خانه سینما و تلویزیون نقد و بررسی قسمت 4 از فصل 7 سریال Game of Thrones

نقد و بررسی قسمت 4 از فصل 7 سریال Game of Thrones

1

در نقد و بررسی قسمت چهارم از فصل هفتم سریال Game of Thrones که غنائم جنگ نام داشت و به عقیده خیلی‎ها بهترین قسمت این فصل تا به حال بوده با ما همراه باشید.

در سه قسمت گذشته شاهد اتفاقاتی بودیم که از قبل وعده داده شده بودند و به طور کلی می‎توان گفت بیشتر مجذوب دیالوگ‎های عمیق و مفهومی می‎شدیم، ولی این تنها ویژگی این سریال نیست. هر سکانس از این سریال طرفداران را به گونه‎ای خاص مات و مبهوت می‎کند، از صحنه‎های اکشن و خشن آن گرفته تا زمانی که سخنان به سلاح شخصیت‎ها بدل می‎شوند. این قسمت هم استثنا نبود و به نوعی می‌‎توان گفت شروع اصلی فصل هفتم را به بهترین شکل رقم زد.

توجه: از آن جایی که متن پیش رو با هدف نقد و بررسی قسمت چهارم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones به رشته تحریر درآمده، احتمال می‌رود که در لا به لای بحث‌های موجود بخشی از روند کلی مجموعه برای خواننده فاش شود. لذا اگر تا به این لحظه موفق به تماشای سریال مذکور نشده‌اید از خواندن ادامه مطلب صرف نظر کنید؛ چرا که این مقاله حاوی اسپویل است.

شاید بتوان این قسمت از سریال را تاثیر‎گذارترین قسمت این فصل نامید، حال که زمستان فرا رسیده است و شمال برای جنگیدن با ارتش مردگان آماده می‎شود، شاهد بازگشت بسیاری از شخصیت‎ها در کنار یکدیگر بوده‎ایم. آریا بعد از مدت‎ها دوری از کانون گرم خانواده بالاخره به وینترفل بازگشت و با برادر و خواهر خود ملاقات کرد، داستان که در ابتدا اعضای این خانواده را از هم دور کرده بود اکنون آن‎ها را یک جا جمع کردده است، نوعی تراژدی در این بخش از داستان سریال وجود دارد، با این حال که اعضای خانواده دوباره کنار یکدیگر جمع شده‎اند، باید بلافاصله برای مقابله با دشمن مشترک آماده شوند و شاید هیچکدام از آن‎ها تا پایان زمستان دیگر زنده نباشند. از دیگر ملاقات‎ها می‎توان به ملاقات غیر‎منتظره جان و تیون اشاره کرد، جان که پس از خیانت تیون به استارک‎ها قصد جان او را کرده بود، اکنون او را به این دلیل که سانسا را نجات داده است، می‎بخشد؛ البته شایان ذکر است تیون در طول داستان تقاس اعمال خود را پس داده است و اکنون دیگر آن پسر شروری که همه می‎شناختند نیست و به نوعی متحول شده است.

سریال Game of Thrones

مشخص نیست که هدف آریا از بازگشت به وینترفل غیر از ملاقات خانواده‎اش  چیست. او هم مانند سانسا از استعداد‎های برن به وجد می‎آید سپس به نبرد با برین، کسی که سگ شکاری را شکست داد، می‎پردازد و در آخر هم نگاهی سرشار از نفرت به لیتل فینگر می‎اندازد. او که هنوز مرگ پدرش به دلیل خیانت لیتل فینگر را فراموش نکرده است، اکنون باید به دنبال انتقام باشد، ولی باز هم از اعمال مشکوک او شگفت زده شدیم، آیا دلیلی دارد که او از گذشته لیتل فینگر حرفی به سانسا و برن نزد. حال که سخن از برن به میان آمد بهتر است رفتار او را دقیق‎تر بررسی کنیم. میرا رید که چند سال است برن را در همه جا همراهی کرده، اکنون به خانه باز می‎گردد تا خبر مرگ برادرش را به خانواده خود برساند، پس از اتفاقاتی که در شمال دیوار و به طور دقیق‎تر در حادثه مربوط به هودور رخ داد، برن رفتار غیر طبیعی از خود نشان می‎دهد، و به گونه‎ای برخورد سردی با همه حنی با خواهران خود دارد. مطمئنا همه ما شاهد فداکاری‎های همراهان برن برای رساندن او به مقصودش بوده‎ایم، ولی برن در جواب فقط با او خداحافظی سردی کرد، حال این سوال پیش می‎آید که آیا این یکی از ویژگی‎های کلاغ سه چشم است، یا این که همانطور که میرا گفت برن قبلی در آن غار مرد و برنی جدید متولد شده است. با وحجود بازگشت بسیاری از شخصیت‎ها به سریال هنوز خبری از گندری حرامزاده رابرت نیست، او که چند سال گذشته مشغول پارو زدن بوده، شاید این فصل به داستان باز گردد، شایان ذکر است، او تنها گزینه احتمالی برای حکومت بر سرزمین طوفان و استورمز اند، قلعه پدرش است.

سریال Game of Thrones

به دراگون استون و نزد مادر اژدهایان می‎رویم! دنریس که اکنون رفتار بهتری با جان دارد با او خو گرفته است، او پس از وارد شدن به غار یا معدن شیشه اژدها با جان و مشاهده نقاشی‎های کودکان جنگل بر روی دیوار غار به سخنان جان مبنی بر وجود وایت واکرها ایمان آورد. این نقاشی‎ها به نوعی ما را به یاد نقاشی‎های انسان‎های اولیه بر دیواره غارها می‎اندازد، جالب است که داستان سریال در بسیاری از موضوعات از دنیای واقعی الهام گرفته است. اکنون که نژداد کودکان جنگل کاملا از بین رفته است، این وظیفه انسان‎ها است که از سرزمین خود در برابر مردگان حفاظت کنند و بار دیگر مرگ را شکست دهند.

سریال Game of Thrones

برای اولین بار در این فصل شاهد قهرمان‎بازی‎های یورون نبودیم، او که مانند یک کراکن بی‎رقیب در دریانوردی معرفی شد، و در دو قسمت گذشته از سویی در نزدیکی دراگون استون و دورن و از سوی دیگر در نزدیکی کسترلی راک حضور داشت (همه از توانایی او در تغییر موضع شگفت‎زده شدیم) اما اکنون که جنگ بر روی زمین مسطح آغاز شده است، کاری از او بر نمی‎آید. برای اولین بار در طول سریال شاهد نبردی بزرگ که شامل اژدهایان باشد، بودیم و سلاح کایبرن همانطور که پیشبینی کرده بودیم، نتوانست کاری از پیش ببرد و فقط یکی اژدهایان دنریس (احتمالا دروگون) را زخمی کرد. با این وجود ثابت شد که اژدهایان فناناپذیر نیستند و مانند انسان‎ها کشته می‎شوند، پس اگر 10 عدد از این زوبین‎ها در کینگز لندینگ بر روی دیوارها مستقر شوند، دنریس باید آماده مرگ فرزندان عزیزش باشد. در نبرد این قسمت بخش بزرگی از سپاه سرسی نابود شد، بران توانست اژدها را زخمی کند و همچنین در آخرین لحظه نیز توانست زندگی جیمی را نجات دهد او که خود را مشتاق پول و مزدور نشان می‎دهد در حقیقت از بسیاری از شوالیه‎ها شریف‎تر است و در زمانی که می‎توانست فرار کند و جان خود را نجات دهد به سمت سلاح کایبرن رفت و از آن برای کشتن اژدها استفاده کرد، تیریون که از دور شاهد نبرد بود حتما از در خطر بودن برادرش بسیار غمگین شده است در این قسمت به نوعی برادر در مقابل برادر قرار گرفت، انتخاب مسئله بسیار مهمی است هر رو برادر یکدیگر را دوست دارند، یکی عاشق خواهرش است و دیگری او را ماری می‎داند که بر تخت آهنین چنبره زده است. سکانس آخر تم آخرالزمانی داشت، سربازان حتی با این وجود که سپر به دست داشتند به خاکستر تبدیل می‎شدند. دنریس تمام اعمال سرسی را تلافی کرد و انتقام مرگ تایرل‎ها را گرفت.

سریال Game of Thrones

به نظر می‎رسد این شروعی برای اعمال بی‎رحمانه و دیوانه‎وار دنریس خواهد بود، تا جایی که او حتی از مرزهای جنون را پشت سر می‎گذارد و مانند پدرش به دیوانگی می‎گراید. از آن جا که قسمت بعد ایست واچ نام دارد که نام شرقی‎ترین قلعه‎ی دیوار است خوشبختانه از قسمت بعد شاهد نبرد وایت واکرها خواهیم بود . مشخص است که در نبرد این قسمت هیچکدام جبهه بد نبودند، دیگر ماجرا مثل گذشته نیست، که استارک‎های خوش سیرت در برابر لنیسترهای پست فطرت بجنگند اکنون هر کس برای پیروزی و بقای خود می‎جنگد و مشخص است در پایان این فصل همه باید در مقابل نایت کینگ صف آرایی کنند در حقیقت جنگ بین انسان‎ها را می‎توان نوعی جنگ داخلی در نظر گرفت، مایه تاسف است که چرا هر دو سپاه برای جنگیدن با ارتش مردگان با هم متحد نمی‎شوند.

سریال Game of Thrones

در شمال اوضاع به خوبی پیش نمی‎رود سانسا که تا به حال تجربه حکمرانی نداشته است، اکنون مسئول وینترفل است و با این حال که تاکنون مشکل جدی نداشته است و به عقیده بعضی حتی یک فرمانروای ذاتی است به نظر من در متقاعد کردن دیگران برای پیروی از خود به مشکل بر می‎خورد، به علاوه لیتل فینگر طوری با او صحبت می‎کند که انگار به نوعی او را هیپنوتیزم کرده و مانند یک عروسک گردان حرفه‎ای او را بازی می‎دهد. ولی وستروس نباید تنها نگران نایت کینگ باشد، مشکل اصلی زمستان است که نایت کینگ را هم با خود می‎آورد، با توجه به این نکته که شاید زمستان به این زودی‎ها به پایان نرسد و همچنین جنگ درگرفته بین دو جبهه لنیستر و تارگرین و نابود شدن هایگاردن که اصلی‎ترین تولیددکننده مواد غذایی در وستروس بود، شاید ارتش‎ها با کمبود آذوقه روبه رو شوند، و نتوانند در برابر سرمای طاقت فرسای شمال مقاومت کنند ایده سانسا برای مقابله با کمبود آذوقه به نوعی نقشه زیرکانه‎ای است، اما اگر زمستان چند سال طول بکشد نقشه‎های او نیز نمی‎توانند مردم را از گرسنگی نجات دهند. برخلاف تصور اکثر بینندگان سریال دیوار شمال بی‎حد و مرز نیست و دو مرز شرقی و غربی دارد، تا به دریا برسد، در قسمت پنجم ارتش مردگان به مرز شرقی دیوار می‎رسند، در همین زمان جان نیروی کمکی از دنریس دریافت و به شمال باز می‎گردد، به علاوه شاید در قسمت بعد شاهد برملا شدن هویت جان باشیم، صحنه‎ای که مو به تن همه سیخ می‎کند و بیشتر از همه دنریس را شگفت‎زده خواهد کرد او که خود را آخرین تارگرین می‎داند، شاید از زنده بودن برادر زاده‎اش خوشحال شود.

سریال Game of Thrones

سرسی که اکنون دیگر برتری کاملی نسبت به دنریس ندارد، در رد کیپ مخفی شده است، موضوع جالب این جا است که دنریس توانایی غلبه بر تمام وستروس و همچنین حمله به کینگزلندینگ و کشتن سرسی با اژدهایان خود را دارد، ولی تا جای ممکن از این کار امتنا می‎کند تا تفاوت خود با پادشاهان اسبق را برجسته‎تر کند و همواره سعی می‎کند خود را خادم مردم نشان دهد. خشم دنریس از تیریون که مشاور و دست او است، وحشت به جان تمام اطرافیان او انداخت، و در همین لحظه بود که او با جان رفتاری عادلانه و توام با علاقه داشت،  توجه او به نظر جان به معنای اهمیت دادن او به نظر جان نسبت به خود است این موضوع را می‎توان شروعی برای یک اتحاد قوی دانست، ولی ابهام هنوز باقی‎مانده است، آیا دنریس از جان کمکی برای شکست سرسی درخواست می‎کند یا این که خود قسمتی از ارتشش را به شمال برای کمک به جان می‎فرستد، جان که یک تارگرین است، مانند عمه‎اش نوعی ارتباط درونی با اژدهایان دارد، پس شاید در آینده شاهد سوار شدن جان بر یکی از سه اژدهای دنریس باشیم، من بیشتر نظرم به ریگار جلب شده است او که نامش با نام پدر جان یکسان است، شاید میراث تارگرین‎ها برای جان باشد.

سریال Game of Thrones

خنجر والریایی که برای گرفتن جان برن از آن استفاده شده بود و حتی در کتابی که سم مطالعه می‎کرد هم حضور داشت، توسط لیتل فینگر به برن داده شد، برن که با همه افردای که در شمال بودند به گونه‎ای رفتار می‎کند که گویی از زیر و بم زندگی آن‎ها خبر دارد و خواهرانش نیز از این قضیه مستثنی نیستند ولی به نظر می‎رسد، برن در جنوب که دیگر هیچ درختی از درختان کودکان جنگل باقی نمانده‎اند، ناتوان است و او نمی‎‏داند که لیتل فینگر مقصر اصلی مرگ پدرش است، او رفتار محبت آمیز لیتل فینگر را به پای حسن نیتش می‎گذارد و به او اعتماد می‎کند شاید هم نقشه دیگری در سر دارد که ما از آن بی‎خبریم. به هر حال برن این خنجر را به آریا که اکنون حریف برین نیز می‎شود هدیه داد، از آنجا که آریا اکنون یک قاتل خونسرد است شاید همین خنجر را در خرخره‎ی لیتل فینگر فرو کند و پوست صورت او را نیز بکند تا بتواند ارتش ویل را در اختیار خود بیگرد و در عین حال انتقام پدر خود را نیز گرفته باشد.

سریال Game of Thrones

دنریس که تا به حال مادر خوبی برای اژدهایان خود نبوده در این نبرد از این برتری خود استفاده می‎کند و باعث زخمی شدن یکی از آن‎ها می‎شود خوشبختانه تیربه نزدیکی کتف (نمی‎دانم اسم دقیق آن نقطه در بدن اژدها چیست!) اژدها برخورد می‎کند، با این حال او با حفظ تعادل فرود می‎آید و حتی به اندازه کافی هشیار بود تا از مادر خود در برابر سوارکار یک دستی که فرمانده دشمن نیز بود، محافظت کند. نقطه غم‎انگیز داستان زمانی که دیکون تارلی از جنگیدن با دوستان و خویشان خود صحبت می‎کرد و همچنین زمانی که تیریون از دور کشته شدن و خاکستر شدن سربازان لنیستر را مشاهده می‎کرد، اتفاق افتاد. به نوعی همه این دیرگیری‎ها و نزاع‎های بی‎مورد به خاطر رسیدن به تخت آهنین است. جورج مارتین که نویسنده کتاب است، این اثر خود را الهام گرفته از تاریخ تمدن‎ها اروپا و به خصوص ماجرای جنگ رزها معرفی می‎کند، در پایان جنگ رزها پس از شکست یکی از خاندان‎ها به دست فرمانده دیگری که هنری نام داشت، هنری با دختری از جبهه مقابل ازدواج می‎کند تا جنگ را پایان دهد، شاید همین اتفاق در وستروس نیز رخ دهد.

گیم شات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *