منتظر برپا شدن آشوبند. یک شوتر تخیلیِ مرتبط با آینده شهر توکیو که لحظه به لحظه شما را متعجب می‌کند. اگر با دیدن تصاویر بازی پنداشته‌اید که با یک شوتر ایزومتریک بسیار ساده طرف هستید، باید بگویم که سخت در اشتباهید. Tokyo 42 لبریز از اتفاقات بزرگ است و گاها از دید اکشن آن‌قدر پیش‌رفت می‌کند که آدرنالین خونتان پرچم سفید بر دست بگیرد. در مجموع بازی هیچ داستانی برای روایت کردن ندارد و حتی از یک لول‌ دیزاین مشخصی هم پیروی نمی‌کند؛ طوری که شاید تجربه نگارنده با بقل‌دستی‌اش متفاوت باشد. روند کلی بازی به این شکل است که هر بازیکن زمانی که یکی از نقشه‌های بازی را انتخاب می‌کند، موظف است که بدور از چشم مردم و شخصیت‌های بازی کمپی را برای جمع‌آوری امکانات برپا کند تا زمانی که دستش رو شود! وقتی محل کلی شما برای مردم عادی فاش می‌شود ناگهان تک تک اجزای محیط به حرکت درآمده و به راستی جنگ شروع می‌شود. حال شما موظف هستید با توجه به امکاناتی که در اختیار دارید، تا جای ممکن از محیط جان سالم به در ببرید. تنوع دشمنان و سلاح‌ها در بازی نسبتا قانع کننده است و همین موضوع تجربه بازی را برایتان جذاب نگه می‌دارد. در مجموع اگر به دنبال یک سرگرمی قانع کننده و از آن مهم‌تر، یک خلاقیت بزرگ هستید باید گفت که Tokyo 42 شما را از این حیث تضمین می‌کند. در غیر این صورت ممکن است که در میان بازی‌های موجود، گزینه‌های بهتری یافت شود.

نمره: 7.5 از 10

 

4- Randall

در ابتدای مقاله از Randall به عنوان یک پلتفرمر جذاب برای رایانه‌های شخصی یاد کردم. عنوانی که اگر چه المان‌های بکار رفته در بطن گیم‌پلی آن به شدت تاریخ مصرفشان گذشته، اما در این فقدان بازی‌های پلتفرمر و ماجراجویی Randall قطعا گزینه خوبی برای بازی کردن به حساب می‌‌آید. جلوه‌های بصری دنیای Randall متشکل از شخصیت‌هایی سه بعدی در فضایی دو بُعدی است. پیش‌تر استودیوی Klei با بازی‌هایش رخی در این سبک از بازی‌ها نشان داده و حالا We The Force Studios نیز دستی به کار برده است. Randall نمونه نسبتا خوبی از یک بازی ماجراجویی است که سازندگان آن تلاش می‌کنند در خلق چالش‌ها خلاقیت به خرج دهند. شخصیت اصلی بازی Randall نام دارد که شما نیز کنترل آن را بر عهده خواهید گرفت. پسری با قابلیت‌هایی عجیب که بیماری خاصی او را در بر گرفته و حالا در این ماجراجویی او تنهاتر از همیشه است. به طور کلی بازی همانند دیگر اسامی حاضر در لیست داستان مورد توجهی برای روایت کردن ندارد، اما چیزی که مخاطب عادی از طبیعت چنین بازی‌هایی می‌خواهد قطعا داستان نیست. گیم‌پلی اساس موفقیت چنین عناوینی را تشکیل می‌دهد و از آن جایی که  Randall در خلق محیط‌ها متنوع و خلاقانه ظاهر می‌شود، می‌توان گفت که در مجموع با یک بازی موفق طرف هستیم. در کل اگر به دنیال یک چالش جدید، اما نه منحصر به فرد هستید و دلتان یک پلتفرمر متنکی بر المان‌های مختلف می‌خواهد، Randall در حال حاضر گزینه خوبی برای بازی کردن است.

نمره: 6 از 10

5- Lamp Head

در این چند هفته‌ شلوغ گذشته و در بازار عناوین مستقل، بودند بازی‌های کوچکی که نسبت به رقبای خود حرف‌های زیادی برای گفتن داشتند. بازی‌هایی که نه‌تنها سخت‌افزار و جلوه‌های بصری خیره‌ کننده‌ای برای نمایش دادن ندارند، بلکه المان‌های گیم‌پلی و ذات بازی‌ بودنشان بسیار ساده و سطحی است. Lamp Head نام یکی از همین بازی‌ها است که اگر چه از نظر بصری و محتوایی چیزی برای نمایش دادن ندارد، اما خلاقیتش در سرگرم کردن مخاطب موفق ظاهر می‌شود. یک بازی متکی بر سرعت عمل که نمونه‌های مشابه پرتعدادی از آن در بازار وجود دارد و Lamp Head منهای چند نمونه خلاقیت ساده چندان تفاوتی با آن‌ها ندارد. جلوه‌های بصری دنیای Lamp Head را محیط‌هایی دو بُعدی عاری از جزئیات تشکیل داده است و حتی انیمیشن‌های بازی نیز بسیار محدود و تاریخ مصرف گذشته‌اند. Lamp Head حتی داستانی هم برای روایت‌ کردن ندارد و از این رو نمی‌تواند برای مدتی طولانی سرگرم کننده ظاهر شود. مکانیک‌های گیم‌پلی بازی نیز چند کلید ساده خلاصه می‌شود و بازیکنان می‌بایست از موانع موجود بر سر راه عبور کرده و ضمن یافتن مقداری باتری، به انتهای مقصد برسند. در مجموع بازی Lamp Head علارغم آن که توانایی سرگرم کردن بازیکنان را دارد، نمی‌تواند برای مدتی طولانی در لیست سرگرمی‌هایشان قرار بگیرد و پس مدتی خلاقیت موجود در بطن گیم‌‌پلی رنگ باخته و کم کم تکراری می‌شود.

نمره4 از 10

شما نیز می‌توانید نظراتتان را در رابطه با این سری مقالات با گیم‌شات به اشتراک بگذارید.

گیم شات” btnsize=”small” bgcolor=”#c3c3c3″ txtcolor=”#222″ btnnewt=”1″]گیم شات[/btn]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *