ری داناوان ، سریالی که به قول خیلیها حالا حالاها جزو بهترینهای دنیای سریال خواهد بود و هرچه بیشتر پخش میشود، پخته تر و جذاب تر میشود.
آدمهای زیادی را سراغ ندارم که موقع بروز مشکل، پاشنه کفش فرار را ور نکشند و فلنگ را بندند؛ آنها که با دیدن خون، تو گویی آب به آب میشوند و نمیدانند چه کنند. از طرف دیگر آدمهای زیادی را هم سراغ ندارم که تا ته و توی چیزی را در نیاورند، دست از سر آن بر نمیدارند و اهل این نیستند که به موضوعی ناخنک بزنند و برای این که خوش خوشان شان شود یا از سر بیکاری، دنبال هیجان باشند.
این گروه همیشه آن وسطها هستند، جایی وسط معرکه که هنوز مشت اول را نزدهای دعوا میکنند، کم نمیآورند و کلاًآدمهای عجیبی هستند: گاهی از سوراخ سوزن رد میشوند و گاهی از دروازه رد نمیشوند. این جور آدمها شاید خودشان هر غلطی بکنند و به صرف این که همپالکی هاشان آدمهای قدرتمندی هستند، به منابع زیادی دسترسی داشته باشند ولی وقتی پای حریم خانواده میآید وسط، انگار از هر آدم متعصبی، متعصبترند و حتی باورت نمیشود که بالا خواه همسرشان ظاهر شوند و کرکره دکان فلان را بکشند پایین که به ناموسشان نازکتر از گل گفته است. من به این آدمها که نه سفیدند و نه سیاه، نه روزند و نه شب، نه خوابند نه بیدار، می گویم «ری داناوان».
شب زدههایی که گاهی چنان پته آدم بدها را میریزند روی دایره که دوست داری غلام حلقه به گوششان شوی و یک عمر«بزار بردار» شان باشی.
«ری داناوان» برای من مظهر زندگی یک آدم خاکستری است که میتواند هر کسی باشد. فکرش را بکن و خودت را بگذار جای یکی مثل ری که نه کودکی خوشایندی داشته ای، نه حالا چرخ زندگی ات بر وفق مراد میچرخد. بیرونت مردم را میسوزاند و دورنت خودت را.
با وجود این یاد میگیری که در بزنگاه زندگی، کسی دستت را نمیگیرد و خودت باید گلیمت را از آب بکشی. خب چند مرده حلاجی؟ یا این قدر ضعیف میشوی که طبق قانون جنگل، محکوم به فنایی یا میکشی تا کشته نشوی.
ری، از قِسم دوم است. با این تفاوت که شاید من و ما از دیدن روش زندگی او خوشمان نیاید، ولی باید بپذیریم که چنین دنیایی هم وجود دارد؛ دنیایی که جواب «های»، «هوی» است و کسی به این بها نمیدهد که مغزت چقدر پر است. برای زندگی در این دنیا تو به دو چیز نیاز داری: کیف پرپول و دور بازو. همین.
حالا درباره یک چیز دیگر حرف بزنیم. مثلاً در این مورد که چند سریال را سراغ داریم که این قدر شخصیت محبوب داشته باشد. این که مگر میشود در سریال ری داناوان فقط خود ری را دوست داشته باشیم. پس تکلیف دل ما چه میشود که گیر میدهد به «ادی مارسن» که نقشتری را بازی میکند؛ همان برادری که سابقاً بوکسور بوده و حالا باید حریف قلتشنیبه نام بیماری پارکینسون را شکست دهد.
اصلاً این هم به کنار، «جان ویت» را کجای دلمان بگذاریم که نقش میکی داناوان را بازی میکند؛ پدری که تمام آتشها از گور لو بلند میشود. این همه هیچ. یعنی میخواهی از خیر «دش میهوک» بگذری، همان بانچی دوست داشتنی مشنگ کهظاهراً آبی ازش گرم نمیشود ولی گاهی چنان خودی نشان میدهد که مجبور میشوی انگشت حیرت بگزی. باز همبگویم؟
سریال ری داناوان تمام صلابت و سرزندگیاش را مرهوم خلق چنین شخصیتهایی در تنور فیلمنامه است؛ آن جا که حکما خالقان این سریال، دوره سخت عرق ریزان روح را طی کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که یک اثر خوب حتماً بایدفیلمنامه درجه یکی داشته باشد وگرنه مجبور میشوند آب ببندند به اثری که در بهترین حالتش، داستان کوتاهی بیش نیست. ری حالا حالاها جزو بهترینهای دنیای سریال است و انگار هر چه بیشتر پخش میشود، پختهتر و جذابتر میشود. به همین سادگی.
خانواده هم لعنت است و هم برکت. داستان سریال «ری داناوان» براساس این ایده شکل گرفته و فیلمنامهای عالی باشخصیت پردازیهایی کم نظیر آن را به یکی از بهترین سریالهای تلویزیونی سالهای اخیر تبدیل کرده است. ری داناوانبا بازی فوقالعاده «لئو شرایبر» دلالی گانگستری است که با خانوادهاش از بوستون به لسآنجلس نقل مکان کرده است وچهرههای سرشناس و بانفوذهالیوود، با هر مشکلی که رو به رو میشوند، او را استخدام میکنند؛ کسی که هیچ ابایی از خشونت، قتل، آدم ربایی و حتی کشته شدن ندارد و بسیار حرفهای، باهوش و دقیق است.
برای رسیدن به چنین سطحی از شغل گانگستری باید کاراکتر عجیبی داشت که لئو شرایبر به خوبی از پس آن برآمده وسریال دقیقاً بر پاشنه همین کاراکتر پیچیده میچرخد. در کنار شخصیت جالب ری، جذابترین کاراکتر سریال میکیداناوان، پدر ری است. میکی داناوان با بازی فوقالعاده جان ویت، بعد از بیست سال از زندان آزاد میشود و این آزادی آغاز دردسرهایی است که میکی برای پسرانش ایجاد میکند.
شخصیت مهم دیگر، همسر ری است: آبی، زنی سنتی و پرافاده و البته تازه به دوران رسیده. مجموعهای از ویژگیهایمتناقض و جالب را در او میبینیم. رابطهاش با ری عاشقانه و پراحساس است، اما هر دو کاراکتر به خاطر پیچیدگیهایروحیشان در ارتباط با یکدیگر مشکلات بغرنجی دارند.
تمام قصههای این سریال حول محور کاراکترهای ری، همسر، پدر و برادرانش میچرخد؛ کاراکترهایی که به شیوه کاملا مدرسه ای ساخته و پرداخته شده اند و نمونههای کم نظیر از خلق کاراکتر موفق در یک فیلمنامه هستند.
آنچه در این سریال میبینیم، تلاشی نافرجام برای سر و سامان دادن به زندگی و خانواده است. چرا که فضایهالیوود فاسدتر از آن به نظر میرسد که بشود در آن یک زندگی را سر و سامان داد. ریموند کاملا غرق درهالیوود است.هالیوود به عنوان مظهر نوعی زندگی یا تمدنی پیچیده، متکی بر قدرت و ثروت است که انسانها در آن حیواناتی خشن هستند و تنها براساس غرایز خود رفتار میکنند.
ری هم گانگستری است که بر مبنای اصول همین تمدن کار میکند و از همه معادلات آن پیروی میکند. کاراکتر او به عنوان مجموعه ای از خصوصیات تیمیو روحی، کلکسیونی از تیپهای گانگستری و قهرمانهای شهری تاریخ سینماست؛ از گانگسترهای دوران سینمای نوآر گرفته تا بزن بهادرهای سه، چهار دهه اخیر.
از آن طرف کاراکتر میکی، کلکسیونی از ویژگیهای تیپیکال قهرمانها و ضدقهرمانهای دوران کابویهاست. هم در شکل فکر کردن و هم در رفتارهای او، نمونه ای از کابویهای فیلمهای وسترن را میبینیم. بی بند و باری، بکش که کشته نشی، زندگی در لحظه، شانس و اقبال در تیراندازی، هر کس زودتر شلیک کند برنده است، خیانت و دروغگویی و… تنها نمونههای اندکی از این منش هستند.
میکی نماد غرب وحشی است که هم پدر ری است و هم بنیان، زیر بنا و نیای الگوی زندگیهالیوودی امروز محسوب میشود. حضور او نشان دهنده تاریخی خشن و وحشیانه است که تاکنون روی آن ساخته شده است.
ری داناوان تلفیق سینما گانگستری و وسترن است. این تلفیق خوب جواب داده و غرب وحشی را درمیان نمادها و نمایندههای برجسته آن به نقد میکشد، ما شخصیتها به اندازه ای در آن غرق شده اند که امکان خروج از آن را ندارند. تازه از چه چیزی خارج شوند و به کجا بروند؟هالیوود خود را در تمام جهان منتشر میکند. چگونه میتوان از آن خارج شد؟ باز هم همان است، گیریم اندکی خفیف تر. در این تمدن هیچ کس بی گناه نیست. میکی و ریموند هیچ فرد بی گناهی را نمیکشند. همه کشته شدگان افرادی شرور هستند که ما از مردن آنها ناراحتی نمیشویم و به همین علت میکی و ریموند را اگرچه وحشتناکند، اما دوستشان داریم؛ نگاه پر از غم آنها پس از ارتکاب به جنایت را دوست داریم و عذاب وجدانشان از گرفتن جان دیگران و نجات جان خود را طبیعی میدانیم.
جنگ است و شوخی ندارد. انسانها در جنگ باید برنده شوند. اصل و اساس جنگ همین است، اما آیا جنگ را همین انسانها به راه نمیاندازند؟ اجتناب ناپذیر است؟ شاید بخواهیم جنگ را پدیده ای طبیعی بدانیم که دنیا و زندگی به ما تحمیل میکند و خارج از دست انسان است. در این صورت انسان همواره در جنگ با دنیا و زندگی نیست؟ ری داناوان به شیوه ای کلاسیک به این مسئله بنیادین میپردازد و قصه اش، غصه این جنگ است.
پس خیالتان راحت باشد. ری داناوان قرار است به جنگیدن با دنیا ادامه دهد. ساده انگارانه است که تصور کنیم او در سر و سامان دادن به وضعیت فاجعه بار زندگی اش موفق میشود. گیریم که ما برخلاف کافکا که در جنگ انسان و دنیا، روی دنیا شرط بست، در مصاف ری با دنیا روی او حساب باز کنیم.
«ای کاش یک ری داناوان داشتیم.» شاید این جمله یکی از اولین ایدههایی باشد که به ذهن مخاطب سریال پرطرفدار این روزهای شبکه «شو تایم» -ری داناوان- برسد. واقعا داشتن بدیلی چون ری داناوان در زندگی شخصی هر آدمیمیتواند نمونه بارز یک نعمت باشد. شخصیتی قدرتمند که میتواند همه گرفتاریها و مشکلات به وجود آمده برای مشتریانش را حل کند.
ری به همراه گروهش- آوری و لینا- با داشتن قدرتی فراوان و با استفاده از تکنیکهای بسیاری که در آن استاد هستند، در قامت یک جاروبرقی، همه گرفتاریها و در نمای واقعی تر، کثافت کاریهای شخصیتهای بزرگ امریکایی را حل میکنند. بازه حرکت و فعالیت آنها از هنرمندانهالیوودی تا ورزشکاران مطرح و به تدریج سیاستمداران و تبهکاران را در بر میگیرد.
نویسندگان سریال که هنر فراوانی برای نوشتن گرههای متفاوت در هر فصل به خرج میدهند، میدانند که چگونه نباید «ری» و دوستانش را و آن کاری را که در تخصص آنهاست، از سریال دور کنند. به همین دلیل در هر فصل، این گروه مجبور است گرفتاریهای سرشناسانهالیوود را برطرف کند. همین جاست که شما فکر میکنید خوب است یک ری و دوستان داشته باشید تا مسائلتان را حل کنند.
اما ری داناوان روی دیگری هم دارد. در دنیای پرزرق و برق سریال که در لس آنجلس و کالا باساس کالیفرنیا میگذرد، ما با داناوانها رو به رو هستیم؛ خانواده ای عجیب و غریب که هر کدام ظرفیتی گسترده برای از بین بردن بنیاد یک زندگی خانوادگی دارند. آنها اهالی بوستون هستند؛ جایی که زندگی مرفه غرب امریکا در آن، جایی ندارد. مردمانی که سریال، زندگی تلخشان را به تدریج روایت میکند؛ تجاوز در دوران کودکی، خودکشی خواهر و پدری که هیچ گاه نبوده و زمانی که حضور داشته عشق زن دیگری غیر از مادر را در سر میپرورانده است.
دنیای خانواده ری، دنیایی است که به تدریج مخاطب را به این نتیجه میرساند که چنین آدمیمحصول و ساخته شرایط خانواده است و اکنون انجام چنین کارهای خارق العاده ای نیز به همان شرایط بر میگردد. به تدریج ری داناوان در دیدگاه مخاطب به شخصیتی تبدیل میشود که میتوان او را دوست داشت، اما در عین حال از او متنفر نیز بود.
نویسندگان سریال با هوشمندی بی بدیلی دومینوی شخصیت اصلی خود را به گونه ای چینش کرده اند که با افتادن هر قطعه، بخش تازه ای از رویاهای ری رخ نمایی کند.
ری داناوان سریال «ری داناوان» از همان ابتدا تماشاگر را مجذوب خود میکند. هر چند نمیتوان از بازی فوق العاده لیو شرایبر گذشت، اما خود شخصیت ری چنان تعریف شده که با وجود شخصیتهای جالب و قدرتمند دیگر در این سریال، باز هم قهرمان داستان همان ری است. شاید به همین دلیل ساده باشد که نام سریال نیز همان شخصیت اصلی است.
ری داناوان و به تبع او خانواده داناوان این توانایی را دارند که شما را شیفته خود کنند، اما تنها یک لحظه- و به راستی یک لحظه- کافی است تا همه آنها کاری کنند که جز تنفر هیچ حس دیگری نداشته باشید. هرچند آنها در لحظههای سخت خویش به یکدیگر پناه میآورند، اما در نهایت همه تنها هستند و این تنهایی از همه بیشتر مربوط به ری است. همه بیچارگیهای خانواده داناوان که دست کمیاز گرفتاریهای سلبریتیهای سریال ندارد، در انتها بر دوش ری میماند و در این میان اوست که هر روز تنهاتر از روز قبل میشود.
آنچه در پایان چهار فصلی که تاکنون از این سریال دیده ایم، باقی میماند، شخصیت تنها، گوشه گیر، ضعیف و ناتوان است؛ شخصیتی که هرچه در مواجهه با مشکلات سلبریتیها و خانواده، خشن، بی رحم، باهوش و قدرتمند است، اما در دنیای درونی اش و براساس ضرباتی که در کودکی بر او وارد آمده، آسیب پذیرتر از آن است که میتوان تصور کرد.
در ری داناوان شما از شخصیتها متنفر و چندی بعد عاشق آنها میشوید. چوب بیسبال، بنز باوقار و حتی گوشی موبایل و نوع پاسخ آن توسط ری باز هم شما را به همان آرزوی ابتدایی این نوشته سوق میدهد: «ای کاش یک ری داناوان داشتیم.» اما آنچه حالا و پس از گذر چهار سال از پخش این سریال به جا میماند، تنها یک سوال واضح و روشن است: «آیا همچنان میخواهید یک ری داشته باشید؟»
مختصر و مفید درباره ی سریال «ری داناوان»
• پایلوت سریال «ری داناوان» که در سال ۲۰۱۳ ساخته شد، رکورد تعداد بیننندگان را شکست و به پربیننده ترین پایلوت در شبکه تلویزیونی شوتایم تبدیل شد.
• این سریال به سرعت توانست نظر بینندگان و منتقدان را جلب کند و فصل اول آن ۷۶ درصد امتیاز از منتقدان Rotten Tomatoes گرفت. در متاکریتیک نیز منتقدان از ۱۰۰ امتیاز، ۷۵ امتیاز به این سریال اختصاص دادند و تیم گودمن و درهالیوود ریپورتر درباره «ری داناوان» نوشت: «شوتایم یک جواهر دیگر در دستهایش دارد و بازی لیو شرایبر و جان ویت در این سریال در حکم طلاست.»
• در سال ۲۰۱۶ لیو شرایبر برای بازی در نقش اصلی سریال «ری داناوان» نامزد دریافت جایزه امیشد. جان ویت نیز در سال ۲۰۱۴ توانست جایزه گلدن گلوب را برای بهترین بازیگر نقش مکمل از آن خود کند.
• این سریال در سال ۲۰۱۳ نیز موفق شد جایزه انجمن منتقدان تلویزیونی را برای هیجان انگیزترین سریال جدید تلویزیون به دست آورد.
• در سال ۲۰۱۵ کیتی هلمز در چند اپیزود به عنوان بازیگر مهمان حاضر شد. برای مخاطبان سریال خیلی عجیب و غریب بود که چرا کیتی (در نقش پگی) در اغلب صحنهها از بریس استفاده میکند. هلمز در مصاحبه ای در همان سال اعلام کرد کاراکتری که او نقشش را ایفا میکند، دچار سردردهای میگرنی است و بریس میتواند به درمان این سردردها کمک کند.
• «ری داناوان» بخش اعظم موفقیت خود را مدیون هنرنمایی لیو شرایبر است. این بازیگر که اصل و نسب اوکراینی دارد، در مدرسه هنرهای دراماتیک لندن و مدرسه درام ییل درس خوانده است او یک بازیگر درجه یک تئاتر است و تا به حال در تعداد زیادی از نمایشهای برادوی به ایفای نقش پرداخته است و تجربیاتی نیز در زمینه روایت گری فیلمهای مستند دارد.
دوفصل