هاردی، یکی از معروف ترین بازیگران نسل خود، حالا برای خودش یک سریال تلویزیونی جدید دارد. و یک بچه دیگر.

landscape-1481050668-1480692902-ha

در آینده ای نه چندان دور، تام‌هاردی باید برای یک خالکوبی جدید، وقت بگیرد. هر چند که این بازیگر ۳۹ ساله انگلیسی همین حالا هم چندین خالکوبی دارد که از یقه تیشرت او قابل مشاهده است و به راحتی می‌توانید آن‌ها را از طریق جستجوی اینترنتی تصاویر بی تیشرت او را ببنیدید. وی تا به امروز خالکوبی‌هایی از شهر لندن، اژدهای چینی، نام همسرش، حروف اول نام همسر سابقش، تصویر مدونا، یک بچه، یک بودا با یک تفنگ AK47 را روی بدنش دارد. برای این آخری هنوز دودل است و با خوشحالی، در حالی که پک عمیقی به سیگار الکترونیکش می‌زند، می‌گوید: (هنوز این یکی رو انجام ندادم، چون خیلی بیخوده.)

هاردی با لئوناردو دی‌کاپریو، که پارسال در فیلم (بازگشته) با او همبازی بود، شرطی بسته بود. دی‌کاپریو پیش‌بینی کرده بود که‌هاردی به خاطر نقش مکمل مردی که کاراکتر دی‌کاپریو را پس از حمله یک خرس گریزلی به حال خود وا می‌گذارد تا بمیرد، نامزدی اسکار را دریافت می‌کند.‌هاردی بر سر یک خالکوبی به انتخاب برنده، شرط بسته بود که نامزدی اسکار را نمی‌گیرد.‌هاردی این شرط را باخت. وی طرحی که دی‌کاپریو برایش فرستاده را اینطور توصیف می‌کند: (برام با دست خط خیلی بدی نوشته بود: “لیو همه چیو می‌دونه”. من هم گفتم: “باشه. انجامش میدم، ولی باید برام درست بنویسی.)

و احتمالاً این کار را خواهد کرد. هنری که روی بدن‌هاردی پیاده شده، نمودی از تعهد اوست: تعهد او به معشوقه اش، به خانواده اش، به خودش. همچنین به مدیر برنامه اش، لیندی کینگ، که نام او را هم در بخش داخلی بازویش خالکوبی کرده.هاردی به وی قول داده بود که اگر کینگ بتواند‌هاردی را وارد‌هالیوود کند نام او را خالکوبی خواهد کرد. به لطف فیلم‌های موفقی مانند (بازگشته) که در آن وحشی‌گری باور پذیری در هر صحنه و سکانس پیاده کرده بود؛ یا فیلم (مکس دیوانه: جاده خشم) در سال ۲۰۱۵، که در آن هم باعث شده بود که این مجموعه فیلم اکشن خاک خورده، جانی دوباره بگیرد؛ یا بازی در نقش “بِین” در فیلم بسیار موفق (شوالیه تاریکی برمی‌خیزد) در سال ۲۰۱۲ و خلق یک ابر شرور بینهایت آیکونیک و بینهایت ترسناک و روانی، باید بگوییم که خانم کینگ حقیقتاً به حرفش عمل کرده است.

ولی‌هاردی هم در‌هالیوود هست و هم در‌هالیوود نیست. او همه معیارهای زیبایی مردانه را دارد، ولی در مقابل بازی کردن در نقش قهرمان‌های خوش قیافه مقاومت می‌کند. او ترجیح می‌دهد در نقش گانگسترها، شرورها و جنایتکاران جامعه ستیز هنرنمایی کند و واقعاً در این کار استعداد دارد. وی کاریزمایی ذاتی و انکار ناپذیر روی پرده نقره ای دارد که او را در صدر لیست بازیگران مطلوب هر کارگردانی قرار می‌دهد – البته شاید نه همه آنها – ولی اغلب فیلم‌های کوچکتر و عجیب و غریب تری را انتخاب می‌کند تا بتواند در آنها توانایی اش را بسنجد. تام در مورد زندگی شخصی اش بسیار تودار و کم حرف است، ولی در مورد حرفه اش بسیار بی‌پرده و صریح حرف می‌زند. دوستی با او را باید ارزشمند دانست و از دشمنی اش بر حذر بود.

1481050310-syn-esq-1480936864-l1160088-rt2

تصاویری که در این مقاله از او می‌بینید همه ایده خودش بوده اند (عکاس: گرگ ویلیامز). همه آنها از میکاپ بگیرید تا محل عکاسی، لباس‌ها و بقیه چیزها همه فکر خودش بوده اند. تام‌هاردی بازیگر محبوب عادی ای نیست، وی ستاره سینمایی متوسطی هم نیست. در واقع، او اصلاً مردی عادی نیست.

او از سطح متوسطی کارش را شروع کرد، ولی خیلی زود کراهتش را به متوسط بودن نشان داد. تام‌هاردی روز ۱۵ سپتامبر ۱۹۷۷ به دنیا آمد و تنها فرزند ادوارد (ملقب به “چیپس”) کارمند تبلیغات و نویسنده کمدی، و آن، هنرمند، بود. وی در شین شرقی، محله ای خوب در حومه غربی لندن بزرگ شد و به مدرسه‌های خصوصی خوبی رفت که البته در آن مدرسه‌ها به او می‌گفتند بهترین دانش آموز نیست. تئاتر برایش علاقه ای گذرا بود، ولی پدرش ادوارد و مادرش آن، او را تشویق کردند که تئاتر را دنبال کند، زیرا آنطور که تام می‌گوید: (با وجود موقعیت بسیاری خوبی که داشتم، خیلی موفق نبودم و والدینم پیش خودشان می‌گفتند: “به جهنم! باید یه کاری برای تام پیدا کنیم.)

اوضاع بدتر هم شد. عدم موفقیت تبدیل به شیطنت جدی شد و تام با یکی از دوستانش به خاطر دزدیدن یک مرسدس بنز با سلاح گرم دستگیر شدند که آن هم به اعتیاد شدید به الکل و مواد مخدر انجامید. سال گذشته در مصاحبه با‌هاردی برای شماره ماه مه ۲۰۱۵ اسکوایر، وی در این باره گفته بود: ) من می‌خواستم تموم بشه. ولی وقتی گیر می‌افتی، همه ش دستت رو به آتش نزدیکتر می‌کنی، چون سگ بدی هستی و از تو همین انتظار میره. و خیلی حیفه، واقعاً حیفه. من کسانی رو می‌شناسم که وقتی به دنیا اومدن با قاشق نقره بهشون غذا می‌دادن، ولی الان زیر یه خروار خاک خوابیدن. و به طرز دردناک و بیهوده ای مُردن(.)
ولی او راهش را به سوی مرکز نمایش‌های لندن پیدا کرد و اولین بازی حرفه ای اش را در مینی سریال درام جنگ جهانی دومی‌به تهیه کنندگی استیون اسپیلبرگ با عنوان (جوخه برادران) و فیلم سینمایی (سقوط شاهین سیاه) ساخته ریدلی اسکات انجام داد که هر دو در سال ۲۰۰۱ اکران شدند. ولی حتی با چنین شروع سطح بالایی، وی در خطر جدی از دست دادن کارش قرار داشت. وی قبلاً اعتراف کرده بود که: (من حاضر بودم عزیزترین کسانم را برای یک ذره کراک بفروشم) و لحظه ای که در دریایی از خون و استفراغ با لوله کراک در دست، در خیابان اُلد کامپتون لندن بیدار شده را توصیف می‌کند. وی همچنین درباره زمانی حرف می‌زند که قرار بوده با جان وو (کارگردان) در‌هالیوود ملاقات کند، ولی در عوض بعداً خود را بیهوش در کنار مردی غریبه با یک اسلحه و یک گربه در مرکز شهر لوس آنجلس یافته است.

در نهایت او می‌گوید که واقعیت تلخ است: (چیزهایی بودن که دائماً بطور سیستماتیک در مسیر من قرار می‌گرفتن و به خودم می‌گفتم: “تام، باید بیدار بشی چون چیزهای مهمتری هست که باید انجامشون بدی. و تو همش کارهایی می‌کنی که بی معنی ان و از میون این همه آدم این تو هستی که با این همه فرصت به دنیا اومدی.” به همین خاطر با خودم درباره واقعیت تلف کردن زندگی حرف زدم، در حالی که در زندگی کارهای زیادی برای انجام دادن هست.) تام از سال ۲۰۰۳ تا به امروز مصرف نکرده، هر چند که هنوز وسوسه‌ها وجود دارند. در مصاحبه ای که در کانادا با او داشتم، درباره آرتور با من حرف زده بود، اورانگوتانی که نمود استعاری وسوسه‌های ویرانگر تام هستند، که او آن را به “سگ سیاه” افسردگی وینستون چرچیل تشبیه می‌کند، که همیشه حاضر است و نباید آن را نادیده گرفت.

این باور وجود دارد که بازیگران باید مانند صفحه ای سفید با کاراکتر خود روبرو شوند، تا آگاهی شما از زندگی واقعی آنها، ذهنتان را از نقشی که بازی می‌کنند، منحرف نکند، ولی در مورد‌هاردی قضیه فرق می‌کند، گویی تجربیات او لایه دیگری به بازی‌هایش می‌افزایند. به همین دلیل او در نقش معتاد بی خانمانی در فیلم (استوارت: یک زندگی وارونه) که تله فیلمی‌اقتباسی محصول سال ۲۰۰۷ از شبکه بی بی سی بود، بسیار واقع گرایانه بازی کرده بود و در فیلم زندگی نامه ای سوررئال (برانسون) در سال ۲۰۰۸ در نقش چارلز برانسون، بدنام ترین زندانی انگلستان، بسیار مجاب کننده بود و در فیلم (افسانه) ساخته برایان هلگلند در سال ۲۰۱۵، نقش رانی و رِگی کری، دو گانگستر مخوف شرق لندن، را عالی از آب در آورده بود. لازم نیست او برای حس گرفتن برای کاراکترهای آشفته و ضربه خورده، به یاد ماهی مرده اش بیفتد! وی بازیگری است که می‌تواند نقش مردی را بازی کند که درست به قلب گرداب اگزیستانسیالیستی طرف مقابل خیره می‌شود، زیرا قبلاً به گرداب خویش نگریسته است.‌هاردی دیدگاهی منحصر بفرد دارد. یا همانطور که در ویدئویی برای صندوق خیریه پرینس به یک معتاد ترک کرده دیگر گفته بود:

من یه معتادم و یه دائم الخمر، پس بالا و پایین‌های خودمو دارم. مخم یه کم گیج می‌زنه.

مصاحبه ما با‌هاردی اوایل نوامبر و در خانه ای در محله سوهو در مرکز لندن، در مرحله پس تولید آخرین پروژه او انجام می‌شود.‌هاردی برای تمام کردن تدوین اپیزود سوم سریال ((تابو)) مهلت کمی‌دارد. این درام هشت اپیزودی محصول بی بی سی، ساخته او و پدرش است که تام هم در آن نقش آفرینی می‌کند و هم تهیه کنندگی اش را به عهده دارد. سریال ((تابو)) در سال ۱۸۱۴ اتفاق می‌افتد و تام نقش جیمز دِلانی را ایفا می‌کند، ماجراجویی که پس از ده سال از کنگو به خانه باز می‌گردد و می‌فهمد که پدر مرحومش برایش ارثی غیرعادی به جا گذاشته است که هم توجه دولت بریتانیا و هم آمریکا و همچنین توجه کمپانی ایست ایندیا را به خود جلب کرده است. از آنجائیکه این درام حاصل مغز بازیگری مانند‌هاردی است، نباید انتظار درامی‌در سطح متوسط از این سریال داشته باشید.

ولی در این مورد باید حرف مرا بپذیرید. قبل از آنکه بنشینیم قبل از تدوین، اپیزود را تماشا کنیم، من باید یک قرارداد عدم افشاگری امضا می‌کردم و تام به من گفت: (می‌تونی چیزی که فکر می‌کنی رو بنویسی، ولی دلیلشو نه). بعد روی کاناپه چرمی‌سیاهی نشستیم و تدوینگری به نام سِرکان اپیزود را روی مانیتور بزرگی برایمان پخش کرد و‌هاردی دائماً چیزهایی روی کاغذ می‌نوشت و در این میان چهار پیتزای کامل و یک بطری نوشابه رژیمی‌را تمام کرد و من نیز در دفتر یادداشتم نت برداری می‌کردم، ولی بیشتر در مورد پیتزاها نه سریال.

چیزی که می‌توانم درباره (تابو) به شما بگویم این است که این مجموعه پیچیده، پر فراز و نشیب و به سبک قدیمی‌ساخته شده است. پیچیدگی‌ها و خرابکاری‌ها – و حتی انحرافات – موجود در این سریال طوری هستند که باعث می‌شود بیشتر درام‌های دوره ای شبیه به اپیزودی از (پپا پیگز) به نظر برسند.‌هاردی می‌گوید این سریال طوری طراحی شده که (ضد-دانتون) باشد و با آنکه ارزش تولیدی آن در نحوه نمایش لندن آن زمان، بسیار بالا است، ولی (تابو) چیزها و جاهایی را نشان می‌دهد که رقبایش در این ژانر، هرگز این کار را نکرده بودند. حتی می‌توان گفت که عنوان این سریال نیز تصادفی نبوده است.

وقتی نمایش اپیزود به پایان رسید، به آشپزخانه آن منزل رفتیم که خارج از راهروی بدون پنجره ای با یک سری درهای بسته قرار داشت که روی هر کدام از درها تابلویی نصب شده بود که نام سریالی که تدوینش در آن اتاق انجام می‌شد، رویش نوشته شده بود: (پولدارک)، (اندیوور)، (فورتیتود). طی مصاحبه من با‌هاردی، گاهی افرادی با تیپ‌های تلویزیونی به آشپزخانه می‌آمدند تا برای خود قهوه ببرند و به نظر می‌رسید که همه آنها به ویتامین دی نیاز دارند، گویی هرگز نور بیرون را ندیده اند و گاهی نیز صداهای مردانه ای از اتاق‌های دیگر به گوش می‌رسید که باعث خنده هر دوی ما می‌شد.

با آنکه تام تحت استرس بالایی قرار دارد، ولی کاملاً ریلکس و آرام به نظر می‌رسد. کمپانی تولیدی او که Hardy Son and Baker نام دارد و آن را با شریکش دین بیکر اداره می‌کند، باید سریال کامل شده را تا قبل از کریسمس برای بی بی سی و شبکه آمریکایی اف ایکس ارسال کنند تا برای ژانویه به نمایش درآید. او اشاره می‌کند: (۱۴ صفحه یادداشت درباره اپیزود سوم براشون فرستادم. همه دیالوگ‌ها رو از حفظ هستم و می‌دونم در هر سکانس هر چیزی کجاست و می‌دونم شمع‌ها کجا قرار دارن… بنابراین هیچوقت راضی و خوشحال نیستم.)

ایده این سریال زمانی به ذهنش خطور کرد که نقش بیل سایکس را در اقتباسی از ((الیور توئیست)) در سال ۲۰۰۷ بازی می‌کرد و این کاراکتر را شبیه به شرلوک هولمز، ولی فیزیکی تر و به همان اندازه باهوش ساخت. در نه سالی که از آن زمان گذشته، او بارها این ایده را برای خود تکرار کرده تا آن را خوب بسازد و حالا از پس این کار برآمده است. همانطور که دین بیکر، شریک‌هاردی، می‌گوید: ((این سریال مثل بچه تام می‌مونه.))
البته یادمان نرود که‌هاردی اواخر ماه اکتبر صاحب یک بچه واقعی از همسرش شارلوت رایلی شد که سر فیلمبرداری فیلم ((بلندی‌های بادگیر)) در سال ۲۰۰۹ با او آشنا شده بود. وی پسری هشت ساله به نام لوئی از نامزد سابقش، راکل اسپید، نیز دارد. سه هفته بعد فیلمبرداری ))تابو(( آغاز شد و طی ماه‌های تولید، در کل تام چهار تا شش ساعت می‌خوابیده و بین ساعت ۱۲ و ۲ صبح بیدار می‌شده تا به بچه برسد (و در این میان جنسیت فرزندش را نیز مشخص نمی‌کند چه رسد به اینکه نامش را فاش کند) و بعد بین ۴:۳۰ تا ۵:۳۰ بیدار می‌شده تا سر کار برود. به گفته خودش محرومیت از خواب خیلی آزاردهنده بوده: ))اگر فرد دیگری این کار را با شما می‌کرد، شکایت به دادگاه لاهه به جرم جنایات جنگی می‌بردید.))

حالا که پروژه ((تابو)) تقریباً تمام شده، برنامه اش این است که مدتی استراحت کند، زیرا واقعاً خسته شده است. ولی از ما بپرسید ظاهرش اصلاً خسته نشان نمی‌دهد. با جین تیره و کتانی و تیشرتی از ((گرگ وال استریت)) و ته‌ریش، تام کاملاً شاداب و خوش تیپ به نظر می‌رسد که دقیقاً آنطور که او را به یاد دارم نیست.

دفعه قبلی که با‌هاردی مصاحبه کردیم در کالگاری بود، و چند ماه از شروع فیلمبرداری ((بازگشته)) می‌گذشت و در حال فیلمبرداری آن در کوهپایه‌های کوه‌های راکی بودند. تیم تولید این فیلم بعدها برای پیدا کردن برف به آرژانتین تغییر مکان داده بود.‌هاردی با چند نفر از دوستانش از ست فیلمبرداری، در یک خانه زندگی می‌کردند، و ظاهراً اوقات فراغت خود را با بازی‌های ویدئویی و بوکس پر می‌کردند. آن زمان تام خمیده و کمی‌کوتاهتر از قد واقعی اش به نظر می‌رسید و ریش گذاشته بود و لباس راحت تری به تن داشت، طوری که او را با یکی محلی اشتباه می‌گرفتید. قرار بود با هم به میدان تیر برویم، ولی در نهایت در حومه شهر به مغازه سفالگری در یک پارک رسیدیم که پیشنهاد تام بود.

1481050330-syn-esq-1480923204-tom-hardy-2

با دیدن آنچه او در ((بازگشته)) انجام داد – کاراکتر جان فیتزجرالد که وحشی، بی اخلاق و حیوانی و در عین حال تاحدودی انسانی و دلسوز است، تعادلی که‌هاردی در ایجاد آن استاد است – و سپس ملاقات با او در لندن بود که فهمیدم این نقش چقدر او را خسته کرده و چقدر رنگ کردن یک لیوان سفالی برایش تغییری مطلوب و دلپذیر از کار روزانه محسوب می‌شود. با آنکه خودش هنر بازیگری را کلمه ای پر تصنع و پر دبدبه می‌داند و بازیگری را ((فقط ادا درآوردن)) توصیف می‌کند، ولی حس واقعی بیننده این است که در دیوانگی او کمی‌متُد هم هست، چه عمدی باشد چه نباشد.

در کالگاری،‌هاردی با آلخاندرو گونزالز اینیاریتو، کارگردان ((بازگشته))، بر سر “چیزهای جذابتری” که اینیاریتو می‌خواست کاراکتر فیتزجرالد از خود نشان دهد، به مشکل برخورد، زیرا‌هاردی در مقابلش مقاومت می‌کرد: ((هر روز گوش دادن به این چرندیات برام تهوع آور بود و فقط می‌گفتم: “آره، آره، آره، خیلی خوبه؛ ولی نه”.)) کمی‌بعد وقتی‌هاردی آرامتر شد اضافه کرد: ((آلخاندرو یه رذله و من باید این کارو بکنم تا اون راضی باشه و در نهایت برای من هیچ اسکاری نمی‌مونه…‌هاها! ولی برای اون چرا.)) (البته در مورد هر دوی این موارد، حق با‌هاردی بود.) بعدها تصاویری از‌هاردی منتشر شد که تیشرتی با طراحی خودش با عکس فیتزجرالد در حال خفته کردن اینیاریتو پوشیده بود.

در لندن،‌هاردی اعتراف می‌کند که تازه بهبود یافته است و می‌گوید: ((چون حدود دو سال از آن زمان گذشته حس می‌کنم که هنوز خستگی آن باقی مونده، ولی معتقدم فیلم زیبایی بود. حالا می‌خوام دوباره تماشایش کنم، چون از اون فاصله گرفتم. همیشه همینطوریه، وقتی مردم میگن “وقتی سر فیلمبرداری بودم زمان سختی را می‌گذراندم” حداقل منظورشون اینه که خاطره خوبی داشتن. آن زمان من …. (و صدای بوفالوی زخمی‌و در حال مرگی را درمی‌آورد) انگار تمامی‌نداشت. خیلی طول کشید و خیلی گیج کننده بود. فیلمبرداری ((بازگشته)) طولانی بود و پر از سردرگمی‌و هرج و مرج بود و هیچکس به هیچ وجه کنترلی نداشت و همه ما داشتیم کنترل می‌شدیم. و این خیلی اعصاب خوردکن و پراسترس بود.))

همین صحبت‌ها نشان می‌دهد که چقدر زود اعصاب‌هاردی از این رو به آن رو می‌شود و خودش اضافه می‌کند: ((آلخاندرو رو دوست دارم.)) هر چند مشخص بود که دوره‌هایی طولانی در طول ساخت این فیلم بود که او آلخاندرو را دوست نداشت. بر خلاف خیلی‌ها، بازیگرانی در سطح او، چهره‌هایی عاری از احساس و عادت کرده به رسانه‌ها و دوربین‌ها ندارند. و این قضیه کاملاً مثبتی است.

به همین خاطر است که داستان‌هایی درباره درگیری‌های او با کارگردانان یا همبازی‌هایش سر فیلمبرداری فیلم‌ها می‌شنویم. او یکبار به ژورنالیستی گفته بود که سر فیلمبرداری ((برانسون)) نزدیک بوده مشتی به صورت نیکولاس ویندینگ رفن بزند. و گزارش‌هایی در مورد ماجرایش با شایا لابوف سر فیلمبرداری درام ((بی قانون)) از هر دو طرف شنیده ایم که خود‌هاردی اینطور تعریف می‌کند که همبازی اش شایا بطور ناگهانی مشتی به صورتش زده و بیهوشش کرده بود. یا اینکه چطور سر فیلمبرداری ((مکس دیوانه: جاده خشم)) با جورج میلر و شارلیز ترون مشاجره کرده بود و در کنفرانس مطبوعاتی این فیلم در جشنواره فیلم کن بطور رسمی‌و علنی از میلر معذرت خواهی کرده بود.

ولی اگر تام‌هاردی را نمی‌خواهید، او را استخدام نکنید. گرچه بیشتر اوقات او ارزش زمان و هزینه ای که می‌کنید را دارد. اصطکاک است که جرقه ایجاد می‌کند. او می‌گوید: ((اگر به عنوان بازیگر بیام، نقاط شکست و ضعف کل فیلم و تیم را می‌سنجم، چون این کاریه که به من پول میدن تا انجامش بدم. بنابراین اگر این کارو نکنم، کاری براتون نکردم و شما هم کاری برای من نکردین، چون این چیزیه که اومدیم انجامش بدیم. اگه کسی بگه: “نه تام، نمی‌خوام این کارو بکنی، فقط می‌خوام با لباس خفاش بیای تو فیلم” – نه لباس بتمن، منظورم لباس خفاش واقعیه – اون وقت می‌دونی چی میشه؟ اونوقت دیگه اون فیلمو کار نمی‌کنم.))

ظاهراً‌هاردی در کارگردانانی که با آنها کار کرده و می‌دانند چطور با او کنار بیایند، نوعی حس وفاداری ایجاد کرده است. صحبت از لباس بتمن شد؛ کریستوفر نولان مشخصاً چنین کارفرمایی است و ابتدا‌هاردی را در فیلم ((تلقین)) در سال ۲۰۱۰ بکار گرفت و پس از آن در فیلم ((شوالیه تاریکی برمی‌خیزد)) نقش “بین” را به او داد که لباسش شامل یک ماسک محدودکننده می‌شد و باعث شد‌هاردی ثابت کند که فقط با تماس چشمی‌هم می‌تواند یکی از بهترین بازی‌ها را ارائه دهد. اخیراً وی بازی در فیلم “دانکرک”، کار جدید نولان را به پایان رسانده، درامی‌که بر اساس تخلیه نیروهای متفقین از ساحل شمالی فرانسه در سال ۱۹۴۰ ساخته شده و قرار است در تابستان ۲۰۱۷ این فیلم اکران شود و مانند تمام کارهای نولان، تا زمان اکرانش نزدیک شود، پروژه ای کاملاً سری است. تصاویری که از فیلمبرداری این فیلم به رسانه‌ها درز کرده‌هاردی را در نقش یک خلبان نشان می‌دهند.

نولان کارگردانی است که رویکردش با ریزبینی‌هاردی جور درمی‌آید: ((اون سر فیلمبرداری لیدر خیلی خوبیه و همچنین فیلمساز و خیالبافی بینهایت شگفت انگیزه. من هم فکرهایی دارم، ولی چیزی که اون داره اینه که می‌تونه اونارو کنترل کنه و این فکرها، شوکه ش نمی‌کنن. و اینکه اون نمی‌خواد استعدادهارو از دست بده و اگه تو چیزی داشته باشی می‌خواد ازش استفاده کنه. و خیلی زود بهت میگه: “برای امروز کافیه ممنونم” که این خیلی خوبه. چون اونوقت خطوط و مرزهاتو می‌شناسی.))

خوب که می‌نگریم شاید به نظر برسد که‌هاردی خطوط‌هالیوود را جابجا کرده است. با اکران فیلم ((مکس دیوانه: جاده خشم)) او فوراً تبدیل به ستاره بی رقیب باکس آفیس شد و در کنارش تحسین منتقدین را نیز به دست آورد و فروش این فیلم به بیش از ۴۰۰ میلیون دلار در سطح جهانی رسید و فیلم ((بازگشته)) برایش اولین نامزدی جایزه اسکار را به همراه آورد. وقتی دی‌کاپریو جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برد، اولی کسی که دی‌کاپریو از او تشکر کرد‌هاردی بود و او را ((برادرش)) در این تلاش نامید.‌هاردی و همسرش شارلوت نیز در میان حضار بودند و تماشا کردند که چطور مارک رایلنس در این رقابت برنده شد و جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد در نقش مکمل را از آن خود کرد. در پخش تلویزیونی مراسم اسکار به نظر می‌رسید که رایلنس قبل از آنکه روی سن برود به‌هاردی چیزی گفته است، که وقتی از‌هاردی می‌پرسم یادش می‌آید یا خیر در جواب می‌گوید: ((فکر کنم گفت: “ای ناشی!‌هاها!” یا “روش انجامش اینطوریه که من انجام دادم!‌هاها!” درست یادم نیست، ولی حضور در اونجا معرکه بود.))

سال قبلش، او مراسم را از تلویزیون و در کالگاری تماشا کرده بود. و سال بعد خود را در این مراسم با کت و شلواری شیک در میان این همه ستاره می‌بیند و دی‌کاپریو در حال تشکر و قدردانی از اوست و حضار او را تشویق می‌کنند. خود‌هاردی در این مورد می‌گوید: ((یادم نمیاد هیچوقت توقع داشته باشم به چنین مراسمی‌دعوت بشم. همیشه حس می‌کردم من تیپ پسرای بد رو دارم و بخشی از من همیشه می‌گفت: “نه من اینجور جاها نمیرم” ولی بعد وقتی دعوتم کردن گفتم: “آره، حتماً میام میخوام مزه شو بچشم”.))

تجربه اسکار و این که این اولین سفر‌هاردی با بچه جدید بود، موضوع را عجیب تر می‌نمود: ((معلومه که استرس داشتیم. من و بچه هر دومون جت زدگی رو تجربه می‌کردیم و مضطرب بودیم. من از خودمون با لباس‌هامون زیر لوگوی جوایز اسکار هشتاد و هشتم عکس گرفتم و این یه عکس تاریخیه، نیست؟ بچه بعداً بهش نگاه می‌کنه و میگه: “این مامان و بابا هستن در دوران شکوفایی و اوجشون. اونا تو مراسم اسکار بودن و این خیلی باحاله”.))

چه خوشش بیاید چه نیاید، تام‌هاردی حالا یک ستاره سینمایی بزرگ است. حالا قدم بعدی او چه باید باشد؟ یک کمدی رمانتیک؟ یک فیلم ابرقهرمانی؟ با شخصیت منحصر بفرد، اعصاب دمدمی‌مزاج، لهجه جذاب و دایره واژگان متفاوتش،‌هاردی به طرز فوق العاده جالب و شگفت انگیزی عجیب و غریب است.

 

یکی از پروژه‌هایی که در شروع سال جدید میلادی آغاز می‌شود، پروژه ((فانزو)) به کارگردانی جاش ترانک است که در آن‌هاردی نقش آل کاپون پیر و فرسوده را بازی خواهد کرد. بله درست شنیدید، یک شخصیت منفی دیگر و البته یک گانگستر دیگر. ظاهراً چیزی در‌هاردی وجود دارد که او را به سمت تاریک تجربه انسانی می‌کشد و شاید خود او قبلاً در آن سمت تاریکی بوده است.

وی در این باره می‌گوید: ((بخشی از من می‌خواد کار متفاوتی انجام بده، ولی بخشی از من هم هست که می‌گه: “می‌دونی چیه؟ من می‌خوام به بازی کردن در نقش گانگسترها ادامه بدم، چون هر دفعه بیشتر و عمیق‌تر می‌تونم مطالعه ش کنم. چرا کنارش بذارم و لاغر و نحیف بشم؟ که بگن “نه خوب شده، چون الان داره یه موزیکال بازی می‌کنه!” می‌دونی منظورم چیه؟ انگار می‌خوام بگم: “نگام کنین! دارم سعی می‌کنم مردمو راضی نگه دارم!”))

گویا قرار است فیلم دیگری از ((مکس دیوانه)) ساخته شود، ولی‌هاردی در مورد زمان بندی آن مبهم حرف می‌زند، از آن گذشته فیلم ((مک‌کالین)) هم هست، فیلم بلندی که درباره دان مک‌کالین، عکاس جنگ است که کمپانی تولید فیلم‌هاردی قرار است آن را تهیه کند و‌هاردی در آن نقش آفرینی نماید. او می‌گوید: ((تا وقتی که من جای درروی دیگه ای داشته باشم، خوشحال میشم که برم و دستشویی بسازم. اگه کسی برای خودش خونه بسازه و از من بخواد که برم و براش دستشویی بسازم، کافیه بهم بگه چی می‌خواد و من میرم و انجامش میدم.))

شاید اینطور باشد. ولی بخشی از وجود شما امیدوار است که تام این کار را نکند. بخشی از وجودتان امیدوار است که او دستشویی خانه شما را دوباره برای خودش تجسم کند و آن چیزی نباشد که شما انتظارش را دارید. یا اینکه کلنگ را بردارد و دستشویی را بکوبد و به جایش برایتان آشپزخانه بسازد. یا یک سالن ورزشی جنگلی. یا یک زیردریایی.

چون شما تام‌هاردی را استخدام نمی‌کنید مگر آنکه خود تام‌هاردی را بخواهید. و واقعیت این است که کسی نیست که او را همانطور که هست نخواهد. هست؟

منبع : دوفصل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *