مدتی قبل شاهد پخش قسمت دهم فصل هفتم سریال The Walking Dead بودیم. در ادامه با بررسی جزئیات مربوط به این اپیزود همراه گیم‌شات باشید.

دقیقا به خاطر دارم که در بررسی‌های نیمه ابتدایی فصل هفتم عنوان کردم که The Walking Dead دچار یک سردرگمی محض شده است و دقیقا نمی‌داند که چه چیزی برای مخاطب تداعی کرده است؛ خوشحالم که می‌گویم کمی وضعیت درحال بهتر شدن است و روند خام قسمت‌های پیشین کم کم دارد وارد فازی جدیدی می‌شود. با این حال The Walking Dead همچنان به شکلی غیر منطقی درحال کش یافتن است و اصلا اگر یکی از اپیزودها را تماشا کرده و موارد مفید آن را از کل زمان همان قسمت منها کنید؛ حاصل کار تنها 3 الی 5 دقیقه مفید تحویل مخاطب می‌دهد. بگذارید کار را با یک فلش بک ساده به فصل‌های ابتدایی سریال آغاز کنیم؛ فصل ابتدایی The Walking Dead تنها شش قسمت داشت که به جرأت بخشی از قدرتمندترین و باارزش‌ترین قسمت‌های این سریال را شامل می‌شد. شش قسمت مفید که دائما شما را با موضوعات جدیدی شگفت زده می‌کرد و به طور متوالی کاراکترهای سریال را در جریان خطراتی قابل درک‌تر قرار می‌داد. همین زامبی‌ها در ابتدای کار از روی دیوارها عبور می‌کردند و واقعا زمانی که با یکی از آن‌ها برخورد می‌کردیم چهار ستون بدنمان شروع به لرزیدن می‌کرد؛ مخصوصا زمانی که The Walking Dead ثابت کرده بود در به کشتن دادن کاراکترها هیچ بیم و هراسی ندارد. حالا 6 فصل از آن روزهای خاطره انگیز گذشته است و در جریان فصل هفتم ما با موضوعاتی مواجه شده‌ایم که نه می‌تواند به اندازه وقایع مربوط به دکتر جنر، پایانی جذاب برای فصل هفتم رقم بزند و نه حتی چیزی در حد آن ظاهر شود. خبری هم از درام غم‌انگیز و توأم با وحشتی که در گذشته شاهدش بودیم نیست و به جرأت می‌گویم که فصل هفتم تنها سه کاراکتر درست و درمان دارد؛ کارول، ریک و در نهایت درل دیکسون معروف. به غیر از این سه کاراکتر وقایع کدام یک از شخصیت‌ها واقعا درام با ارزشی دارد؟ رزیتا؟ وضعیت این کاراکتر چیزی بیشتر از واژه «وخیم» است.

توجه: متن پیش رو بخش عمده‌ای از سریال تلوزیونی The Walking Dead را فاش خواهد کرد؛ لذا اگر تا به این لحظه موفق به تماشای جدیدترین اپیزود این اثر تلوزیونی نشده‌اید، از خواندن ادامه مطلب صرف نظر کنید چرا که این مقاله حاوی اسپویل است.

مگر می‌شود کسی دکتر جنر معروف را فراموش کند؟ او نه قاتلی بی‌رحم بود و نه کاراکتری با حضوری طولانی مدت! مدت زمان حضورش در سریال نیز تنها به یک قسمت خلاصه می‌شد، اما آن‌قدر روند اصلی را تحت تاثیر قرار داد که ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم اختتامیه فصل اول را فراموش کنیم. او بخش بزرگی از این موفقیت بود!

کمی بالاتر اشاره کردم که تنها نقاط قوت سریال پس از گذشت هفت فصل، تنها همان سه کاراکتری خواهند بود که متعلق به ابتدای سریالند. حال حساب کنید که در قسمت دهم هر سه کاراکترهای گفته شده حضور دارند؛ به داستان و اتفاقاتش کاری ندارم، اما به شخصه حتی حضورشان در سکانس‌های سریال را نکته‌ای مثبت برای آن می‌دانم. هر سه هم درام قابل توجهی دارند؛ چه بسا هفت فصل با بینندگان سر کرده‌اند و هم اکنون تمام مخاطبان دید کاملی از شخصیت آن‌ها دارند. کارول کاراکتری بود که در ابتدا به هیچ وجه جدی گرفته نمی‌شد؛ او زمانی به محبوبیت رسیده است که ما کارول را در جریان اتفاقاتی عجیب و غریب دیده‌ایم و کوچک‌ترین اتفاقی که برای او افتاده، از دست دادن دخترک کوچکش و تبدیل شدن او به یکی از مردگان متحرک است. حالا پس از گذشت 7 فصل و قرار گرفتن در فجایعی غیرقابل وصف، می‌توان گفت که رفتار کارول تقریبا قابل درک‌تر از دیگر کاراکترهای سریال است. لذا زمانی که پای او به سکانسی از سریال باز می‌شود و با توجه به موضوع کلی فصل هفتم، همه ما بینندگان انتظار اتفاقات بزرگی را از او داریم که گویا کارول کارنامه خوبی در این زمینه دارد. او دقیقا زمانی در جریان سریال موثر واقع می‌شود که بیننده رسما از روند کلی اثر ناامید شده و بخش‌های عمده سریال را نادیده می‌گیرد. در این جا است که شخصیت کارول به کار سازندگان می‌آیند و کم کم به روند اصلی آن جانی دوباره می‌دهد. حال سوال این است که آیا در قسمت دهم شاهد چنین اتفاقی بودیم؟

پاسخ کاملا منفی است؛ آن هم به چند دلیل! اول این که کارول دقیقا زمانی که سریال به او نیاز دارد، خیلی راحت نادیده گرفته می‌شود و حتی به طریقی او را از روند اصلی سریال جدا می‌کنند. در واقع خود سازنده هم می‌داند که چه بخواهد و چه نخواهد در آینده کارول به روند اصلی ملحق می‌شود و اتفاقا در جمع عاملان اصلی یک اتفاق بزرگ قرار می‌گیرد، اما خب در عین حال اصرار دارند که زمان سریال را بیهوده کش بدهند و همین طور وقایع قابل پیشبینی داستان را به تعویق بیندازند. واقعا سازندگان می‌خواهند تا انتهای کار شخصیت کارول را در خانه‌ و دور از اتفاقات مهم سریال نگه دارند؟ این واقعا احمقانه است! ما خوب می‌دانیم که دیر یا زود کارول از آن دخمه به بیرون می‌آید و زمین و زمان را به هم می‌دوزد. کاراکتری که علی‌رغم زن بودنش، هنوز چند تُن از ناجی‌ها را حریف است و بیدی نیست که با این بادها بلرزد.

بزودی او را در جریان اصلی سریال خواهیم دید؛ چه خبری خوشحال کننده‌تر از این؟

حضور کارول در سریال یک سکانس جذاب برای مخاطب به همراه می‌آورد. جایی که او بعد از چندین ماه با دوست قدیمی‌اش رو به رو می‌شود؛ تیرکمان‌دار معروف The Walking Dead! درل دیکسون به واقع یکی از مهم‌ترین مهره‌های سریال به حساب می‌آید. کسی که به خودی خود حضورش در بخشی از یک سکانس، آن را تا حد قابل توجهی بااهمیت جلوه می‌دهد. درست است که او اکنون همان درل روی اعصاب و کله‌ شق فصل‌های ابتدایی سریال نیست، اما هنوز هم بار سنگینی از درام The Walking Dead بر روی دوش اوست. شاید مکالمه میان کارول و درل هیچ مفهوم و هدف خاصی را دنبال نکند، اما شنیدن وقایع گذشته از زبان درل خودش برای مخاطب جذابیت دارد. آن هم دِرلی که اکنون به هیچ وجه شوخی سرش نمی‌شود و به سادگی جان هر موجودی را در این کره زمین می‌گیرد؛ بی‌رحم‌تر از هر زمانی که تصورش را بکنید. چیزی که مخاطب را به شکل غیر قابل تصوری رنج می‌دهد، قرار گرفتن در سکانسی است که علی‌رغم سنگین بودن بار درامش، تقریبا هیچ چیزی به مخاطب اضافه نمی‌کند؛ حتی اگر در آن سکانس تنها دو کاراکتر کارول و درل حضور داشته باشند. چندین دقیقه از قسمت دهم به شکلی می‌گذرد که کارول و درل در رابطه با گذشته یکدیگر سخن می‌گویند؛ منتها دقیقا زمانی که با جای درستش می‌رسد همه‌ چیز با هیچی تمام می‌شود و انگار نه انگار که مخاطب تا به این لحظه منتظر اتفاقی بوده است. مصداق بارزش را تنها می‌توان در سریال‌های درجه دو و بالاتر سینمای جهان و به خصوص ترکیه یافت! آن قدر سکانس ادامه می‌یابد که چیزی را منتقل کند، اما سر بزنگاه، به یک باره همه‌ چیز سر از کوچه علی‌چپ در می‌آورد و مخاطب هم کاملا متوجه می‌شود که نیمی از اپیزود را سرکار بوده است.

بعد از گذشت چیزی بالغ بر 10 قسمت از شروع فصل هفتم؛ یک سوال عجیب ذهنم را شدیدا به خود مشغول کرده است. در طول قسمت دهم، ما ریک را می‌بینیم که سر از محله زباله‌ دان‌ها (گروهی دیگر در دنیای The Walking Dead) درآورده است و در جریان همین اتفاق به شکلی عجیب، اهالی آن محله را برای جنگیدن با نگان و دار و دسته‌اش مجاب می‌کند که البته این بماند. موضوع اصلی این است که در جریان همین اتفاق، ریک با قول آن که برای اعضای زباله‌ دان‌ها سلاح جمع‌آوری می‌کند، تصمیم می‌گیرد که به مناطق دوردست‌تر سفر کند تا برای زباله‌ دان‌ها سلاح جمع آوری کرده باشد؛ عجیب است! واقعا نمی‌دانم حکمتش چیست؛ تمامی گروه‌هایی که زیر سلطه نگان قرار دارند می‌توانند برای جمع آوری هر چیزی به مناطق دور دست سفر کنند، اما هیچ وقت به مغزشان خطور نمی‌کند که بند و بساط را جمع کرده و از این جهنم پر از ناجی فرار کنند! اگر تا قسمت‌های گذشته فرار کردن از دست نگان‌ها غیر ممکن تلقی می‌شد؛ اکنون این گونه نیست. چون در جریان قسمت دهم جمع کثیری از اعضای گروه ریک تصمیم می‌گیرند که  برای یافتن سلاح به مناطق دور دست بروند و اصلا این‌ بماند؛ زباله دان‌ها گروهی هستند که ناجی‌ها را نمی‌شناسند! همین نشان می‌دهد که آن‌ها از قلمروی نگان دور هستند و این یعنی ریک و جمع کثیری از گروهش عملا توانسته‌اند از دست نگان فرار کنند. چه دلیلی دارد زیر سلطه کسی بمانید که هر یک روز در میان کشته تحویلتان می‌دهد و از قضا هر روز هم بیشتر می‌خواهد؛ حالا ریک و گروهش را فاکتور می‌گیریم و پیش خود می‌گوییم که آن‌ها کله‌هایشان داغ است، مابقی اهالی این سرزمین را چه می‌گویید؟

احیانا شما نمونه این زامبی را در نسخه چهارم Resident Evil ندیده بودید؟

در مقالات قبلی به یک نکته اشاره کردیم؛ این که The Walking Dead معمولا به تعداد سکانس‌هایش می‌افزاید، اما مدام از محتوای آن‌ها می‌کاهد. عملا تعداد سکانس‌ها و لوکیشن‌ها زیاد است، اما تمامی آن‌ها سر هم رفته تنها ذره‌ای به اطلاعات قبلی‌تان می‌افزایند. دقیقا مصداق همین اتفاق در جریان قسمت دهم نیز به وقوع می‌پیوندد و شما پس از چهل دقیقه و اندی، عملا چیزی جز چند نکته کوچک نصیب‌تان نمی‌شود؛ همه به جز جایی که ریک در لوکیشن زباله‌ دان‌ها قرار دارد. دقیقا به خاطر دارم زمانی را که ریک و اعضایش در یکی از شهرها (مربوط به وقایع فصل اول) در یافتن یک موجود زنده نیز عاجز بودند. آن زمان بود که واژه «بازمانده» واقعا معنی و مفهوم درستی را منتقل می‌کرد و کسی که زنده مانده بود هم قطعا داستان پر پیچ و خمی برای روایت کردن داشت. اکنون در یک فصل از سریال دست کم 4 گروه پرتعداد جدید معرفی شده‌اند؛ آن هم در لوکیشنی روستایی و دورافتاده از شهر. فصل هفتم کمی ادامه یابد، می‌توان انتظار داشت که تعداد انسان‌ها از زامبی‌ها بیشتر است؛ با توجه به این که تا کنون دخل جمع کثیری از آن‌ها را همین ریک و گروهش آورده‌اند. با این حال نیت نداریم که اشتباهات واضح سریال را برایتان بازگو کنیم؛  با این که با افزایش بازماندگان در سریال موافق نیستم، اما به شخصه حضور زباله دان‌ها در جریان سریال را نکته‌ای مثبت می‌پندارم. آن‌ها غیر قابل پیش‌بینی‌اند و رفتارشان هم به شدت عجیب و غریب است که این وضعیت با شرایط آخرالزمانی دنیای اطراف کاملا تطابق دارد.

زمانی که ریک و گروهش توسط اعضای زباله دان‌ها غارت می‌شوند، آن‌ها سر از منطقه‌ای در می‌آورند که تا فرسنگ‌ها آن طرف‌تر نیز آهن پاره دیده می‌شود. کاری ندارم که چرا زباله دان‌ها به این راحتی به جمع گروه ریک اضافه شده‌اند؛ بخش جذاب سریال زمانی اتفاق می‌افتد که ریک برای ثابت کردن خودش می‌بایست با یک زامبی عجیب و غریب (احیانا شما نمونه این زامبی را در نسخه چهارم Resident Evil ندیده بودید؟) مبارزه کند، آن هم با دستان خالی. مبارزه این دو حداقل برای مخاطبی که چند هفته به وراجی‌های نگان گوش داده‌ است، جذابیت دارد و لااقل یک زامبی درست و درمان سر از دنیای The Walking Dead درآورده است که پس از مدت‌ها حس ضعف در مقابل او نشان می‌دهیم. معمولا زامبی‌ها تهدیدی حداقل برای گروه ریک محسوب نمی‌شوند (ما که خوب می‌دانیم تا قبل از کشته شدن نگان، زامبی‌ها عملا عضوی را حذف نمی‌کنند) و این که یک ابرزامبی مسلح به جانتان بیفتد، شما را یاد همان حس نوستالوژیک فصول ابتدایی داستان می‌اندازد که در آن با دیدن زامبی‌ها احساس ضعف به مخاطب دست می‌داد. مشکل اصلی فصل هفتم این است که دست سازندگان برای مخاطب رو شده است! ما خوب می‌دانیم که تا پیش از مرگ نِگان زامبی‌ها عملا کسی را نمی‌کشند و تا آن زمان چیزی جز یک چرنده متحرک نیستند. حتی مخاطب هم دیگر نمی‌ترسد؛ چون هر چه نباشد در آینده جنگی بزرگ انتظار اعضای گروه ریک را می‌کشد و تا آن زمان فیلم‌نامه به کاراکترها نیاز دارد.

twd_7-10

در مجموع قسمت دهم را می‌توان به عنوان یک دنباله معنوی از اشتباهات پی در پی سازندگان دانست که گویا تمامی هم ندارد. بیننده‌های سریال همچنان سر جایشان نشسته‌اند؛ پس از کشته شدن چیزی بالغ بر سه یا چهار شخصیت منفی روی اعصاب، نِگان هم آمده است که برود؛ او نیز ماندگار نیست. چیزی که می‌ماند سریال و کاراکترهای قدیمی آن هستند که تشنه بازگشت به روزهای گذشته‌اند و هدفی بیشتر از کشتن یک شخصیت منفی می‌خواهند. قبول داریم که حضور شخصیت منفی در یک اثر تلوزیونی کار دور ذهنی نیست، اما نباید فراموش کرد که محوریت سریالی مثل The Walking Dead چیزی بیشتر از کشتن کاراکترهای روی اعصاب است. مخاطب شخصیت منفی می‌خواهد، منتها زمانی که این شخصیت‌ها در خدمت طبیعت سریال باشند و به کلیت آن صدمه وارد نکنند. نمونه بارزش را در فصل‌های ابتدایی سریال دیده‌ایم و تا پیش از آن همه چیز هدفی معین داشت؛ هدفی بیش از انتقام گرفتن از یک خون‌آشام واقعی. به هر حال قسمت دهم نیز نمی‌تواند نمره قبولی از سوی منتقدین دریافت کند؛ اگر چه همچنان برای یک هوادار، صحنه‌های جالبی را تدارک دیده است. این که آیا در آینده شاهد بهبود روند فعلی خواهیم بود یا نه کاملا مشخص است؛ پاسخ قطعا منفی خوهد بود. زیرا سریال تا زمانی که مسیرش را پیدا نکند و از این بی‌راهه‌ای که گرفتارش شده است بیرون نیاید، وضعیت قطعا نمی‌تواند تغییر کند.

گیم شات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *